تحلیل خبر؛

چرا رضایت زن، معیار کافی برای تشخیص تجاوز جنسی نیست؟

کمیسیون قضایی مجلس ایتالیا اخیراً اصلاحیه‌ای را تصویب کرد که تعریف تجاوز جنسی را از «اجبار فیزیکی» به «نبود رضایت فعال، آزادانه و صریح» تغییر می‌دهد. طراحان طرح، از جمله «میکلّا دی بیاس»، این تحول را گامی بزرگ در حمایت از قربانیان خشونت جنسی می‌دانند و دولت و مخالفان نیز به‌طور کم‌سابقه‌ای در این موضوع هم‌نظر شده‌اند.

اما این تغییر حقوقی را باید در بستر تحولات فرهنگی گسترده‌تر غرب دید؛ تحولی که تلاش دارد الگوی روابط جنسی را بر محور «رضایت فعال» بازتعریف کند. گویی اگر دو نفر صریحاً موافقت کنند، رابطه نه‌ فقط قانونی، بلکه اخلاقی و بی‌خطر نیز تلقی می‌شود. این تصور، پیچیدگی عمیق روابط انسانی را به شکل خطرناکی ساده می‌کند. زیرا «رضایت» الزاماً مترادف با «سلامت»، «امنیت» یا «عدم آسیب» نیست.

حقیقت ماجرا این است که حتی با وجود رضایت ظاهری زن نیز یک رابطه می‌تواند عمیقاً آسیب‌زا باشد. نمونه‌های آن فراوان‌اند از جمله: روابط آزاد میان دختر و پسر که در آن دختر با میل و رضایت برخواسته از وابستگی عاطفی، فشار روانی یا ترس از رها شدن، تن به رابطه می‌دهد؛ زنانی که با رضایت و خواست خود وارد روابط تجاری و روسپیگری می‌شوند؛ یا دخترانی که در فرهنگ فردمحور و مصرف‌گرای غرب، تن و هویت خود را تا حد یک کالای قابل معامله تنزل می‌دهند.

در همه این موارد «رضایت» وجود دارد، اما پیامدها و آسیب های جبران ناپذیری برای زنان به دنبال دارد مانند: آسیب‌های عاطفی، بی‌ثباتی هویتی، تباه‌شدن آینده، بارداری ناخواسته، تجربه ابزارشدگی و خدشه‌دار شدن کرامت انسانی. به همین دلیل، وجود رضایت ظاهری زن نمی‌تواند به تنهایی سلامت، اخلاقی بودن یا امنیت یک رابطه را تضمین کند؛ در بسیاری از موارد، این رضایت پوششی است که آسیب‌های روانی و جنسی، ابزارشدگی پنهان زنان و استمرار اشکال نامرئی خشونت را پنهان می‌کند.

این تناقض هنگامی آشکارتر می‌شود که روابط آزاد جنسی با روابط زناشویی مقایسه شود. در زندگی مشترک ممکن است زن در برخی مواقع آمادگی کامل نداشته باشد، اما به دلیل محبت، تعهد و ضرورت‌های زندگی خانوادگی با تقاضای رابطه جنسی از سوی همسر خود موافقت کند.

اگر معیار تنها «رضایت لحظه‌ای» باشد، این وضعیت می‌تواند سوءاستفاده جنسی تلقی شود. اما در واقع، در یک خانواده سالم رضایت در بستر اعتماد، صمیمیت، تعهد و مسئولیت دوجانبه معنا پیدا می‌کند و به‌جای ابزارشدگی، به حفظ نظام خانواده و تقویت پیوند عاطفی می‌انجامد. اینجاست که تفاوت روابط بی‌ثبات آزاد و روابط متعهدانه خانوادگی روشن می‌شود.

افزون بر این، نهاد خانواده بر پایه تعهدات اخلاقی، نقش‌های جنسیتی مشخص و آداب فرهنگی دیرینه شکل گرفته است. هنگامی که قانون بر اساس «رضایت فعال» وارد جزئیات روابط خصوصی می‌شود، این نهاد بنیادین که ستون یک جامعه سالم و پایدار است را تحت فشار قرار می‌دهد و در نهایت موجب بی‌ثباتی فرهنگی و اجتماعی می‌­شود.

در پایان، باید گفت اتکا به «رضایت فعال» به‌عنوان معیار اصلی خشونت و تجاوز جنسی، هرچند در سطح حقوقی، منطقی یا پیشرو به نظر برسد اما از نظر اخلاقی، تربیتی و اجتماعی، ناقص و حتی آسیب‌زا است. چراکه رضایت نه‌ تنها معیار کافی برای سلامت یک رابطه نیست، بلکه در بسیاری از موارد نقابی است که آسیب‌های عمیق روانی و جنسی، ابزارشدگی پنهان زنان و خشونت جنسی را می‌پوشاند؛ آسیب‌هایی که بسیاری از زنان به دلیل فقدان آگاهی و فریب شناختی و ساختاری ناشی از قوانین داخلی و بین المللی، حتی متوجه آن نمی‌شوند و امکان واکنش مؤثر یا تغییر شرایط عملاً از آنان گرفته می‌شود.

فاطمه قاسمی