نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
این طرح با برپایی موکب فرهنگی، پخش سرودهای انقلابی و همچنین پذیرایی مردمی، همراه با نقاشی یک دیوارنگاره بزرگ در فضای عمومی اجرا شد؛ اقدامی که نه تنها رنگ به دیوارهای آسیبدیده آورد، بلکه روح را به جان خستهی اهالی نیز بازگرداند.
از ترس تا تجلی ایمان
رضوانسادات عطایی، مسئول هنری پروژه و هنرمند جوانی که هدایت گروهی ۷۰ نفره از نوجوانان را برعهده داشت، درباره آغاز این ایده میگوید: «ایده این دیوارنگاره از دل نیاز به امید بیرون آمد. میخواستیم نوجوانانی که در دل این بحران بودند، خودشان را نه فقط قربانی جنگ، بلکه سازندگان معنای تازهای از آن بدانند. این دیوار قرار نیست فقط یک نقاشی باشد، بلکه سندی برای مقاومت و ماندگاری خاطره جنگ ۱۲ روزه است».
عطایی که تجربه جنگ را از زاویهای متفاوت تجربه کرده، با اشاره به خاطرات کودکیاش از روایتهای خانواده درباره جنگ ۸ ساله، به تفاوت برداشت ذهنی و واقعیت جنگ اشاره میکند: «وقتی بچه بودم، مادرم از پناهگاه تعریف میکرد؛ از جمع شدن دور هم، از خاموشیها و دعاها. آن زمان فکر میکردم پناهگاه جای جالبی است، حتی سرگرمکننده. اما وقتی خودم وارد فضای واقعی جنگ ۱۲ روزه شدم، ورق کاملاً برگشت. خانهمان نزدیک مراکز فعال در جنگ بود و شبهایمان پر از ترس و نگرانی. آنچه ما را نگه میداشت، سخنان رهبر بود که امید را در دل ما زنده میکرد. حالا جانمان را فدای همان رهبر میدانیم».
او معتقد است که هنر باید در کنار مقاومت بایستد: «ما این پروژه را فقط برای زیباسازی اجرا نکردیم. این یک نذر فرهنگی است. یک قول به رهبری که ما تسلیم نمیشویم. ما در کنار مردممان هستیم و حتی در سختترین روزها، تصویر روشن آینده را نقاشی میکنیم».
هنر در برابر ویرانی
در کنار عطایی، نوجوانانی حضور داشتند که با وجود سن کم، تجربیات سنگینی را پشت سر گذاشتهاند. یکی از آنها، دختری با نام خانوادگی سلیمانی است که روایت صادقانهاش از ترس ابتدایی و تبدیل آن به ایمان و هنر، شنیدنی است:
«اولش میترسیدم. هیچوقت فکر نمیکردم جنگ را از نزدیک ببینم. اما حس نزدیکی به شهدا و علاقه به سبک زندگی آنها باعث شد تا در این پروژه شرکت کنم. حالا این دیوار برای من فقط یک نقاشی نیست. نشانهای از شجاعتیست که در ما بیدار شد».
او همچنین ادامه میدهد: «وقتی نقاشی را شروع کردیم، با رنگها بازی میکردیم، اما هدفمان این نبود که جنگ را زیباتر نشان دهیم. میخواستیم زشتیهای آن را در دل رنگها به تصویری امیدبخش تبدیل کنیم. چیزی که حتی وقتی مردم به آن نگاه میکنند، دلگرم شوند».
برای او و دوستانش، این دیوار یک یادگار است؛ نه از ویرانی، بلکه از تولد دوباره
«ما میخواهیم اگر روزی بچههایمان از این جنگ پرسیدند، به این دیوار اشاره کنیم و بگوییم: در دل ترس، ما ایستادیم و با عشق نقاشی کردیم».
خاطرهای ماندگار؛ مسئولیتی ادامهدار
مسئولان فرهنگی منطقه نیز تأکید دارند که این اقدامات، صرفاً نمادین نیست، بلکه بخشی از یک جریان بلندمدت برای ترمیم روانی اجتماعی است. آنها معتقدند همانطور که ساختارها باید بازسازی شوند، روح و روان جامعه نیز نیاز به التیام دارد، و در این مسیر، مشارکت نوجوانان میتواند نقش مؤثری در تابآوری اجتماعی ایفا کند.
در ادامه گزارش با دو نفر از کودکانی که با شق و امید برای سازندگی ایران به این میدان جهادی آمده بودند گفتگویی داشتیم:سلام، زینب چکشیان هستم، ۱۵ ساله از تهران
من یک حس هیجانانگیز داشتم و واقعاً به ایران، به سرزمینم، افتخار میکردم. افتخار میکردم به چنین رهبری که اینقدر محترمانه، پرقدرت و بااقتدار ظاهر میشود. جنگ قبلی که تجربه کردیم، در واقع یک جنگ نرم و جنگ روانی بود؛ یعنی هم جنگ سرد بود و هم روانی، و در حقیقت دو نوع جنگ را تجربه کردیم.
در این شرایط، من احساس هیجان زیادی داشتم. از کشورم خوشحال بودم، حس غرور داشتم، انگار افتخاری بزرگ برای ایرانم رقم خورده بود. بله، واقعاً احساس غرور میکردم. خیلی خوشحالم که الان عضو گروهی هستم که برای این ارزشها تلاش میکنه. به نظر من، تصویر ایران در این ماجراها خیلی تأثیرگذار و جذابه؛ اقتدار، غرور ملی و حس وطندوستی که منتقل میشه، آدم رو جذب میکنه و باعث افتخار میشه.
سلام، مائده سلیمانی هستم، متولد سال ۱۳۸۸
ما در جریان جنگ ۱۲ روزه، حسها و تجربههای زیادی رو از سر گذروندیم. یکی از حسهایی که بین همه ما مشترک بود، «ترس» بود. اما با وجود اون ترس، من همیشه آرزو داشتم که در چنین جنگهایی شهید بشم. به قول حضرت آیتالله خامنهای: «باید زندگی کرد تا شهید شد.» به نظرم اونهایی که به مقام شهادت رسیدن، توفیق بزرگی داشتن و ما بهشون افتخار میکنیم.
برای اینکه یاد و خاطره شهدا و حماسه جنگ ۱۲ روزه همیشه در ذهنمون زنده بمونه، تصمیم گرفتیم با بچههای همسنوسالمون در یکی از مناطقی که توسط رژیم صهیونیستی مورد اصابت قرار گرفته، یک اثر ماندگار خلق کنیم. هدفمون این بود که چهره شهدا رو روی دیوار به تصویر بکشیم، اون فضا رو با رنگآمیزی زیبا تزیین کنیم و یک نقاشی قشنگ از فداکاری و ایستادگی اون عزیزان ثبت کنیم.
میخواستیم از دل جنگ، تصویری از امید، زیبایی و افتخار بسازیم. الان بیشتر کسانی که در حال رنگ کردن دیوارها هستن، نوجوانها هستن. چون باور داریم که نوجوانها نقش برجستهای در ساخت آینده دارند. ما با همین کار هنری میخوایم به بقیه نشون بدیم که میتونیم از دل جنگ و سختی، یک اثر زیبا و رنگی خلق کنیم تا در ذهن بچهها همیشه تصویری مثبت و افتخارآمیز از ایستادگی و مقاومت باقی بمونه.
استرس هم در این میان بود، نه برای خودمون، چون ما پهپادها رو از بالا تماشا میکردیم و حتی گاهی تشویق میکردیم! ولی واقعاً برای هموطنانمون، برای اونهایی که شهید شدن، دلنگران بودیم. با این حال، تصمیم گرفتیم ادامهدهنده راه شهدا باشیم.
و اگر بخوام یه پیام کلی از کاری که داریم انجام میدیم به مخاطبمون بدم، اینه: هیچوقت، هیچوقت از چیزهای ترسناک و هولناک نترسین. ما در ایران، از دل چیزی که خیلی ترسناک بود، تونستیم یکی از قشنگترین و امیدبخشترین دیوارها رو بسازیم. در محلهای که مورد اصابت دشمن قرار گرفته بود، امروز یک تصویر زیبا خلق کردیم؛ تصویری که برای همیشه در یادها میمونه.
گزارشگر: زهرا سعادت
گفتگوی جهانبانو با بانوان حاضر در مسیر مشایه
آشنایی با اولین موکب بین المللی زنانه
جملات کوتاه برای تشکر از بانوان خادم عراقی
چند توصیه برای مادران جهت در پیادهروی اربعین
به پاس ۱۰۰۰ روز خدمت
جریان مقاومت، جریانی است که باید همچنان خون تازه در آن دمیده شود
سختترین و سوزناکترین درد بشر، درد فراق است
مردم خوب میدانند چه کسی خدمتگزارشان است
یادبود بانوان آمل برای شهید رئیسی و شهدای خدمت