ترجمه اختصاصی؛

میگان چوریتز: ستاره یهودی‌ای که صهیونیسم را در آفریقای جنوبی به چالش کشید

در خانه‌ی ساده‌اش در شهر کیپ‌تاون آفریقای جنوبی، مگان چوریتز ۶۰ ساله نشسته و با صراحتی دردناک داستان دگرگونی خود را روایت می‌کند؛ از «یک ستاره‌ی کوچک و محبوب در جامعه‌ی یهودی» تا تبدیل‌شدن به یکی از برجسته‌ترین صداهای ضدصهیونیستی در آفریقای جنوبی.

به گزارش خبرگزاری الجزیره این، داستان زنی است که بهای سنگینی برای اعتقاداتش پرداخت؛ جایگاهش را در جامعه از دست داد، با تهدید، آزار و خشونت جسمی روبه‌رو شد، اما حتی ذره‌ای از مواضعش در حمایت از حقوق فلسطینیان عقب‌نشینی نکرد.

ریشه‌های سرکشی در سایه‌ی آپارتاید

وقتی از چوریتز درباره ریشه‌هایی که روح سرکش او را شکل داده پرسیدیم، گفت: «در واقع من در دهه‌ی شصت زندگی‌ام هستم و حالا سنگینی تک‌تک این سال‌ها را حس می‌کنم». سپس به یادهای کودکی پیچیده‌اش در ژوهانسبورگ دوران نظام آپارتاید نژادپرستانه فرو می‌رود؛ نظامی که از سال ۱۹۴۸ تا ۱۹۹۴ بر آفریقای جنوبی حاکم بود.

آپارتاید واژه‌ای آفریکانس به معنای «جدایی» بود و به یک نظام قانونی تبعیض نژادی و سازمان‌یافته اطلاق می‌شد که توسط حکومت سفیدپوستان در آفریقای جنوبی اعمال گردید. این نظام جمعیت را به چهار گروه نژادی تقسیم می‌کرد: سفیدپوستان، آفریقایی‌ها (سیاهان)، «رنگین‌پوستان» (دورگه‌ها) و هندی‌ها. هر گروه از حقوق متفاوتی برخوردار بود؛ سفیدپوستان از همه امتیازات بهره‌مند بودند، در حالی که سایر گروه‌ها از ابتدایی‌ترین حقوق محروم می‌شدند.

این نظام شامل قوانینی بود که محل سکونت، کار، آموزش، مراقبت‌های بهداشتی و حتی صندلی‌هایی که افراد اجازه داشتند در اتوبوس‌ها روی آن بنشینند را تعیین می‌کرد.

چوریتز با یادآوری آن دوران می‌گوید: «رشد کردن در یک خانه‌ی یهودی صهیونیستی از طبقه‌ی متوسط در دوران آپارتاید واقعاً عجیب بود». او ادامه می‌دهد: «خانواده‌ام به‌طرز زیادی از هم‌گسیخته بود. پدرم به بی‌عدالتی آپارتاید اذعان می‌کرد، اما کار چندانی برای مقابله با آن انجام نمی‌داد».

این تناقض— میان پذیرش نظریِ ظلم و سکوت عملی — ویژگی بارز بسیاری از خانواده‌های سفیدپوست لیبرال در آفریقای جنوبی بود.

آن‌ها هرچند از خشونت و سبعیت نظام آگاه بودند، اما کمتر کسی حاضر بود از امتیازات خود بگذرد یا عواقب اجتماعی و اقتصادی مقاومت واقعی را به جان بخرد.

چوریتز لایه‌ی دیگری از پیچیدگی را می‌افزاید وقتی توضیح می‌دهد که چگونه اعضای خانواده‌اش به‌تدریج به اسرائیل مهاجرت کردند: «عمه‌ی بزرگ پدرم، برادر کوچک‌ترش و در نهایت مادربزرگم، همه در مقاطع مختلف زندگی من به اسرائیل رفتند. والدینم هم پیش از تولدم برای زندگی در یک کیبوتص، از طریق جنبش جوانان صهیونیستی ها‌بونیم، مهاجرت کرده بودند. اما آن‌ها فقط به این دلیل بازگشتند که مادرم، که بسیار جوان بود، از زندگی در آنجا متنفر شد.»

این جابه‌جایی میان آفریقای جنوبی و اسرائیل— میان یک نظام آپارتاید و نظامی دیگر— بذرهای نخستین تردید را در ذهن کودکانه‌ی مگان کاشت. او توضیح می‌دهد: «بنابراین همیشه نوعی جدایی میان آنچه در آفریقای جنوبی رخ می‌داد و آنچه در اسرائیل جریان داشت وجود داشت.»

در دوران تحصیل در دبیرستان یهودی، چوریتز کم‌کم احساس ناراحتی از آموزه‌هایی که دریافت می‌کرد پیدا کرد. او می‌گوید: «من همیشه نسبت به بسیاری از آموزش‌های دینی و صهیونیستی احساس ناراحتی شدید داشتم، اما نمی‌دانستم چگونه این ناآرامی را توضیح دهم.» او با یادآوری آن حس آزاردهنده می‌افزاید که در آن زمان قادر به تفسیرش نبود، اما همان نقطه، آغاز سفری طولانی به سوی آگاهی سیاسی‌اش شد.

لحظه‌ی سرنوشت‌ساز در شکل‌گیری آگاهی سیاسی‌اش از دو منبع آمد: معلمان ضدآپارتاید و— به شکلی متناقض— یک سفر به اسرائیل. او می‌گوید: «به لطف برخی معلمان فوق‌العاده، از جمله معلم زبان انگلیسی‌ام که پسرش بدون محاکمه توسط رژیم بازداشت شد، درباره آپارتاید صراحت پیدا کردم.»

اما سفر به اسرائیل، که قرار بود هویت صهیونیستی‌اش را تقویت کند، نتیجه‌ای کاملاً معکوس داشت. چوریتز فاش می‌کند: «از قضا، همان سفر به اسرائیل و گفتگوهایم با پسرخاله‌ام که در آنجا به دنیا آمده بود، کمک کرد دیدگاه ضدصهیونیستی‌ام به‌طور جدی شکل بگیرد.»

تئاتر؛ بیان سیاسی و مدرسه‌ای برای زندگی

پس از فارغ‌التحصیلی از دانشگاه کیپ‌تاون در سال ۱۹۸۶ با مدرک کارشناسی ادبیات و دیپلم بازیگری در تئاترچوریتز وارد مسیری هنری شد که بیش از چهار دهه ادامه یافته است.

او فعالیتش را به‌عنوان بازیگر آغاز کرد و سپس گروه بداهه‌پردازی تئاتر خود را تأسیس کرد، که بعدها به شرکت «ایمبروویژن» برای تئاتر صنعتی و کارگاه‌های سازمانی گسترش یافت.

اما این کار در عرصه‌ی بداهه‌پردازی صرفاً یک حرفه نبود، بلکه مدرسه‌ای برای زندگی بود که او را برای آینده آماده ساخت. وقتی از چوریتز درباره‌ی رابطه‌ی میان بداهه‌پردازی و فعالیت سیاسی پرسیدیم، با شور پاسخ داد:

«این واقعاً سؤال فوق‌العاده‌ای است. بداهه‌پردازی سراسر درباره‌ی خودجوشی و واکنش در لحظه است. من فکر می‌کنم فعالیت سیاسی هم به همین نوع واکنش نیاز دارد چه در یک اعتراض باشد، چه تصمیم سریع به نوشتن چیزی، یا انتشار پستی در شبکه‌های اجتماعی، یا توانایی ارزیابی شرایط و اندیشیدن در لحظه.»

در طول فعالیت هنری‌اش، چوریتز عنوان «بانوی بداهه‌پردازی» آفریقای جنوبی را به دست آورد و جوایز معتبری همچون فلور دو کاپ برای نوآوری در تئاتر (۲۰۰۹) و جایزه انتخاب تماشاگران برای تئاتر ورزشی در همان سال را کسب کرد.

او همچنین نمایشنامه‌های متعددی را به‌تنهایی یا به‌طور مشترک نوشت. از جمله آثار شاخص او می‌توان به نمایش «زن تک‌شاخ» (۱۹۹۳) با همکاری «ملیندا فرگوسن» اشاره کرد که جایزه IGI Life Pick در جشنواره‌ی هنری «ویندی برو» را دریافت نمود.

در سال ۲۰۰۷، چوریتز وبلاگی با نام «ذهن میگان» راه‌اندازی کرد که به سکوی او برای نقد نمایش‌ها و اظهار نظر درباره‌ی «مسائل تئاتری و فراتر از آن» تبدیل شد.

این وبلاگ، که بعدها به بستری در سابستک تبدیل شد، در ادامه به تریبونی برای نوشته‌های پرشور سیاسی او درباره‌ی غزه و مسئله‌ی فلسطین بدل گشت.

از تئاتر تا ادبیات: تولد «اموال گمشده»

چوریتز در دوران قرنطینه‌ی ناشی از همه‌گیری «کووید–۱۹» از دنیای تئاتر به نویسندگی رمان روی آورد، زمانی که به یک گروه نویسندگی آنلاین پیوست. او توضیح می‌دهد که نخست با داستان‌های کوتاه شروع کرد، پیش از آنکه تصمیم بگیرد تجربه‌ی نگارش یک رمان کامل را بیازماید.

رمان «اموال گمشده» در سال ۲۰۲۳ منتشر شد و داستان «لین» را روایت می‌کند؛ زنی که ازدواجش پس از کشف حقیقتی تکان‌دهنده درباره‌ی همسرش «مارک» به پایان می‌رسد.

در خلال جلسات روان‌درمانی، لین به خاطرات کودکی‌اش در ژوهانسبورگ بازمی‌گردد؛ کودکی‌ای تحت تأثیر والدین پیچیده‌اش «میرل» و «لری»، و همچنین پرستارش «دورا»، در بستر دوران آپارتاید و آشفتگی‌های اجتماعی و سیاسی آن زمان.

چوریتز رمانش را اثری «بسیار نزدیک به استخوان» توصیف می‌کند و توضیح می‌دهد که این کتاب آمیزه‌ای از عناصر زندگینامه‌ای و خیال‌پردازانه است. او می‌گوید: «تمام احساسات واقعی‌اند و از زندگی شخصی من می‌آیند»، با این حال مرز میان واقعیت و تخیل را حفظ می‌کند.

این رمان با تحسین گسترده‌ی منتقدان روبه‌رو شد و در سال ۲۰۲۵ نامزد جایزه‌ی معتبر «دالرو – کان تیمبا» یکی از مهم‌ترین جوایز ادبی آفریقای جنوبی ،برای نویسندگی خلاق شد؛. اما این موفقیت بعدها آن‌گاه که مواضع سیاسی‌اش شدت گرفت به سلاحی دو لبه تبدیل گشت .

هفتم اکتبر: نقطه‌ی بی‌بازگشت

رویدادهایی که پس از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ رخ داد، مسیر زندگی چوریتز را به شکلی بنیادین دگرگون ساخت. وقتی از او درباره‌ی آن لحظه‌ی سرنوشت‌ساز پرسیدیم، گفت: «اول از همه: فکر نمی‌کنم هیچ‌وقت مخالفی راحت بوده باشم. من همیشه در مخالفت با صهیونیسم صریح بودم، اما موضعم توسط جامعه‌ی یهودی صهیونیست اینجا نادیده گرفته می‌شد، یا به حاشیه رانده می‌شد، یا زیر فرش قایم می‌کردند.»

او توضیح می‌دهد که مواضع ضدصهیونیستی‌اش ناگهانی نبود، اما جامعه‌ی یهودی تا زمانی که در سطح نظری باقی می‌مانْد، با آن مدارا می‌کرد. چوریتز می‌افزاید: «همیشه در مصاحبه‌ها درباره‌ی کارهایم، به‌ویژه آثاری با رنگ و بوی یهودی، نکاتی را مطرح می‌کردم، اما جدی گرفته نمی‌شد. در سال ۲۰۱۴ موضعم را علنی کردم و در اعتراضات شرکت داشتم، اما بیشتر مردم بی‌توجهی کردند و برخی دیگر برچسب‌های منفی به من زدند.»

اما او با تندی ادامه می‌دهد: «اما رویدادهای غزه همه‌چیز را تغییر داد. این نسل‌کشی کنونی— شرورانه‌تر، آشکارتر و بی‌شرمانه‌تر، شبیه به نازی‌ها— به این معنا بود که صدای من باید بسیار بلندتر شود. همین باعث شد برای صهیونیست‌ها کاملاً غیرقابل‌تحمل شوم.»

هویت یهودی در برابر صهیونیسم

یکی از پیچیده‌ترین جنبه‌های داستان چوریتز، چگونگی آشتی دادن میان هویت یهودی‌اش و مخالفت سرسختانه‌اش با صهیونیسم است. وقتی این پرسش را با او در میان گذاشتیم، با قاطعیت پاسخ داد: «یهودی بودن هیچ ربطی به صهیونیسم ندارد. این یک فرهنگ است، مجموعه‌ای از باورهای دینی و اخلاقی. یهودیت من در نوشته‌هایم، در کار تئاتری‌ام و حتی در بخش‌هایی از فیلم و تلویزیون نمود پیدا می‌کند.»

او افزود که رابطه‌اش با یهودیت « از زمانی که مجبور شدم به‌عنوان یک یهودی ضدصهیونیست بایستم، اهمیت و معنای بیشتری پیدا کرده است.» سپس موضع اخلاقی‌اش را چنین توضیح داد: «من مجبورم— به‌عنوان یک یهودی، یک آفریقای جنوبی— در برابر هر بی‌عدالتی‌ای که با فرهنگ و دینم در تضاد باشد، سخن بگویم.»

اما وقتی نوبت به خودِ صهیونیسم می‌رسد، در محکوم کردنش هیچ تردیدی به خود راه نمی‌دهد و با شدیدترین عبارات می‌گوید: «صهیونیسم شری استعماری، شهرک‌نشینانه، برتری‌طلبانه، نژادپرستانه و ملی‌گرایانه‌ی قومی. یهودیان نیازی به داشتن یک وطن ویژه ندارند. شاید ما خاص باشیم، اما از هیچ فرد یا گروه دیگری روی زمین خاص‌تر نیستیم.»

بهای سنگین: از «کاپو» تا تهدید به مرگ

مواضع سیاسی چوریتز برای او در عرصه‌ی شخصی و حرفه‌ای بسیار گران تمام شد. او هدف یک کارزار گسترده‌ی تخریب قرار گرفت که شامل توهین‌ها و برچسب‌های آزارنده و تحقیرآمیز بود؛ مهم‌ترینشان توصیف او به‌عنوان «کاپو» بود.

واژه‌ی «کاپو» پیشینه‌ای تاریک و دردناک دارد. این اصطلاح به زندانیان یهودی در اردوگاه‌های کار اجباری نازی اشاره می‌کرد که از سوی نگهبانان آلمانی برای نظارت بر سایر زندانیان منصوب می‌شدند، در ازای دریافت امتیازاتی کوچک. «کاپو»ها در موقعیتی دشوار قرار داشتند: یا همکاری با نازی‌ها یا مواجهه با مرگ.

به‌کار بردن این واژه علیه چوریتز تلاشی است برای متهم کردن او به خیانت به قوم یهود و همکاری با «دشمنان» اسرائیل است.

و در کنار برچسب «کاپو»، چوریتز با توهین‌های دیگری نیز روبه‌رو شد؛ از جمله «یهودیِ متنفر از خود» و «تروریست حماس». او همچنین تهدید به مرگ و تجاوز دریافت کرد و در اماکن عمومی مورد تعرض جسمی قرار گرفت. چنان‌که خودش روایت می‌کند: «روی من تف انداخته‌اند، سرم داد زده‌اند و صهیونیست‌ها مرا هل داده‌اند» به‌ویژه در مناطقی با تراکم بالای یهودیان مانند سی پوینت یا مرکز گاردنز در کیپ‌تاون.

وقتی از او پرسیدیم چه چیزی باعث می‌شود با وجود این هزینه‌های سنگین همچنان ادامه دهد، بی‌درنگ پاسخ داد: «هیچ‌وقت [عقب‌نشینی نمی‌کنم]؛ موضع من انعطاف‌ناپذیر است. به همین دلیل است که نمی‌توانم هیچ‌گونه تعامل یا سازشی با صهیونیست‌ها داشته باشم.»

گسست خانوادگی و جامعه‌ی تازه

در سطح شخصی، فعالیت‌های چوریتز تأثیری عمیق بر روابط خانوادگی‌اش گذاشت. او در یکی از نوشته‌هایش اشاره کرده بود: «احتمال دارد اعضای خانواده‌ام در خانه‌های فلسطینیِ غصب‌شده زندگی کنند یا زندگی کرده باشند»حقیقتی که از رنج درونی او پرده برمی‌دارد.

وقتی از او درباره‌ی تأثیر کنشگری‌اش بر روابط خانوادگی پرسیدیم، از بهای عاطفی واقعی پرده برداشت: «در بیشتر روزها حالم خوب است و حمایت جامعه‌ی جدیدم را حس می‌کنم: یهودیان آفریقای جنوبی برای فلسطین آزاد، فعالان حامی فلسطین، و جامعه‌ی چندمذهبی‌ام که شامل فعالان ضدصهیونیست از فضاهای مسیحی، مسلمان و دیگر ملت‌ها می‌شود.»

اما سپس با صدایی آمیخته به اندوه افزود: «در برخی روزها خرد می‌شوم. امروز یکی از آن روزهاست. قلبم امروز شکسته است، چون هیچ آرامش یا تسلایی از خانواده‌ای که موضعم را شریک باشد نمی‌یابم.»

با وجود این درد، چوریتز جامعه‌ای تازه پیدا کرد که او را در آغوش گرفت. او با سپاس ویژه از دکتر امتیاز سلیمان— بنیان‌گذار سازمان امدادی وقف الواقفين، بزرگ‌ترین نهاد خیریه در قاره آفریقا —یاد می‌کند: «او از من حمایت کرد و مراقبم بود. واقعاً کسی است که تفاوت میان یهودی بودن و صهیونیست بودن را درک می‌کند. او اعضای یهودیان آفریقای جنوبی برای فلسطین آزاد را جامعه‌ی یهودی می‌نامد، و من این را بسیار دوست دارم.»

چوریتز فلسفه‌ی این جامعه‌ی جدید را چنین شرح می‌دهد: «من معتقدم اعضای یهودیان آفریقای جنوبی برای فلسطین آزاد جوهره و اصول تیکون عولام—یعنی درمان و اصلاح جهان—را در خود دارند. یهودیت همچنین به قداست هر جان انسانی باور دارد. این اصول را می‌توان در همه‌ی ادیان یافت، و همین چیزی است که ما را به هم پیوند می‌دهد.»

هنر مقاومت و نوشتن به‌عنوان شهادت

برای چوریتز، هنر قابل تفکیک از سیاست نیست. وقتی از او درباره‌ی رابطه‌ی رمانی که میراث روانی آپارتاید را بررسی می‌کند و وضعیت کنونی فلسطین پرسیدیم، پاسخ داد: «فکر می‌کنم خلق هنر—چه ادبی باشد و چه به شکل دیگری—را نمی‌توان از نگاه هنرمند به جهان جدا کرد. ما می‌آفرینیم، می‌نویسیم، اجرا می‌کنیم، تا قلب‌ها و ذهن‌های کسانی را که برای مدتی وارد دنیای ما می‌شوند، تغییر دهیم.»

او همچنین درباره‌ی تأثیر رویدادهای جاری بر خلاقیتش توضیح می‌دهد: «از هفتم اکتبر، هر شعری که نشستم بنویسم درباره‌ی نسل‌کشی بوده است. من عمیقاً در آن فرو رفته‌ام؛ شرّی که انسان‌ها مرتکب می‌شوندو نمی‌دانم آیا می‌توان چیز دیگری گفت یا انجام داد.»

نوشتارهای اخیر او— به‌ویژه در وبلاگ سابستک و پستش با عنوان «سختی استعمار» — عمق عاطفی و سرمایه‌گذاری شخصی را که نوشته‌های سیاسی کنونی او را متمایز می‌کند، نشان می‌دهد. وقتی از او درباره‌ی تحول نوشتنش از زمان فعال شدنش پرسیدیم، با سادگی پاسخ داد: «می‌نویسم چون مجبورم و درباره‌ی نسل‌کشی می‌نویسم چون نمی‌توانم به هیچ چیز دیگری فکر کنم.»

جدال جشنواره‌ی ادبی: «به‌اندازه‌ی کافی صهیونیست نیستم

یکی از برجسته‌ترین لحظات در مسیر مبارزاتی چوریتز، حذف او از جشنواره‌ی ادبی یهودی در آوریل ۲۰۲۵ بود. وقتی ناشر رمان او را برای شرکت در جشنواره ارائه داد، پاسخ دریافت کرد: «آن‌ها طفره رفتند، سکوت کردند، پاسخی ندادند و من را نادیده گرفتند.»

ماه‌ها پس از این سکوت، سرانجام اعتراف کردند: «نمی‌توانیم او را میزبانی کنیم زیرا سیاست‌هایش بسیار تند است و جشنواره‌ی ما بی‌طرف و ادبی است.»

واکنش چوریتز خلاقانه و تأثیرگذار بود. در ۲۸ آوریل ۲۰۲۵، او یک میز اعتراض کوچک جلوی موزه هولوکاست در منطقه‌ی گاردنز کیپ‌تاون برپا کرد، جایی که جشنواره برگزار می‌شد، و پلاکاردی نصب کرد با این نوشته:

«به‌اندازه‌ی کافی برای جشنواره‌ی ادبی یهودی صهیونیست نیستم.»

چوریتز درباره‌ی آن روز می‌گوید: «آن روز یک نقطه‌ی عطف شگفت‌انگیز برای من و صهیونیست‌ها بود. فکر نمی‌کنم انتظار داشتند کاری مانند آنچه انجام دادم، ببینند. تا آن صبح همه چیز را مخفی نگه داشته بودم. فکر می‌کنم برگزارکنندگان جشنواره بسیار خجالت‌زده شدند.»

این اعتراض که به‌طور گسترده در شبکه‌های اجتماعی منتشر شد، حمایت زیادی جلب کرد. چوریتز توضیح می‌دهد که توانست میزان قابل توجهی از پشتیبانی را بسیج کند و ابتکار کوچک او بازتاب وسیعی یافت.

اما آن روز هم بدون مزاحمت نبود. چوریتز می‌گوید: «برگزارکنندگان جشنواره کمکی به خود نکردند، چون همچنان پلیس را فرا می‌خواندند، و کار زیادی نمی‌توانستند انجام دهند، چون من قانون را زیر پا نگذاشته بودم.»

همچنین، همراه او در اعتراض توسط یکی از بازدیدکنندگان مورد حمله جسمی قرار گرفت و گوشی موبایلش عمداً شکسته شد.

چوریتز نتیجه‌گیری تلخی درباره‌ی جامعه‌ی پیشینش دارد: «هنوز از کنترل سخت و خشونت‌آمیز صهیونیسم بر جامعه‌ی یهودیان آفریقای جنوبی شگفت‌زده نمی‌شوم. اگر سخن بگویی، بیرون بیایی، سوالی مطرح کنی یا حتی ابراز کنی که از نسل‌کشی ناراضی هستی: ساکتت می‌کنند، طردت می‌کنند یا حذف می‌شوی. و برای بسیاری از یهودیان، هزینه‌ی این کار بسیار بالاست.»

آپارتاید و اسرائیل: مقایسه‌ای دردناک    

به‌عنوان یک سفیدپوست آفریقای جنوبی که نظام آپارتاید را تجربه کرده، چوریتز دیدگاهی منحصر به فرد برای مقایسه آن با وضعیت کنونی فلسطین دارد. وقتی از او درباره‌ی این مقایسه پرسیدیم، با صراحت پاسخ داد: «اسرائیل همیشه و همچنان یک نظام آپارتاید است، اما مضاعف. نمی‌توان هم ضد آپارتاید بود و هم صهیونیست. این هیچ معنایی ندارد و تناقض شناختی ایجاد می‌کند.»

او منطق خود را توضیح می‌دهد: «همه چیز درباره‌ی صهیونیسم اشتباه است، همان‌طور که آپارتاید اشتباه بود. این جایی است که ذهنم پیچیده می‌شود. وقتی صهیونیست‌ها خواستار داشتن یک وطن برای یهودیان هستند، منظورشان کشوری نژادپرست و برتر است. این آپارتاید است، اما بدتر. این یک دولت یهودی انحصاری بر خاک فلسطین است.»

پیام به فلسطین: از قلب به قلب

در پایان گفت‌وگوی طولانی با چوریتز، از او خواستیم پیامی مستقیم به فلسطینیان در غزه و کرانه‌ی باختری بدهد. او لحظه‌ای مکث کرد، نفس عمیقی کشید و سپس گفت: «عزیزان فلسطینی در غزه و کرانه‌ی باختری، فقط می‌خواهم این را از من بدانید: شما هر لحظه در قلب و ذهنم هستید، حتی در رویاهایم. متاسفم که تا کنون نتوانسته‌ایم به شما کمک کنیم. به شما قول می‌دهم که به مبارزه ادامه دهم. من به فلسطین آزاد و دموکراتیک برای همه‌ی کسانی که می‌خواهند بخشی از آن باشند، ایمان دارم. امیدوارم این در طول زندگی من محقق شود. از رود تا دریا، فلسطین آزاد خواهد شد.»

فعالیت مداوم و چشم‌انداز آینده

چوریتز امروز نیز با وجود هزینه‌های شخصی و حرفه‌ای بسیار بالا، فعالیت سیاسی خود را ادامه می‌دهد. او عضو فعال سازمان «یهودیان آفریقای جنوبی برای فلسطین آزاد» است و در رویدادهای همبستگی با مردم فلسطین مشارکت می‌کند. در ژوئن ۲۰۲۵، نقش برجسته‌ای در حمایت از «راهپیمایی جهانی برای غزه» ایفا کرد، که خود آن را می‌تواند تغییردهنده‌ی قواعد بازی در همبستگی با فلسطین توصیف کند.

در اوت ۲۰۲۵، برای سخنرانی در فروم بین‌مذهبی روز زن با موضوع «صحبت کردن علیه قدرت» دعوت شد، که نشان‌دهنده‌ی به‌رسمیت شناختن روزافزون او به‌عنوان صدایی برای مسائل پیشرو فراتر از جنبش همبستگی فلسطین بود.

چوریتز همچنین حضوری فعال در فضای مجازی دارد و در پلتفرم‌های مختلف شناخته می‌شود. حساب کاربری او در اینستاگرام او را چنین معرفی می‌کند: «بازیگر، نویسنده، بداهه‌پرداز، کارگردان، گیاه‌خوار، ضدنژادپرستی، خواننده تاروت، ضدصهیونیسم.»

این توصیف چندوجهی، شخصیت جامع او را نشان می‌دهد؛ شخصیتی که هنر و سیاست را در هم می‌آمیزد و هم‌زمان در عرصه‌های فرهنگی و اجتماعی حضوری پررنگ دارد.