نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
هر دوشنبه گروهی از دوستانم را در رستورانی در لندن ملاقات می کنم. پشت میزی نزدیک پنجره می نشینیم و درباره زندگی خود صحبت می کنیم. ما چیزهای مشترک زیادی داریم. همه ما در اواسط دهه ۵۰ زندگی خود هستیم، شغل خوبی داریم و زنان حرفه ای با تحصیلات عالی محسوب میشویم. اما در زندگی ما چیزی کم است؛ همه ما مجرد هستیم، بدون فرزند. من این روزها بیشتر از هر زمان دیگری مانند بسیاری از اطرافیانم احساس می کنم که فمینیسم نسل ما را شکست داده است.
من با اعتقاداتش بزرگ شدم. حتی چیزی بیشتر، اعتقادات فمینیستی را مثل غذا به زور به من خوراندهاند. در سن ۱۳ سالگی، هدایای کریسمس از طرف خاله ام کتاب هایی از گلوریا استاینم و سیمون دوبوار بود که مادر فمینیسم مدرن محسوب میشوند. من و همسالانم مری پاپینز را تماشا میکردیم و با خانم بنکس همدردی میکردیم، در حالی که حیرت زده بودیم که چرا شوهر بیتفاوت خود را ترک نمیکند.
قهرمان ما مارگارت تاچر بود که اگرچه او انکار می کرد، اما عملاً یک فمینیست محسوب میشد. در یکی از آن برخوردهایی که زندگی را از این رو به آن رو می کند، زمانی که تنها ۱۵ سال داشتم با مارگارت تاچر در خانه پدرم که سیاستمدار وودرو وایت بود، ملاقات کردم. او اولین نخست وزیر زن ما بود و پس از معرفی، شروع به سخنرانی کرد. همه فمینیستهای عصر حاضر در مورد سبک زندگی از سخنرانی او استقبال میکردند و در مجموع، حرفه یک زن تا حد زیادی جایگزین روابط او با جنس مخالف تلقی میشد.
در مدرسه خصوصی من، سنت پل، ما مفاهیم مشابهی را در مورد ازدواج و زنانگی آموزش دیدیم. یکی از دوستان مدرسهای مجردم به یاد میآورد: «معلمانم به من این احساس را میدادند که انگار ازدواج شرمآور است. دوست من یک بار به خاطر نگاه کردن به یک مجله عروس مرا مسخره کرد، اما او یک فمینیست سرسخت بود که مردان را افرادی بدذات و شیطانی جلوه می داد. هر دوی ما به یاد می آوریم که به ما گفته شده بود که «پائلینا آشپزی نمی کند، او به جای این کارهای بیهوده تفکر میکند». وقتی جوان هستید و آرزوهای بزرگ دارید، این اندیشهها زیبا است، اما همه دختران شانس مدیر اجرایی یا قاضی دادگاه عالی شدن را ندارند، چیزی که فمینیسم به طرز خطرناکی فراموش کرده بود به ما بگوید.
از نظر تاریخی مباحث فمینیستی نکاتی دارد. در گذشته، زمانی که همجنس های من ابتدا به پدران و سپس به شوهران خود وابسته بودند، زندگی تحسین برانگیزی نداشتند. با این وجود اگر زنی تحصیلات خوبی داشت، می توانست زندگی راحتی داشته باشد و نیازی به تایید مردان نداشته باشد. وقتی به ازدواج و فرزندآوری علاقه پیدا میکرد، تقریباً ممکن بود که شغل خود را از دست دهد. حالا دنیا به گونه ای تغییر کرده است که فمینیست های اولیه آن را درک نمیکنند. من و دوستانم گاهی فکر میکنیم که غرب از فلسفه فمینیستی پیشی گرفته است و این موضوع آسیب زننده است. مثلاً وقتی به اواسط پنجاه سالگی رسیدیم، جامعه زنانی مثل ما را رها می کند و خود را تنها می بینیم.
یکی از دلایل اصلی ناراحتی احساس بی مهری است. در حالی که همنشینی و احساس دوست داشته شدن بیش از هر چیز باعث شادی می شود. از هر ده زن بریتانیایی در ۵۰ سالگی یک نفر هرگز ازدواج نکرده و تنها زندگی می کند که نه خوشایند است و نه طبیعی و سالم.
دوست من سالی، یک زن دوست داشتنی ۵۵ ساله یک بار به من گفت: «من دائماً به عنوان یک زن احساس ناخوشایندی دارم زیرا فمینیسم به ما آموخت که زن سنتی، کلیشه ای است که توسط مردان اختراع شده است تا ما را از خانواده و ازدواج دور نگه دارند. به همین دلیل من ضد مردان بودم تا جایی که آنها را از خودم دور می کردم. اما حالا من از بیماری های روانی رنج میبرم. بسیاری از دوستان مجرد من با افسردگی دست و پنجه نرم میکنند که دلیل آن را باید در زندگی انفرادی جستجو کرد.
براساس مطالعه اخیر یک موسسه پزشکی آمریکایی، تنهایی عامل اصلی افسردگی در بین زنان میانسال است. علاوه بر این عوامل اقتصادی نیز در ابتلا به افسردگی بی تاثیر نیستند. این یک واقعیت است که دو درآمد بهتر از یک درآمد است و بسیاری از زنان مجردی که من میشناسم در شغلهای رده پایین تا متوسط کار میکنند.
یک استاد دانشگاه چام میگوید: «بهعنوان یک زن مجرد، پرداخت صورتحسابها بدون کمک شریک زندگی بهطور ناخوشایندی دشوار است. به ازای هر جی کی رولینگ، رمان نویس موفق خالق «هری پاتر» میلیونها زن وجود دارند که با هزینههای ناچیز از تلاش میکنند تا زندگی خود را بچرخانند.
افکار فمینیستی مدام در ذهن من نشخوار میشود که استقلال مالی ایده آل است، اما در واقعیت این اتفاق نمی افتد مگر اینکه شما یک صندوق تامین را مدیریت کنید یا بتوانید رمان های پرفروش بنویسید.
بسیاری از زنان مجرد احساس می کنند که در زندگی شکست خورده اند. فمینیسم به جای قدرت بخشیدن به ما، زندگی ما را ناامن کرده است. دوست زیبای من راشل ۵۳ ساله می گوید: «کارم متوقف شده است. من هرگز ازدواج نکرده ام و به عنوان یک شخص احساس بی ارزشی می کنم.» اعتماد به نفس عمومی بیش از هر چیز دیگری از عادت به دریافت عشق، به خصوص از جنس مخالف نشئت میگیرد. زن دارای همسر و فرزند محبت آنها را به عنوان یک مسأله طبیعی می پذیرد، اما عشق همسر و فرزندان برای سلامت روان و موفقیت زنان اهمیت زیادی دارد.
با این حال، از بین تمام میراثی که از گذشته به ما رسیده است، هیچ کدام به اندازه خانواده از ریل منحرف نشده است. بسیاری از زنان با ایدهآلهای فمینیستی، به دلیل ساعات طولانی کار و توهین به زن خانهدار احساس میکنند که مادر بودن باری بسیار سنگین است. با این وجود عجیب نیست که نرخ زاد و ولد کاهش یافته است. یکی دیگر از دوستانم میگوید: «من با خودم شرط گذاشته بودم که هیچ محدودیتی نداشته باشم و به خصوص بچه نداشته باشم. یا حداقل منتظر بمانم تا زمانی که شغلم ثبات پیدا کند، اما در حال حاضر خیلی پیر شدهام. اخیرا پس از اینکه افسردگی من طاقت فرسا شد، یک دانشجوی ۲۰ ساله در خانه ام زندگی می کرد. بعد از یک هفته آشنایی متوجه شدم که ازدواج کردن و زایمان پیش از ۳۰ سالگی برایش مضحک است و کاملاً با آن مخالف بود. به طور خلاصه، او می خواست زندگی خود را مانند یک زن اداره کند. او نشخوار کرد: «بله، من به حقوق زنان اعتقاد دارم، اما به فمینیسم ستیزه جویانه ای که مادرم با آن بزرگ شده اعتقادی ندارم.»
افکار فمینیستی که در جوانی به ما القا شد، باعث شد تا به همجنسانم بگویم مانند مردان رفتار و فکر کنند. این اشتباه جبران ناپذیر بود و زنانی مثل من مانند قماربازان در یک کازینو هزینه آن را می پردازند.
زمان بازنشانی فرهنگی فرا رسیده است. شاید برای من و دوستانم خیلی دیر شده باشد، اما نباید اجازه داد فمینیسم زندگی نسل های آینده را نیز تباه کند.
دیلی میل
گفتگوی جهانبانو با بانوان حاضر در مسیر مشایه
آشنایی با اولین موکب بین المللی زنانه
جملات کوتاه برای تشکر از بانوان خادم عراقی
چند توصیه برای مادران جهت در پیادهروی اربعین
به پاس ۱۰۰۰ روز خدمت
جریان مقاومت، جریانی است که باید همچنان خون تازه در آن دمیده شود
سختترین و سوزناکترین درد بشر، درد فراق است
مردم خوب میدانند چه کسی خدمتگزارشان است
یادبود بانوان آمل برای شهید رئیسی و شهدای خدمت