نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
هوای آن روز پاییزی، خاکستری و دلگیر به نظر میرسید. بادی سرد میان شاخههای زرد درختان میپیچید و گویی زمستان زودتر از موعد در حال آمدن بود. سکوت کوچه با صدای آرام پای زنی شکسته شد؛ زنی با مانتویی بلند، صورتی ورم کرده و چشمانی سرخ از گریه که دست پسر پنجسالهاش را گرفته و با گامهایی آهسته و ملتمسانه به سمت مرکز مشاوره میرفت.
لبهایش میلرزید، نه از سرما، بلکه از غصه و دردی که سالها در دل نگه داشته بود. وقتی وارد اتاق مشاوره شد، بوی تلخی ناامیدی فضای اتاق را پر کرد. پسرش آرام روی صندلی نشسته بود و چشمانش غرق تماشای چیزی نامرئی بود؛ شاید به دنیای بدون رنگ عادت کرده بود.
زن بغضش را فرو داد، اما صدایش به سختی از میان نفسهای بریدهاش خارج شد:
– دیشب تا صبح با خدا صحبت کردم… گریه کردم… گفتم خدایا منو نجات بده، یه راهی نشونم بده…
چشمان مشاور به چهره زن دوخته شده بود؛ زنی ۲۵ساله با تحصیلات ابتدایی که سالها در میان دیواری ساکت و بیصدا، قرصهای اعصاب را همصحبت خود کرده بود. همسرش اعتیاد دارد و آنچه میسازد، نه سقف گرم خانه، بلکه حصاری از دود و شیشه در زندگیشان است.
– شوهرم مواد مخدر مصرف میکند. روزانه ۶۰۰ تا ۷۰۰ تومان برای مواد خرج میکند. چه چیزی برای ما میماند؟ هیچچیز… حتی یک قران برای غذا نمیگذارد. در خانه هیچچیز نیست. حتی یک نان خشک. به خاطر پسرم در خانه ماندهام و بیرون نمیروم. میترسم اگر چیزی بخواهد، نتوانم بخرم.
صدایش میلرزید. پسرک سرش را پایین انداخته بود، گویی دنیای کودکیاش در آن خانه بیغذا، بی لبخند و پر از ترس کوچکتر شده بود. مادر ادامه داد:
– قرص میخورم و تا ظهر خوابم. اما پسرم صبح ساعت ۸ بیدار میشود. من نیستم برایش. فقط تلویزیون میبیند. همش تلویزیون…
شوهرم میگوید ترک میکند، اما فقط حرف میزند. بدنش پر از جوش و عفونت است، ولی برایش اهمیتی ندارد. هیچکس از خانوادهام نمیداند چه ظلمی به ما میشود. نمیدانم چه کار کنم…
لحظهای مکث کرد و اشکش را پاک کرد. اما صدای دلش هنوز بلند بود:
– بهزیستی کمی کمک مالی میدهد، اما آن را هم از ما میگیرد. نفقهای نمیدهد. قسط بانک داریم و کرایه خانه عقب افتاده است. دلم میخواهد کار کنم، اما اجازه نمیدهد. میگوید باید در خانه بمانی.
خستهام… دلم برای پسرم میسوزد…
و ناگهان سکوتی عمیق برقرار شد. سکوتی سنگینتر از هزار فریاد. مشاور فقط نگاه میکرد. گویی کلمات برای توصیف این حجم از رنج کافی نبودند.
تحلیل روانشناختی داستان
حسین نوروزی، رئیس اداره مشاوره و مددکاری معاونت فرهنگی و اجتماعی فرماندهی انتظامی استان مرکزی، در گفتوگو با خبرنگار فارس در اراک درباره این موضوع میگوید: این خانواده نمونهای عینی از آسیبپذیری روانی، اجتماعی و اقتصادی زنانی است که در خانوادههای دارای اعتیاد زندگی میکنند. مراجع در شرایطی قرار دارد که سه محور اصلی سلامت روان یعنی احساس امنیت، حمایت اجتماعی و عزتنفس به شدت آسیبدیدهاند. احساس درماندگی، وابستگی اقتصادی، تنهایی و بیارزشی مزمن موجب شده تا دچار افسردگی، اختلال خواب، بیانگیزگی و احساس ناکافی بودن نسبت به نقش مادری شود.
وی میافزاید: از سوی دیگر، پسر ۵ سالهاش در محیطی پر از استرس، بیتوجهی و کمبود تحریک عاطفی رشد میکند. این وضعیت میتواند زمینهساز مشکلات رفتاری و شناختی در آینده او باشد و وابستگی عاطفی مادر به کودک و برعکس نوعی وابستگی متقابل ناسالم ایجاد میکند که در بلندمدت آسیبزا خواهد بود.
نوروزی با اشاره به اینکه وجود همسر معتاد نشاندهنده چرخهای از خشونت روانی و بیمسئولیتی پنهان است، بیان کرد: اگر مداخله تخصصی، حمایت قانونی و درمان روانشناختی به موقع انجام نشود، خطر تداوم و انتقال این آسیبها به نسل بعدی بسیار بالاست و باید هرچه سریعتر برای این خانواده مداخله تخصصی و حمایت صورت گیرد.
خبرگزاری فارس
گفتگوی جهانبانو با بانوان حاضر در مسیر مشایه
آشنایی با اولین موکب بین المللی زنانه
جملات کوتاه برای تشکر از بانوان خادم عراقی
چند توصیه برای مادران جهت در پیادهروی اربعین
به پاس ۱۰۰۰ روز خدمت
جریان مقاومت، جریانی است که باید همچنان خون تازه در آن دمیده شود
سختترین و سوزناکترین درد بشر، درد فراق است
مردم خوب میدانند چه کسی خدمتگزارشان است
یادبود بانوان آمل برای شهید رئیسی و شهدای خدمت