ساختمان کیانپارس و خاطرات مشترک همسران فرماندهان جنگ

اهواز، ساختمانی مشترک و زنانی که با بیم و امید، روزهای جنگ را سپری کرده‌اند؛ این روایت‌ها در کتاب «ساختمان کیانپارس» گردآوری شده‌اند.

پشت هر فرمانده و هر رزمنده‌ای، زنانی نیز هستند که روزها و شب‌های جنگ را با ترس، اضطراب و صبر تجربه کرده‌اند؛ زنانی که مسئولیت و عشق را بر آسایش شخصی ترجیح داده‌اند. کتاب «ساختمان کیانپارس» این صدای کمتر شنیده شده را بازگو می‌کند و زندگی زنانی را روایت می‌کند که در دوران جنگ تحمیلی، در اهواز و در ساختمانی مشترک، تجربه‌هایی بی‌نظیر از صبر، وفاداری و زندگی روزمره را پشت سر گذاشتند.

این کتاب، داستان سال‌های ۱۳۶۴ تا ۱۳۶۷ را روایت می‌کند؛ دورانی که ساختمان کیانپارس در غرب اهواز، خانه‌ای مشترک برای همسران فرماندهان جنگ بود و محل تجمع زنانی شد که تعهد و عشق را بر امنیت و آسایش شخصی ترجیح دادند.

حیدری برای ثبت این خاطرات، ابتدا به کرمان رفت و با زنانی که زمانی در این ساختمان زندگی می‌کردند، مصاحبه کرد. بسیاری از آنها حتی تصور نمی‌کردند چیزی به خاطر داشته باشند، اما با مرور خاطرات جمعی، نه فقط نام‌ها و اتفاقات زنده شد، بلکه جزئیات روزمره و حالات روانی آن دوران نیز یادشان آمد. او مجموعاً بیش از ۴۵ ساعت مصاحبه ضبط شده با راویانی از شهرهای مختلف از جمله اصفهان، اهواز، کرمان، قم و تهران انجام داد و این روایت‌ها را در ۲۵ داستان مستقل در کتاب جمع‌آوری کرد.

کتاب «ساختمان کیانپارس» صرفت خاطرات جنگ نیست؛ بلکه سندی فرهنگی و اجتماعی از زندگی زنانی است که روزهای پراضطراب جنگ را سپری کردند. این زنان، در شهری جنگ‌زده و در ساختمانی مشترک، صبورانه روزگار گذراندند، همسر و مادر بودند و در عین حال شاهدانی امین بر روزهای جنگ. روایت‌های کتاب با جزئیات دقیق از زندگی، نگرانی‌ها، عشق و دلواپسی‌های زنانه، خواننده را به دل آن دوران می‌برد و تصویری زنده و انسانی از زندگی زنان در پشت جبهه نشان می‌دهد.

روایت‌های این کتاب، تصویری ملموس از شرایط فرهنگی و اجتماعی زنانی ارائه می‌کند که بخش مهمی از خاطرات و هویت خود را در اهواز و ساختمان کیانپارس سپری کردند و با امید آن روزهای تلخ و شیرین را زندگی کرده‌اند. این اثر، نمونه‌ای کمیاب از نگاه زنانه به جنگ است.

در بخشی از کتاب آمده است:

گاهی که صدای پارک ماشینی را جلوی ساختمان می‌شنیدیم به شوخی به هم می‌گفتیم «لندکروز استیشن آمد. بلند شو ساک‌ات را ببند… کارهایت را بکن… نوبت توست… شوهرت را شکلات پیچ آورده‌اند…»

خبرگزاری فارس