توصیه‌های امام حسین (ع) به بانوان حرم در شب عاشورا

کاروان امام حسین (ع) چند روز پیش از واقعه عاشورا در کربلا اردو زدند. براساس منابع تاریخی هر روز که اصحاب امام حسین (ع) به شهادت خود نزدیک‌تر می‌شدند، اشتیاق فراوانی در ایشان و یاران با وفایشان دیده می‌شد و اثری از ترس و اندوه در چهره‌ هیچکدام از زنان و مردان نبود.

چرا که آنها در مکتب امام حسین (ع) آموخته بودند برای رسیدن به لقای خداوند باید از خود گذشتگی کرد و در این راه از جان که باارزش‌ترین عنصر حیات انسان است گذشت؛ همان شرطی که امام حسین (ع) در اولین لحظات حرکت کاروان برای اصحاب خود تعیین کرد و فرمود: «منْ کان فینا باَذِلًاً مُهْجَتهُ مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ فَلْیَرْحَلْ مَعَنَاَ؛ هرکس قصد دارد نفس خویش را در راه ما قربانی کند و آماده ملاقات با خداست، با ما حرکت کند».

امام حسین(ع) پس از آن که از ثابت قدمی اصحاب خود اطمینان پیدا کرد فرمود: «الا وَ منْ کانَ فِی رَحْلِهِ اِمْرَأَةٌ فَلْیَنْصَرِفْ بِها إِلى بَنی أَسَد؛ هر کس زنى به همراه دارد، او را به قبیله بنى اسد بسپارد».

على بن مظاهر، یکى از اصحاب امام (ع) برخاست و گفت: سرورم دلیل چنین دستوری چیست؟

امام حسین (ع) گفت: إِنَّ نِسائی تُسْبى بَعْدَ قَتْلی وَ أَخافُ عَلى نِسائِکُمْ مِنَ السَّبی؛ بعد از شهادت من زنان خانواده‌ام اسیر مى‌شوند و من از اسیرى زنان شما هراس دارم.

على بن مظاهر به خیمه‌اش بازگشت. همسرش به احترام برخاست و تبسّم کنان به استقبالش رفت، اما على بن مظاهر گفت: مرا واگذار! الان چه وقت تبسّم است؟ گفت: اى فرزند مظاهر، من خطبه امام (ع) را شنیدم ولى در پایان صداى همهمه نگذاشت که بفهمم امام (ع) چه فرمودند.

على بن مظاهر گفت: همسرم، امام (ع) به ما گفتند هر کس همسرش با اوست، وی را پیش عمو زادگانش در قبیله بنى اسد بازگرداند چون من فردا شهید مى شوم و زنان این خاندان اسیر خواهند شد.

زن گفت: مى‌خواهى چه کنى؟

پاسخ داد: برخیز تا تو را نزد عموزادگانت ببرم.

زن برخاست و سرش را به عمود خیمه کوبید و گفت: به خدا سوگند تو با من به انصاف رفتار نکردى. آیا تو مى‌پسندى که زنان خاندان پیامبر (ع) اسیر شوند و من در امان باشم؟ چادر از سر زینب (ع) کشیده شود و من پوشیده بمانم؟ آیا تو مى‌پسندى گوشواره‌هاى دختران زهرا (س) را بدزدند و گوشواره‌هاى من زینت گوشم باشند؟

آیا مى‌پسندى که نزد پیامبر (ص) رو سفید باشى و من نزد فاطمه زهرا (س) رو سیاه؟

به خدا سوگند شما به مردان کمک مى‌کنید و ما به زنان.

على بن مظاهر پس از این گفتگو گریان به نزد امام (ع) بازگشت و امام از علت گریه او پرسید:

علی بن مظاهر گفت: سرورم! همسرم جز یارى شما را نمی‌پذیرد.

امام (ع) گریست و فرمود: «جزِیْتُم مِنّا خَیْراً؛ خداوند به شما جزای خیر دهد».

آیا این نوع از خودگذشتگى، شهامت همراه با ایمان به خدا و اخلاص در پیروان هیچ گروهى نسبت به پیشوایشان دیده می‌شود؟

نه تنها اعضای خانواده که دوستان و اصحاب همگی در یک مکتب پرورش یافته‌اند و شاگردان یک آموزگار هستند.

وداع با بانوان اهل حرم

براساس نقل قندوزى امام حسین (ع) در روز عاشورا فرمود: خدایا تو بر این گروه نفرین شده که تصمیم گرفته‌اند از نسل پیامبر (ص) کسى را باقى نگذارند؛ و بشدت مى گریست و چنین می‌گفت: خدایا! تنهایم مگذار. این‌ها فسق و انکار را آشکار کردند. ما را بین خودشان مانند بردگان ساخته‌اند و در کارهایشان رضایت یزید را در نظر دارند. برادرم، امام حسن (ع) به شهادت رسید، در حالى که استوار و تنها بود و تو اى خداى مجید در کمین هستى.

براساس نقل اسفراینى، امام حسین (ع) خواست با زنان وداع کند در حالى که از زندگى ناامید بود.

حضرت زینب (ع) او را دید و گفت: چشمت گریان مباد!

امام حسین (ع) پاسخ داد: چگونه گریه نکنم که به زودی شما را بین دشمنان به اسارت خواهند برد.

صدا زد: ام کلثوم، رقیه، عاتکه، سکینه، خداحافظ! ام کلثوم گفت: برادر جان! آیا در برابر مرگ تسلیم شده‌اى؟

فرمود: چگونه تسلیم نشوم که جانم در بین دیگران است! هنگامی که سکینه این سخن را شنید، صدایش به گریه بلند شد. آنگاه بود که امام حسین (ع) گریست و خطاب به دخترش گفت: گریه کن و بگو اى کشته‌اى که نزدیک رود فرات، لب تشنه جان سپرد. گریه کن و بگو ستونم شکست بعد از آنکه آن ستون، ستون‌ها‌ را لرزاند.

آرزو داشتم که همواره تحت محبت و رعایت او باشم.

سکینه جانم! زودتر بیا نزدیک تا با تو برای آخرین بار وداع کنم.

تو را نسبت به کودک خردسال و به خانواده و یتیمان و همسایگان سفارش  مى‌کنم.

آنگاه که به قتل رسیدم، معجز و گریبان چاک نده و ناله هاى ذلیلانه سر مده.

سکینه جان! بر تقدیر الهى صبر کن؛ همانا ما خاندان صبر و احسانیم.

من به پدر و جد و برادارنم اقتدا کرده‌ام که فرزندان طاغیان، حقوق آن‌ها را غصب کردند.

براساس برخی از مقاتل پس از شهادت ۷۲ تن از یاران، برادران و فرزندان، امام حسین (ع) براى آخرین وداع به خیمه‌ها آمد و صدا زد: یا سکینه، یا فاطمه، یا زینب، یا امّ کلثوم علیکنّ منّى السّلام. زنان و دختران از خیمه ها بیرون دویدند و اطراف امام جمعه شدند.

امام حسین (ع) به خـواهرش ام کلثـوم فرمود: خواهرم من به طرف این مردم مى‌روم و تو را به خوبی‌ها وصیت مى کنم. در این راه صبور و بردبار باشید. زنان شیون کنان صدای خود را بلند کردند و صورت‌ها را مى‌خراشیدند و جدشان رسول خدا را صدا مى‌زدند و استغاثه مى‌کردند. امام (ع) آن‌ها را امر صبر و سکوت مى‌نمود.

سخت‌ترین لحظات در روز عاشورا بر اهل بیت (ع) لحظات وداع با امام حسین (ع) بود، چراکه زنان حرم پیامبر (ص) با مشاهده شهادت همه اصحاب، برادران و برادرزادگان و تنها ماندن امام حسین (ع) که عزت و پناهگاه آن‌ها بود بسیار ناراحت شدند. آن‌ها می‌دانستند اباعبدالله (ع) به راهى بی‌بازگشت مى‌رود و دیگـر کسى را ندارند که هنگام حمله دشمن به او پناه ببرند و کسی نیست که آن‌ها را آرام کند‌، پـس چـاره‌اى ندارند به جز آن که گرد امام (ع) جمع شوند و گریه کنند.

سکینه در این لحظات به امام حسین (ع) گفت: یا ابه استسلمت للموت؟ پدر آماده شهادت شده‌اى؟

امام فرمود: کیف لا یستسلم للموت من ناصر له و لا معین: آخر چگونه تسلیم مرگ نشود کسى که یاوری ندارد.

سکینه پاسخ داد: یا ابه ردّنا الى حرم جّدّنا: حالا که آماده مرگ شده‌اى پس ما را در این صحرا و در دست دشمن رها مکن، و ما را به حرم جدمان بازگردان.

امام فرمود: هیهات لو ترک القطا لنام: فرزندم مرا امان نمى‌دهد. اگر مرغ قطا را به حال خود واگذارند در لانه‌اش  مى‌خوابد.

زنان از این سخن امام بسیار ناراحت شدند و صدایشان به گریه بلند شد. امام حسین (ع) آن‌ها را ساکت کرد.

سکینه بیش از همه ناراحت بود و ساکت نمى‌شد. امام (ع) او را در آغوش گرفت و اشک‌هایش را از صورتش پاک کرد و گفت:

سیطول بعدى یا سکینه فاعلمى منک البکاء اذا ا لحمام دهانى؛ سکینه جان بدان که پس از من بسیار گریه خواهى کرد.

لا تحرقى قلبى بدمعک حسره مادام منّى الرّوح فى جسمانى؛ ولى تا زمانی که زنده‌ام با اشک خود قلب مرا مسوزان.

فاذا قتلت فانت اولى بالّذى تاتینه یا خیره النّسوان؛ امـا بعد از کشته شدنم تو از هر کس شایسته تری به گریه کردن بر من، اى بهترین زنان چراکه گریه دختر در عزاى پدر سوز دیگرى دارد.

امام حسین (ع) نسبت به همسرشان رباب، دختر امر الفتیس که مادر عبدالله رضیع معروف به على اصغـر و سکینه که دختر امام است، علاقه خاصى داشت و این اشعار از ایشان نشان دهنده محبت آن حضرت به همسر و فرزندانشان است:

لعمرک اننى لا حب دارا  تکون بها سکینه و الرباب  احبهما و ابذل جلى و لیس لعاتب عندى عتاب؛ بجانت قسم خانه‌اى را که در آن سکینه و رباب حضور داشته باشند دوست دارم. و آنچنان به آن‌ها علاقه دارم که حاضرم همه اموالم را براى آن‌ها صرف کنم و به گفتار کسى که مرا در این باره سرزنش کند اعتنا نخواهم کرد.

هرگاه حضرت رباب و سکینه به دیدار بستگانشان می‌رفتند، جدایی آن‌ها بر حسین (ع) سخت بود و ایشان در این باره گفته است: کان اللیل موصول بلیل اذا زارت سکینه و الرباب؛ گویا شب‌ها به یکدیگر وصل می‌شود، هر گاه سکینه و رباب به دیدار می‌روند.

حضرت رباب هم به امام حسین (ع) بسیار علاقه داشت و هنگامی که از اسارت بازگشت، یک سال کنار قبر اباعبدالله (ع) اقامت کرد و به عزادارى پرداخت. پس از آن به مدینه برگشت و در سال‌های باقی مانده عمر خود زیر سایه نمی‌نشست تا فوت کرد. اشراف قریش در مدینه از این بانوی بزرگوار خواستگارى می‌کردند و او در جواب مى‌گفت: «ما کنت لاتخذ بعد رسول الله حنوا؛ پس از پیامبر (ص) پدر شوهرى نمى‌خواهم».

در اصول کافى از حضرت صادق (ع) روایت شده است وقتی که امام حسین (ع) به شهادت رسید، زوجه کلبیه او به عزاداری پرداخت. رباب و کنیزانش آنقدر گریه کردند که اشک چشمانشان خشک شد، به غیر از ‌یکی از کنیزان که اشکش جاری می‌شد. رباب از او پرسید چطور اشک چشم تو خشک نشده است؟ کنیز گفت سویق طبخ کرده و می‌خورم. رباب دستور داد براى همه سویق تهیه کنند تا به آن‌ها در گریه کردن کمک کند.

یکى از دوستان حضرت رباب برای ایشان چند مرغ صحرایی فرستاد تا در اقامه عزا از آن‌ها تناول کنند. رباب پرسید: این‌ها چیست؟ درباره آن توضیح دادند، فرمود مگر در مجلس عروسی به سر می‌بریم؟ به این غذا نیازی نداریم.