یادداشت؛

بنت‌الخیرتین؛ بانویی که در سایه زیست و در روشنایی رفت

در میان هیاهوی جهان، او در سکوت زیست؛ علویه خانم شیرازی، همسر مرجع عالی‌قدر آیت‌الله سید علی سیستانی، بانویی از تبار علم و تقوا بود که هفتاد سال در کنار همسرش زیست، بی‌آنکه خود را نشان دهد. اکنون با رحلت او، روشن‌تر از همیشه پیداست که چه گوهرهایی بی‌صدا در پس تاریخ درخشیده‌اند.

همین حوالی کنار ما، کنار زیست ما، کنار همه خوشی‌ها و ناخوشی‌های ما، کسانی هستند که پررنگ‌ترین نقش‌ها را دارند ولی دیده نمی‌شوند. حتی گاهی شنیده نمی‌شوند.
حضور آن‌ها و برکت وجود آن‌ها، آن‌قدر هست که از وجود خورشیدمانندشان غافل می‌شویم. وقتی به خودمان می‌آییم که جای خالی‌شان قشنگ می‌آید جلوی چشممان… همین حوالی‌ست که می‌فهمیم نبودن یعنی چی؟

این میزان مقدمه‎چینی برای چه بود؟ مقدمه‌ای بر یک متن واقعی، بدون حاشیه، بدون دیده‌شدن…
وقتی که مطمئنی خدا می‌بیند می‌ایستی کار الهی می‌کنی. حتی بعد از مرگت هم کسی خبردار نمی‌شود که بودی!؟
ولی دل آرام است که او بینا و شنواست‌.

علویه خانم روزگار ما، وقتی قهرمان شد که خبر وفاتش را شنیدیم. همان لحظه بود که فهمیدیم چقدر نمی‌دیدم، چقدر نمی‌شنیدم، حتی حس هم نمی‌کردیم.

حضور بانویی مومنه و الهی را در کنار یک عالم منحصر به فرد. بانویی که بیش از هفتاد سال با سید علی سیستانی زندگی کرده؛ کوران‌ها و طوفان‌ها را درنوردیده؛ بدون این‌که ردی از خودش جا بگذارد. انگار رسم مستوری را از مادرش زهرا(س) به ارث داشته باشد.

وقتی خبر رحلت علویه خانم شیرازی آمد، تازه فهمیدم این بانو عمری کنار همسرش جهاد کرده، برای فقه شیعه، برای عظمت مسلمان، برای اعتلای پرچم الله در جهان. هربار که از کنار بیت سید سیستانی در نجف گذر می‌کردم، حواسم به بانوی خانه نبود. سکوت او، صبر او، حلم او، همه، سرمایه‌ای بود برای سیدعلی بیست و اندی ساله که دل از مشهد و قم بکند و عمری کنار مولا در شارع الرسول نفس بکشد.

علویه خانم ما از جد بزرگش رنگ و بو دارد. او از نوادگان صاحب فتوای تحریم تنباکوست. او در دلش فتوا می‌دهد: «…بأی نحو کان پای مرجعیت شیعی می‌ایستم».

علویه خانم ایستاد، در سختی هجرت، در ناکوکی روزگار، از جفای سیاسیون، از ظلم صدام، از حصر، حصری که حتی دیدن گنبد امیرالمومنین(ع) را هم بر او حرام کرده‌بود. علویه خانم دوران جنگ ایران و عراق را هم دیده‌بود، نمی‌دانم چه بر ایشان می‌گذشت؟!

چقدر دلم می‌خواهد بدانم علویه خانم با سید عالی‌قدر شیعه و با فرزندانش به چه زبانی تکلم می‌کرد؟ شام و ناهار برای سید چه می‌پخت؟ سبک زندگی‌اش چگونه بود؟! کاش علویه خانم بود و برای ما از سلوک سید سیستانی می‌گفت. کاش می‌دانستیم به چه سبکی لباس می‌‌پوشید عراقی یا ایرانی؟! هرچه بود خیر بود و قشنگ.

دلم سبک زندگی این بانو را می‌خواهد، دلم می‌خواهد بیشتر بدانم. چطور می‌شود در عصر رسانه و خبر، این‌طور گمنامی کرد؟ او از دو سرسلسله نشان سیادت دارد؛ از خاندان حکیم و خاندان شیرازی. او «بنت الخیرتین» است.
این وصف را از امام سجاد(ع) وام گرفته‌ام. ایشان را ابن‌الخیرتین می‌نامیدند.


کاش آقازاده‌های ایشان بگویند که مادر چگونه بود؟ کسی بیاید این داستان راستان را برای اهلش بگوید…
دلمان می‌خواهد بدانیم سادات خانم شناسنامه‌اش به نام کدام شهر است!
این روزها سید سیستانی ما یاوری هفتاد ساله را از دست داده است. یاوری که با او هم‌مسیر بود و یک‌دل.

شادی روح بلند ایشان صلوات

فاطمه میری‌طایفه‌فرد