نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
این عکسها برای من فقط چند تصویر ساده نیستند… تکههایی از روح پدرماند که در لبخند آرام و نگاه مهربانش جا مانده….
مادرم همیشه میگفت با وجود تمام مسئولیتها و مشغلههای کاری، هیچکس از پدر انتظار نداشت تاریخ مناسبتها را به خاطر بسپارد.
اما حاجعلی دلش میخواست همان روز برای دختر یکسالهاش جشن کوچکی بگیرد، یادگاری از روزهایی که در کنار هم بودیم.
هر بار که به این عکسها نگاه میکنم، انگار زمان میایستد. صدای پدر را میشنوم، گرمای حضورش را حس میکنم، و لبخندم بیاختیار شکل میگیرد.
این عکسها فقط خاطره نیستند؛ روایت عشق پدریاند که جانش را فدای آرامش من و تمام دختران این سرزمین کرد…
۱۸ سال دوری از دختر معلول؛ پدر: آلمان مانع ملاقات من با زینب است
هشدار نماینده مجلس نسبت به «رهاشدگی» فضای مجازی؛ دکتر محمدبیگی:
از مهریه تا قانون؛ چرا صدای زنان در مجلس شنیده نمیشود
شرایطی که زن را مجبور به اشتغال میکند