روایت بانویی که برای برآورده کردن آرزوهای کودکان تلاش می‌کرد/ مادر آرزوها

سمیرا شاهوردی دختری که اصالتا اهل لرستان است را این روزها نه به عنوان یک بانوی لر، بلکه با نام مادر آرزوها در سراسر ایران می‌شناسند؛ بانوی جهادگر و فرهیخته ای که با تشکیل مجموعه آرزوهای قشنگ، بیش از ۱۱ هزار خواسته ریز و درشت از برآورده شدن داشتن یک بسته مدادرنگی گرفته تا ساخت خانه را محقق کرده است.

۸/۸/۸۸ را یادتان هست، همان تاریخ رُندی که با میلاد امام هشتم مصادف شده بود و به همین دلیل بسیاری از مردم اتفاقات خوب زندگیشان را در همین تاریخ ثبت کردند؛ از راه اندازی جشن و عروسی گرفته تا ولادت فرزندشان.

برای سمیرا شاهوردی اما این تاریخ، آغاز یک راه تازه بود؛ راهی که در آغاز آن تصوری از سختی ها و چالش های پیش رو نداشت اما به قول خودش هر چه بیشتر در این مسیر حرکت می‌کند زیبایی مسیر بیشتر به ادامه راه علاقمندش می‌کند.

شاهوردی دختری با تبار لر را این روزها نه به عنوان یک لرستانی، که با نام مادر آرزوها در سراسر ایران می‌شناسند، بانوی فرهیخته ای که روزی کمپین کوچک خانوادگی را با هدف کمک به محرومان اطراف خود راه اندازی کرد و امروز به همت افراد خیر و نیک‌اندیش و به لطف خانواده های شهدا و دعای خیرشان، مجموعه آرزوهای قشنگ بیش از ۱۱ هزار خواسته ریز و درشت از برآورده شدن یک بسته مدادرنگی تا ساخت خانه را محقق کرده است.

با این بانوی بلند همت که سال‌هاست در عرصه جهادی، برای رفع محرومیت از زندگی زنان و مردان ایرانی تلاش کرده و به آرزوهای بسیاری از کودکان این سرزمین رنگ واقعیت بخشیده است به گفت‌وگو نشستیم که ماحصل آن را می‌خوانید.

چند سال نخست را به عنوان فعال فرهنگی اجتماعی در مشهد کار می‌کردید و خیلی خبری از کمپین آرزوهای قشنگ و کارهای جهادی در سطح ملی نبود، چه شد که امروز سمیرا شاهوردی عنوان مادر آرزوها را برای کوچک و بزرگ این کشور را لقب گرفته است؟

سال ۸۸ در فضای مجازی، گروه کوچکمان را که شامل مادر و خواهر و اطرافیانم می‌شد، به وجود آوردیم به این نیت که بتوانیم با کمک یکدیگر گرهی از کار اطرافیانمان باز کنیم.

راستش من به دلیل ازدواج با همسرم ساکن مشهد شده بودم و اطراف محل سکونتمان افرادی وجود داشتند که به نان شب و لباس گرم نیازمند بودند. وقتی که در شهرمان ساکن بودیم، مادرم همیشه می‌گفت: سمیرا شیرم را حلالت نمی‌کنم اگر ببینی کسی به کمک احتیاج دارد و با این حال بی تفاوت باشی. این جمله مادرم انگیزه‌ای برایم به وجود آورده بود که تا حد توان گره از کار باز کنم و این شد که گروه را تشکیل دادم.

آن اوایل به محله‌های اطراف سر می‌زدیم و با کمک اقوام مشکلات کوچکی را حل می‌کردیم. هر بار یکی از اعضا خیری معرفی می‌کرد و دامنه کمک‌ها بیشتر و بیشتر می‌شد. هر هزینه‌ای که می‌کردیم جزئیات آن را در گروه قرار می‌دادیم و به قول معروف شفاف‌سازی می‌کردیم. کم کم از نقاط مختلف کشور مشکلاتی مطرح می‌شد و ما هم تلاش می‌کردیم تا حد امکان گره از مشکلات افراد باز کنیم. به مرور کمپین آرزوهای قشنگ را راه اندازی کردیم و سال‌های ۹۴ و ۹۵ بود که فعالیت هایمان در سطح ملی انجام می‌گرفت و از گروه کوچک خانوادگی به یک گروه جهادی رسیدیم که سال‌هاست محرومیت‌زدایی را اولویت اول خود قرار داده است.

سیل اگرچه سیلی سختی به مردمان لرستان زده بود، اما این گرمای محبت هم‌وطنان از جای جای ایران اسلامی بود که صورتشان را سرخ و دلشان را گرم نگه داشت، روزهای آوارگی به همت مسوولان و گروه‌های جهادی همچون شما، تمام و جوانه امید از زمین به خاک نشسته بیرون زد،‌ از فعالیتتان در روزهای سیل لرستان بگویید؟

لرستان که سیل آمد، به بچه‌ها گفتم بیایید برویم محروم‌ترین نقطه را پیدا و آبادش کنیم. روستای «چم‌کبود» گاوزرده معمولان مقصد ما بود. وضعیت این روستا به هیچ عنوان خوب نبود، طوری که آب از سر مردمانش گذشته و جز تلی از گل و لای برای صاحبان املاک و اراضی باقی نمانده بود.

نظر مسئولین این بود که روستا را جابه‌جا کرده و به هزار متری ارتفاعات ببریم. این کار انجام گرفت، شب و روز با بچه‌های جهادی تلاش کردیم و پس از ۹ ماه روستایی با تمام امکانات را تحویل خانواده ها دادیم. برای ساخت خانه فقط ۴۰ میلیون تومان بنیاد مسکن را از خانواده‌ها گرفتیم، بلاعوض‌ها را بخشیدیم و خانه‌های ۸۰ متری مجهزی که هر کدام بین ۱۲۸ تا ۱۳۸ میلیون تومان هزینه برایشان صرف شده بود را تحویل اهالی دادیم.

روستا پس از ماه ها تلاش شبانه روزی برای زندگی آماده شد. این اولین روستایی بود که پس از گذشت چند ماه از سیل به صورت کامل ساخته شد و ما جهادی‌ها تمام تلاش خودمان را کردیم که مردم به آرامش و زندگی خودشان بازگردند.

با وجود اینکه امکان برگزاری افتتاحیه برای ساخت این روستا وجود داشت و شاید خیلی‌ها اگر به جای گروه جهادی ما بودند بارها افتتاحیه می‌گرفتند، با این وجود نگاه من نگاه جهادی بود که برای روستایی که به نیابت از شهدا و به عشق آن ها ساخته شده است، نیازی به برگزاری مراسم افتتاحیه نیست و من روستا را بدون هیچ برنامه‌ای ترک کردم.

روزهای آخر حضورمان در روستا بود که بیماری کرونا شیوع پیدا کرد و مردم برای مراقبت و قرنطینه پیشنهاد دادند چند ماهی در روستا کنارشان بمانیم. همین روزها بود که مادرم به رحمت خدا رفت.

و بعد از سیل لرستان، رفتید سراغ جازموریان محروم، نقاط هدف را چگونه انتخاب می‌کنید، کارگروه خاصی در این زمینه دارید؟

مناطق محروم مرزی برای ما در اولویت قرار دارد. ما هم مثل کشور یک ستاد مدیریت بحران را درون گروه جهادی خودمان داریم و هر چند وقت یکبار با تشکیل جلسات متعدد، محروم‌ترین نقطه مرزی کشور را پیدا و برای محرومیت زدایی عازم منطقه می‌شویم.

با وجود اینکه تا به امروز مناطق محروم زیادی را در سراسر کشور دیده ام، اما محرومیت جازموریان از جنس دیگری است. روستاهایی با رمل‌های خاکی و پر از حیوانات موذی مثل مار و عقرب، خانه‌هایی از جنس چوب و کاه‌گل و مدارس کپری، اما مردمانی ولایت‌مدار و باصفا. 

وقتی که این منطقه محروم را دیدم دلم برای مظلومیت مردم آنجا سوخت.

خانه‌هایی از جنس کپر..

خبری از مراکز درمانی نبود و مدارس خوبی هم آنجا وجود نداشت.

با این حال باید می‌دانستم که با وجود این محرومیت ها نگاه مردم به مسائل اعتقادی چگونه است و آیا مشکلات تاثیری روی اعتقاداتشان گذاشته است یا خیر؟

داشتم به همین مسائل فکر می‌کردم که با تعارف یکی از اهالی وارد یکی از کپرها شدم و اولین چیزی که دیدم تصاویر آیت الله خامنه ای و سردار سلیمانی بود. 

چند دقیقه ای نشستم و گفتم چرا با وجود این مشکلات در محل زندگیتان، عکس حاج قاسم و رهبری را زینت بخش خانه‌هایتان کردید؟ 

یکی از پیرمردها متوجه حال منقلبم شد و گفت: شما که یک خانم جهادی هستی چرا این حرف ها را میزنی؟ اینجا که سقفی بالای سرمان وجود دارد. اگر خاک محل نشستن و آسمان سقف روی سرمان هم باشد، عهدی که با سردار سلیمانی بسته‌ایم را هرگز فراموش نمی‌کنیم.

ما بلوچ‌ها تا آخرین قطره خونمان از رهبری و انقلاب حمایت می‌کنیم و اقدامات دشمن شاد کن انجام نمی‌دهیم. درست است که امکانات آن‌چنانی نداریم، اما همین که با امنیت شب را صبح می‌کنیم و نوامیس مان امنیت دارند، از ایران که هیچ از دنیا سهممان را گرفته‌ایم.

فهمیدم که جای درستی هستیم و قرار است به مردمانی خدمت رسانی کنیم که کشورشان را دوست دارند. درست است که امکانات رفاهی شان کم است، با این وجود سطح درک بالاتر از آنی است که با تندباد دشمن بخواهد بلرزد.

پویش مادران آسمانی را راه اندازی کردیم و به کمک افراد خیر توانستیم مدرسه‌ای را در این منطقه بسازیم. کار خوب پیش می‌رود و به نظر می‌رسد که دهه فجر برای بهره برداری آماده شود.

لیست مجموعه آرزوهای قشنگ امروز به بیش از ۱۱ هزار عنوان رسیده، شما و همراهانتان از آرزوی داشتن یک بسته مداد رنگی را برآورده کردید تا ساخت خانه، در ادامه و در کنار این اقدامات، فعالیت‌های جهادی را نیز در همچون حضور در سیل‌های لرستان، گلستان و خوزستان و زلزله کرمانشاه را نیز داشته‌اید، به عنوان یک بانوی جهادی ورود به این عرصه برایتان سخت نیست؟

تا چند سال پیش در کار گروه‌های جهادی موانع بسیاری وجود داشت؛ از بروکراسی‌های اداری گرفته تا اینکه گاهی به عنوان دشمن هم معرفی می‌شدیم.

وقتی که دولت سیزدهم روی کار آمد، از گروه‌های جهادی و مردمی قدردانی شد و این نگاه که گروه‌های جهادی بازوان کمکی دولت هستند و باید با آن‌ها همکاری صورت گیرد، به وجود آمد. در این دولت گروه‌های جهادی برای اولین بار توسط رئیس‌جمهور در یک محفل برای بحث و گفتگو جمع شدند و این ما را آسوده خاطر می‌کرد که مسئول مربوطه فعالیت های ما را می‌بیند و در کنار همه مشکلات، نسبت به رفع محرومیت مردم بی تفاوت نیست و این را نه فقط در سخنان آقای رئیسی که در اقداماتشان مشاهده کردیم.

ما جهادی‌ها برایمان آن جناح و این جناح فرقی نمی‌کند، آنچه که مهم است انقلاب و رهبری است، به همین دلیل همین مطالبه‌گری می‌کنیم و هر جا کمبودی وجود داشته باشد آن را مطرح می‌کنیم. هر بار که در این دولت نقد کرده ایم دلسوزانه مسئولان توجه کرده اند و این واقعا قابل تقدیر است.

فعالیت های جهادی باعث شده تا به امروز در میان اقوام مختلفی حضور داشته‌ باشیم؛ در لحظات سخت سیل و زلزله، زمان‌هایی که فرد از همه جا ناامید است و ممکن است اعتقاداتش با کوچکترین حرفی سست و شکننده شود، درس های بزرگی از همین مردم گرفتیم.

به خاطر می‌آورم هنگام زلزله کرمانشاه، برای کمک به مردم به منطقه گیلانغرب و روستای بازی دراز رفتم. زلزله سختی آمده بود و مردم در کانکس‌ها و چادرها زندگی می‌کردند. بیشترین غم آن ها از دست دادن عزیزانشان بود و داغی که بر دلشان بود در صحبت هایشان حس می‌شد. با این وجود حرف یکی از اهالی برایم جالب بود، وقتی از تمام سختی‌هایی که تحمل کرده بود، برایم تعریف می‌کرد آخرش گفت: ولی خانم شاهوردی همین که آقا آمد، ما بخشی از دردهایمان تسکین پیدا کرد.

یکی از اهالی آنجا تا قبل از آمدن رهبر انقلاب کاملا ناامید شده بود، چرا که خانه و زندگی‌اش را از دست رفته می‌دید و ادامه زندگی برایش بسیار دشوار شده بود، با این وجود پس از آمدن آیت الله خامنه ای با لحن پر از آرامشی از حضور ایشان صحبت می‌کرد و به گفته خودش با دیدن آقا این ناراحتی ها التیام پیدا کرد.

این روزها دشمن داعی شعار «زن، زندگی، آزادی» برای دختران و زنان ایرانی شده است، به عنوان یک بانوی فعال اجتماعی آیا محدودیتی را تاکنون در عرصه کار و زندگی شاهد بوده و یا هستید؟

تعجب می‌کنم چرا کشورهای بیگانه در مورد ما نگران شدند و چرا فکر می‌کنند خانم های ایرانی آزادانه زندگی نمی‌کنند، چرا فکر می‌کنند زنان ایرانی محدود هستند و در شرایط سختی به سر می‌برند.

آیا زنان ایرانی زندگی نمی‌کنند و آزادانه تصمیم نمی‌گیرند؟ کافی است تا به ورزشگاه‌ها، وزارتخانه‌ها و ادارات مراجعه کنیم و خانم‌هایی که با عناوین شغلی مختلف بدون محدویت در حال فعالیت هستند را مشاهده کنیم.

اگر زنان در کل دنیا به خاطر بانوان ایرانی شعار می‌دهند و گیس می‌برند، چرا در زمان تحریم‌ها برای دفاع از زنان کشورمان کاری نکردند؟ آیا تحریم فقر، بیکاری و سختی را به زن‌ها در جامعه تحمیل نکرد؟ آیا دختران بیمار پروانه‌ای با سختی و رنج تحریم‌ها مواجه نشدند؟

وقتی دختران زیر۱۸ سال ازدواج کردند، دشمنان داخلی و رسانه‌های بیگانه از اصطلاح کودک همسری استفاده کردند، اما در حال حاضر کودکان و دانش آموزان را تحریک می‌کنند تا در خیابان‌ها حضور پیدا کنند.

من یک زن هستم و آزادانه تصمیم گرفتم به مردم کشورم خدمت کنم، در کنار آن ها باشم و برای آبادانی و پیشرفت این سرزمین تلاش کنم.

فارس