نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
نوشتن از زندگی دشوار زنان سرپرست خانواری که به اجبار روزگار به هر سختی تن داده اند تا با حفظ آبرو و شرافت یک لقمه نان حلال سر سفر خانواده خود بیاورند، سخت است. بانوانی که زنانگی شان در جدال با رنج های بی سرپناهی فراموش شده و توانمند سازی این دسته از زنان باید […]
نوشتن از زندگی دشوار زنان سرپرست خانواری که به اجبار روزگار به هر سختی تن داده اند تا با حفظ آبرو و شرافت یک لقمه نان حلال سر سفر خانواده خود بیاورند، سخت است. بانوانی که زنانگی شان در جدال با رنج های بی سرپناهی فراموش شده و توانمند سازی این دسته از زنان باید اولویت دستگاههای متولی باشد.
به گزارش جهان بانو، زمختی سرانگشتان زنانه اش روایت دردناک اجبار برای جنگیدن با مشکلات زندگی است. آفتاب سوختگی صورت مهربان و چروک دور چشمان بی رمقش نشان دهنده آن است که برای زندگی آبرومندانه و با شرافت قید همه دلخوشی های زنانه را زده است.
ممکن است روند زندگی این زنان تا اندازه ای متفاوت باشد اما در نهایت هنگامی که زندگی آنها را بررسی می کنید، به این موضوع پی خواهید برد که زندگی آنها در جایی به یک نقطه مشترک می رسد و آن هم درد نان است. چالش های زندگی این زنان بسیار زیاد است، آنچنان که یکی در قامت زنانه مرد می شود، دیگری پا پس می کشد و درجا می زند، یکی از این زنان نیز برای آینده می جنگد و برخی هم پس از تقلاهای بسیار از همه چیز ناامید می شوند.
همقدم با زنی که پر از کودکانه هایش بود
ریزجثه اما زرنگ است. همیشه افرادی را که دارای نقص جسمانی هستند و با این وجود بسیار تلاش می کنند، ستایش کرده ام. نامش زهرا است و در اینجا حاضر شده تا از زندگی پر فراز و نشیبش صحبت کند. انرژی عجیبی دارد و با هر کلمه ای که از دهانش خارج می شود، می توانی کودک بازیگوش درونش را ببینی که در کوچه پس کوچه های خاطرات کودکیش مشغول بازی است. در ابتدا از معلولیت مادرزادی خود از ناحیه هردو پا می گوید که او را تبدیل به یک قربانی بدون درد کرده است. زهرا برای من از سال های دور گذشته گفت که در یک عمل ۱۶ ساعته تا حدودی شرایط هر دو پایش بهبود پیدا کرده بود. به ماجرای سرپرست خانوار بودنش اشاره می کنم و او هم با صبر و حوصله به گذشته می پردازد و خاطراتش اینگونه بیان می کند:
«اوایل سال ۱۳۸۱ بود که به عنوان اپراتور ۱۱۸ در بخش خصوصی مخابرات زرین دشت شروع به کار کردم. ۱۰سال در آنجا کار کردم و امیدوار بودم که در مخابرات استخدام رسمی شوم. با این حال، متاسفانه مخابرات خصوصی سازی شد و سپس اقدام به تعدیل نیرو کرد. ما هم در فرایند تعدیل نیرو بدون هیچ اطلاع قبلی از کار کنار گذاشته شدیم. پس از از دست دادن شغلم تازه به این موضوع پی بردم که یکی از دلایل ازدواج همسرم با من کارمند بودنم بوده و این بیکاری تاثیر بسیار بدی بر روند زندگیم گذاشت.»
این زن سرپرست خانوار در ادامه گفت: بعد از گذشت پنج سال از زندگی مشترک اختلافهایمان شروع شد و پس از از دست دادن شغلم با ۲ فرزند دختر و پسر که یکی از آنها معلولیت خودم را به ارث برده، مجبور به جدایی از همسرم شدم.
او اضافه کرد: به خاطر آن ده سال طلایی که در مخابرات مشغول به کار بودم، شرایط سنی برای استخدام در اداره های مختلف را از دست دادم و از طرفی لازم بود تا زمان بسیاری را برای ورزش های مخصوصی که پزشک برای درمان پاهای پسرم تجویز کرده بود اختصاص بدهم تا آینده او شبیه خودم نشود. بیشتر کارهایی هم که به من پیشنهاد می شد به صورت تمام وقت یا دو شیفت بود و به دلیل سرپرستی دو فرزند و معلولیت پسرم، به مدت چند سال نتوانستم کار کنم.
زهرا یادآور شد: ۲ سال در بیمارستان زرین دشت در بخش های داروخانه و سونوگرافی به صورت ساعتی مشغول به کار بودم. با این وجود متاسفانه از آنجا هم بیکار شدم. ای کاش دولت درقبال کارمندان مخابرات که قربانی تعدیل نیرو شدند، احساس مسئولیت می کرد. آخر ۱۰سال سابقه کار مدت کمی نیست و با این وجود هیچ نهادی پاسخگوی مشکلات ما نشده است.
این زن سرپرست خانوار می گوید: در حال حاضر من با این مشکلات دست و پنجه نرم می کنم و با وجود ۲ فرزند که یکی از آنها تحت درمان است و باید با جدیت درمان و مداوا شود، با مستمری اندک بهزیستی و اقساط وام هایی که برای گرداندن چرخ زندگیم از بانک ها گرفته ام، روزگار می گذرانم.
وی در ادامه گفت: مدتی است که با چرخ خیاطی کار می کنم و تازه کار محسوب می شوم. دستمزد این کار بسیار کم، اما حلال است. خانواده ام دوخت این لباسها را به من می سپارند. من همه تلاشم را به کار می بندم تا بچه هایم طعم آرامش را بچشند و آرزوهایشان رنگ واقعیت پیدا کند.
زهرا از غم تنهایی اش می گوید و تلاش می کند تا این تنهایی را لابه لای روزمرگی ها از یاد ببرد و خودش را جان فدای دو فرزندش کند تا راه و رسم خوب زندگی کردن را بیاموزند..
این زن سرپرست خانوار غصه هایش را در تار و پود جانش مخفی می کند. او هر روز پا به پای کودکانش کودکی می کند و حتی از دیدن برنامه های خردسالان هم دریغ نمی کند. کودک درون زهرا هنوز فعال و با نشاط است و همین روحیه خوب باعث شده تا با هر دو فرزندش ارتباط بسیار خوبی داشته باشد و نشاط از چشمان آنها سرازیر باشد.
او از همه بانوان بدسرپرست یا بی سرپرست و یا افرادی که با مشکلات مالی دست و پنجه نرم می کنند، خواست تا خودشان برای نجات زندگی شان دست به کار شوند و با مهارت آموزی در هر رشته ای که به آن علاقه دارند به کسب درآمد بپردازند تا بتوانند مخارج زندگی شان را تامین کنند. این زن سرپرست خانوار تاکید کرد که تنها راه رسیدن به آرامش امید به زندگی و رسیدن به خودباوری و شناخت است.
همت و غیرت این زن ستودنی است و تلاش های بی وقفه او در راه کسب روزی حلال، حفظ شرافت انسانی و کمک به زندگی خانواده بسیار ارزشمند است.
جدایی حاصل ازدواج زود هنگام
اگرچه که این زن چهل و دوسال دارد، اما چشمهای او حکایت از دردها و رنج های فراوان دارد؛ چین های متعدد صورتش را ناهموار کرده است و با کلمه به کلمه حرفهایش اشک در چشمهانش حلقه می زند و مثل چینی ترک خورده می شکند.
او در خانه ای زندگی می کند که تقریبا متروکه است و کمتر کسی حاضر بود در آنجا زندگی کند. او این خانه را به این دلیل انتخاب کرده که از پرداخت اجاره بها معاف است. چندان مایل نبود تا خودش را معرفی کند. با این وجود حرف های بسیاری برای گفتن داشت، مثل اینکه سال ها بود کسی پای درد و دلش ننشسته بود.
او که صنوبر نام دارد از ازدواج زود هنگامش در ۱۵ سالگی سخن گفت؛ ازدواجی که حاصل آن ۴ فرزند ۵ ساله تا ۱۵ساله است.
این زن سرپرست خانوار سرگذشت خود را این گونه تعریف کرد: ۸سال پیش شوهرم به هروئین و شیشه اعتیاد پیدا کرد و من مجبور شدم با کارگری مخارج فرزندانم را تامین کنم. با این وجود در منطقه ما کارگری یک شغل فصلی است و بعضی اوقات که کاری برای انجام دادن نبود فرزندانم گرسنه می ماندند. وقتی که این شرایط به وجود آمد تنها راه نجات خودم و بچه ها را جدا شدن از همسرم تشخیص دادم تا با تحت پوشش قرارگرفتن نهادهای حمایتی لااقل از مستمری ناچیزی که به زنان سرپرست خانوار تعلق می گیرد، برخوردار شوم.
صنوبر در ادامه گفت: حدود ۳ سال است که از همسرم طلاق گرفته ام و به علت اعتیاد شدید او سرپرستی بچه ها به من واگذار شد. متاسفانه فرزند سومم به دلیل نخوردن غذای کافی و سوءتغذیه در دوران بارداری، به مشکل قلبی دچار شده و نارسایی قلبی دارد.
او از زندگی پس از طلاق خود در خرابه ای که از طرف یکی از همشهریانش به صورت رایگان در اختیارش قرار داده اند، سخن می گوید و بعد قطرات اشک با بغض نشسته در گلویش هم صدا می شود.
این زن سرپرست خانوار از خانه به دوش شدن دوباره اش می گوید. صاحبخانه قبلی به این دلیل که قصد ساخت و ساز داشته، عذر آنها را می خواهد و این زن با فرزندانش مجبور می شوند تا خانه متروکه ی دیگری پیدا کنند و با اجاره بهای کمتر سرپناهی برای خودشان تامین کنند.
صنوبر مستمری اندک کمیته امداد را تنها راه تامین اجاره بهای خانه اش عنوان کرد و گفت: در حال حاضر مجبورم اگر کسی کارگر بخواهد، هر کجا هم که باشد، بچه هایم را در خانه تنها بگذارم و برای تهیه یک لقمه نان از صبح تا عصر جان بکنم.
نرگس
۱۹ ساله بود که همسرش در سانحه تصادف از دنیا رفت. ۱۶ سال از فوت همسرش می گذرد و درد بیماری و فقر تا مغز استخوانش رسوخ کرده است. رنج های بسیارش را از صورت تکیده و چروکهای دور چشمش به خوبی می شود دید و حس کرد. این نشانه های ظاهری ردی از دوران سخت ایستادگی در برابر مشکلات است که حالا در صورتش نمایان شده و خودش را نشان می دهد.
مشکلات این زن در مقایسه با دو مورد بالا بسیار بیشتر است. تفاوت زندگی نرگس با موارد دیگر آوارگی و دربه دری وی پس از فوت همسر از خانه و کاشانه خود است.
نرگس معینی در ۱۵ سالگی به عقد مردی در می آید که از اهالی یکی از روستاهای شهرستان داراب بوده است. بعد از مرگ شوهرش مجبور به ترک محل زندگی اش می شود و بدون داشتن سرمایه برای گذران زندگی و با وجود دو بچه قد و نیم قد، به خانه پدری اش باز می گردد.
جبر روزگار از او زنی ناتوان، عصبی و رنجور ساخته و همین فراز و نشیب های زندگی باعث شده تا با انواع ناراحتی های گوارشی دست و پنجه نرم کند. نرگس خانه ای ندارد و پسرش هم به بیماری صرع مبتلاست. همین موضوع باعث شده است تا نتواند حتی شغلی مانند کارگری را به صورت درست انجام بدهد.
دخترش را به دلیل فقر در ۱۵ سالگی و زودتر از موعد سر و سامان داده و حالا خودش با تنها پسرش در یک اتاق ۹ متری اجاره ای زندگی می کنند.
نرگس سرپناهی ندارد و تنها خواسته اش از کمیته امداد احداث یک واحد مسکونی برای رها شدن از رنج اجاره نشینی است. وقتی به زندگی محقرش نگاه میکنی به عمق فقر مالی اش پی می بری که حتی وسایل سرمایشی و گرمایشی ندارد. یک دست رختخواب، یک پیک نیک، یک یخچال همیشه خالی و دو زیلو به جای فرش و یک پنکه خلاصه تمام زندگی نرگس است.
لازم به ذکر است که تمام هزینه های زندگی این زن سرپرست خانوار از مستمری کمیته امداد و یارانه تامین می شود. این درآمد ناچیز به سختی کفاف اجاره بها و هزینه داروها را تامین میکند.
۱۲ هزار و ۲۷۰ زن سرپرست خانوار تحت پوشش بهزیستی فارس هستند
سرپرست سازمان بهزیستی استان فارس در ارتباط با زنان سرپرست خانوار در این استان بیان کرد: در حال حاضر ۱۲هزار و ۲۷۰ نفر از بانوان سرپرست خانوار تحت پوشش بهزیستی این استان قرار گرفته اند و مستمری دریافت می کنند و همه این تعداد از کمک هزینه معیشت برخوردار هستند.
محمدرضا هوشیار اضافه کرد: دو هزار و ۲۲۴ نفر از این قشر در شهرها زندگی می کنند و از بیمه تأمین اجتماعی برخوردار هستند و سه هزار و ۳۲۶ نفر نیز در روستاها سکونت دارند که از بیمه عشایری و روستایی استفاده می کنند.
وی تصریح کرد: توانمند سازی بانوان سرپرست خانوار جزو اولویت های اصلی این سازمان محسوب می شود. در سال گذشته ۲۲۹ نفر از این بانوان توانایی اداره زندگی خود را به دست آورده و از چرخه حمایت بهزیستی خارج شده اند.
سرپرست سازمان بهزیستی استان فارس اظهار کرد: جمعیت بانوان سرپرست خانوار تحت پوشش بهزیستی این استان ۱۲ هزار و ۲۷۰ نفر است. از این تعداد ۹۶۷ نفر آموزشهای مختلفی را فرا می گیرند؛ آموزش هایی مانند فرزندپروری، مهارتهای زندگی، مهارتهای اجتماعی و خودمراقبتی.
هوشیار افزود: در حال حاضر ۲۲ گروه همیار بانوان سرپرست خانوار در قالب کارگاه های تولیدی در استان فارس در تلاش هستند تا سرپرستان خانوار زن این استان را به چرخه اشتغال ثابت وارد کنند.
وی خاطر نشان کرد: در طول سال گذشته ۶۴ نفر از فرزندان بانوان سرپرست خانوار از خدمت سربازی معاف شدهاند تا بتوانند به مادرانشان در سامان دادن به اقتصاد خانواده کمک کنند.
سرپرست سازمان بهزیستی استان فارس از آموزش های فنی و حرفهای برای به دست آوردن فرصت های شغلی برای تمامی بانوان سرپرست خانوار تحت پوشش این سازمان خبر داد و گفت: ادارات فنی و حرفهای شهر شیراز و تمامی شهرستانهای استان فارس این آموزشها را انجام می دهند.
گفتگوی جهانبانو با بانوان حاضر در مسیر مشایه
آشنایی با اولین موکب بین المللی زنانه
جملات کوتاه برای تشکر از بانوان خادم عراقی
چند توصیه برای مادران جهت در پیادهروی اربعین
به پاس ۱۰۰۰ روز خدمت
جریان مقاومت، جریانی است که باید همچنان خون تازه در آن دمیده شود
سختترین و سوزناکترین درد بشر، درد فراق است
مردم خوب میدانند چه کسی خدمتگزارشان است
یادبود بانوان آمل برای شهید رئیسی و شهدای خدمت