نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
صحنههایی که برای بسیاری از خانوادههای انگلیسی عادی شده بود، برای او تکاندهنده بود. دختر و پسرهای نوجوانی را میدید که در ساعت تفریح یا ورزش، بیپروا باهم معاشرت میکردند.
همانجا بود که ذهنش پر از سؤال شد: چطور در جامعهٔ ظاهراً پیشرفتهای که مدعی الگو بودن برای دنیاست، نوجوانان در سیزده چهاردهسالگی آن هم خارج از چارچوب ازدواج مادر میشوند و دولت نهتنها مانع، که حامی آنها است؟
از همان روز، دغدغهای برای او به وجود آمد؛ دغدغهٔ هویت، خانواده و آینده نسلی که در فرهنگی متفاوت با ارزشهایش بزرگ میشد.
این ماجرای پژوهشگر نخبهای است که موقعیت تحصیلی و شغلی فوقالعادهاش در انگلستان را رها کرد و برای حفظ خانواده و خدمت به وطنش، به ایران بازگشت…
نجات بریتانیا با فرزندان نامشروع!
در خلوت خودش بارها به آینده فکر کرده بود؛ آیندهٔ فرزندانش، همسرش، خودش، نوهها و نتیجههایش. وقتی در خلوت خودش، به چرخهٔ زندگی در آن فرهنگ و اتمسفر فکر میکرد، دلنگران میشد.
در کشوری زندگی میکرد که مدارس راهنمایی و دبیرستانش مختلط بودند و دخترها بهراحتی خارج از ازدواج، باردار میشدند. در آنجا آموزش مسائل جنسی در مدارس، فضای باز ارتباطی بین دختر و پسر، اختلاط، آزادیهای ظاهری، سیاستهای پشت پردهٔ دولت انگلیس یا هر دلیل دیگری که بود، همه چیز را عادی جلوه میداد. اما این موضوعی نبود که برای خانوادهٔ اصیل و بافرهنگ میرزایی عادی باشد.
پشت این آزادی روابط، سیاستهایی بود که هدف دیگری را دنبال میکرد. دولت انگلیس، برای جبران رشد جمعیت منفی خود و برای اینکه مجبور نشود مهاجران آسیایی، هندی، پاکستانی یا خاورمیانهای را شهروند (سیتیزن) کند، از دختران نوجوان باردار حمایت جدی میکرد؛ از کمکهزینهٔ ماهیانه، خدمات درمانی و پزشکی رایگان تا پرستار خانگی و امکانات کامل؛ همهٔ اینها برای اینکه مانع از سقط جنین دختران مدرسهای شوند!
پنجرهای رو به سقوط انسانیت
او و خانوادهاش در خانهای دوبلکس زندگی میکردند که از پنجرهٔ اتاقخواب، حیاط مدرسهٔ دبیرستان روبهرویشان را میدیدند. در ساعت تفریح و ورزش، با چشم خود میدیدند که بین دخترها و پسرها چه روابطی برقرار میشود. او بارها دختران نوجوانی را دیده بود که با شکمهای برآمده از درِ مدرسه بیرون میآمدند. اما در فرهنگ و سیاست انگلیسی، رسانه و مدیا چنان این وضعیت را عادیسازی کرده بودند که خانوادهها از بارداری نوجوانانشان شگفتزده نمیشدند.
با یک شناسنامه به نام مادر و حقوق ماهیانه و کمکهای دولتی، کار را درمیآوردند تا جنین بیپدر سقط نشود. فقط یک مشکل کوچک وجود داشت! اینکه نوجوانان باردار درس خواندنشان با مشکل روبهرو میشد و البته بیشترین متولدین انگلستان هم در این سن هستند.
تفکیک جنسیتی مدارس
دانشگاه منچستر اخیراً در مقالهای اعلام کرد که بیش از ۵۱.۳ درصد از متولدین انگلستان از دختران بدون همسر متولد میشوند و تکوالدی هستند. دانشگاه این آمار را بهعنوان یک اتفاق مثبت قلمداد کرده، اما در واقع این عدد نشاندهنده یک بحران بزرگ اجتماعی است؛ بحرانی که غولهای قدرتمند هنر و رسانه که در خدمت غرب هستند، اجازه نمیدهند صدای آن شنیده شود.
خلاصه؛ چند سروانشناسان، جامعهشناسان و کارشناسان، برنامههای تلویزیونی مختلفی دربارهٔ بحران بارداری نوجوانان داشتند. کلی مقاله هم تولید کردند. مسئلهای که ذهن همه را درگیر کرده بود، این بود که نوجوانانی که باردار میشوند، دیگر نمیتوانند تحصیلات خود را ادامه دهند. نتیجهٔ پژوهشها این بود که مدارس راهنمایی قطعاً و دبیرستانها ترجیحاً باید از نظر جنسیتی تفکیک شوند، چراکه بیشترین آسیب در محیطهای مختلط به دختران وارد میشود.
راهکاری خوب که مورد استقبال قرار نگرفت
با این وجود وقتی پژوهشگران به این نتیجه رسیدند، دولت مخالفت کرد. چون تفکیک جنسیتی متد اسلامی است، گفتند باید راه حل دیگری پیدا کنید. راهکار جایگزین آنها، پاک کردن صورت مسئله بود؛ تأسیس شیرخوارگاه در کنار مدارس! برای اینکه دختر نوجوان بعد از زایمان بتواند به فرزندش شیر بدهد و دوباره به کلاس درس برگردد. میرزایی از نزدیک شاهد راهاندازی چنین مرکزی در کنار همان مدرسهٔ روبهروی خانهشان بود. از خودش میپرسید «آیا این حقوق بشر و حقوق زن است؟»
درحالیکه در ایران آمار ازدواج در سن پایین که رسانههای غربی و غربگرا «کودکهمسری» مینامند و حسابی روی آن مانور میدهند و مخالف حقوق زنان میدانند، حتی به یکدهم درصد هم نمیرسد! با اینکه این ازدواجها با تعهد کامل مرد انجام میشود و حداقل پدر کودک مسئول و مشخص است. اما در غرب، بسیاری از کودکان حتی نمیدانند پدرشان کیست. مادر بچه هم وقتی بزرگتر شد، تازه میفهمد چه بلایی سر خودش و فرزندش آمده.
تجاوز پدرخواندهها
اما بحران تازه غرب که دارد آن را نابود میکند، از جایی دیگر آب میخورد؛ پدرخوانده یا «Stepfather». دختری پانزدهساله باردار میشود، بچهاش را به دنیا میآورد و بدون پدر بزرگش میکند. حالا برویم به دوازده سال بعد… آن دخترک دوازدهساله میشود و مادر ۲۷ساله. حال مادر نیاز به همسر دارد، اما کسی حاضر به ازدواج با او نیست؛ آن هم با داشتن یک بچه. اینجاست که روابط موقت شکل میگیرد و پدرخوانده وارد زندگی مادر جوان و دختربچه میشود.
در بسیاری از موارد، همین ناپدریها به آزار یا تجاوز به دختربچهٔ میپردازند. بسیاری از مادران هم از ترس اینکه ترک شوند، به رفتار آن مرد اعتراض نمیکنند.
نمونهٔ مشهور آن، ماجرای قهرمان المپیک سال ۲۰۱۰ است؛ دختری که از خانه فرار کرد چون پدرخواندهاش به او تعرض کرده بود. زخمی و خونآلود در خیابان پرسه میزد که خانوادهای مسلمان و اهل پاکستان او را نجات داد. او در مصاحبهاش گفت «آن خانواده برایم از والدین واقعیام عزیزتر بودند. کمکم کردند و نجاتم دادند.» و خطاب به دختران انگلیس گفت «میدانم خیلی از شما در موقعیت آن روز من هستید. اما مثل من طاقت بیاورید؛ ناامید نشوید، خودکشی نکنید و زندگی کنید تا روزی به موفقیت برسید.»
زخم پنهان مدرنیتهٔ غربی
میرزایی آن موقع دو دختر داشت؛ یکی دبستانی و دیگری کوچکتر. وقتی به آیندهٔ تحصیلیشان فکر میکرد، لرزه بر اندامش میافتاد. تصور اینکه آنها در چنین محیطهایی بزرگ شوند و با چنین فرهنگی رشد کنند و روزی…؛ حتی فکر کردن به این موضوع هم برای او و همسرش وحشتناک بود. او مطمئن بود که اگر در انگلستان بماند، خانوادهاش از آن فرهنگ آسیب میبیند.
از هم پاشیدن مفهوم خانواده در غرب، موضوع دیگری بود که میرزایی را برای برگشتن به ایران ترغیب میکرد. او به چشم خود میدید که در آنجا بسیاری از مردم هرگز طعم عواطف خانوادگی، و داشتن خاله، عمو، دایی و عمه را نمیچشند.
چون بسیاری از خانوادهها تکفرزند و البته بیپدر هستند. دختری که در نوجوانی باردار شده، معمولاً همان یک فرزند را دارد. فرزندی که نه خواهر دارد، نه برادر، نه عمو، نه عمه. بسیاری از این بچهها مادرشان هم تکفرزند بوده؛ پس خاله و دایی هم ندارند.
پدربزرگ و مادربزرگ هم آنچنان محلی از اعراب ندارند. چون در غرب، فرزندان در هجدهسالگی از خانه میروند یا والدین، آنها را از خانه بیرون میکنند. بچهها شاید سالی یا چندسالی یک بار به پدر و مادرشان سر بزنند. در این سن، معمولاً در یک اتاق، یک تخت اجاره میکنند و با چند نفر دیگر همخانه میشوند. اگر خوششانس و پولدار باشند، میتوانند یک اتاق کوچک مستقل اجاره کنند.
تمام این نداشتنها، بحران بیکسی در غرب را تشدید میکند و پایههای غرب را به لرزه درآورده است. اما همهٔ اینها برای دکتر «محمد میرزایی حیدری» به یک نتیجه ختم شد. اینکه خانوادهاش در چنین فرهنگی دوام نخواهد آورد و آیندهٔ فرزندانش در خطر است…
خبرگزاری فارس
گفتگوی جهانبانو با بانوان حاضر در مسیر مشایه
آشنایی با اولین موکب بین المللی زنانه
جملات کوتاه برای تشکر از بانوان خادم عراقی
چند توصیه برای مادران جهت در پیادهروی اربعین
به پاس ۱۰۰۰ روز خدمت
جریان مقاومت، جریانی است که باید همچنان خون تازه در آن دمیده شود
سختترین و سوزناکترین درد بشر، درد فراق است
مردم خوب میدانند چه کسی خدمتگزارشان است
یادبود بانوان آمل برای شهید رئیسی و شهدای خدمت