زن و خلق زندگی در میانۀ کویر و جنگل!

زن چطور با «ارادۀ معطوف به سرنوشت» «داستان زندگی» را می‌آفریند؟

انقلاب اسلامی را می‌توان «انقلاب زندگی» نامید؛ به این معنا که اصلی‌ترین کانونی که با انقلاب اسلامی منقلب شد، معنا و صورت مقوله‌ای به نام زندگی بود. انقلاب اسلامی مدعی طرحی جدید از زندگی بود که نه‌تنها با کلان‌الگوهای مسبوق به سابقه تمایز داشت، بلکه می‌شد به اتکای آن به نقد الگوهای دیگر از زندگی رفت و یا اساساً آن‌ها را «نازندگی» تلقی کرد.

همان‌گونه که این پایگاه معرفتی، تصویری دیگر از متافیزیک زندگی و طرحی جدید برای تحقق زندگی جمعی پیش کشید، از سوی دیگر و به‌طرز جالبی، درک خاصی را از رابطۀ زن و مرد روی میز گذاشت که می‌شود با مطالعه و تقریر هر کدام از این دو موضوع، به نسبت مطابق و هم‌پوشانی میان امر زنانه و حاق معنای زندگی رسید. در این زمینه ادعای این نوشتار کوتاه، این است که جنس زن و انسان مؤنث کانون حیات و برسازنده زندگی است. جایی که زن اراده می‌ورزد، زندگی رخ می‌دهد. در یک صورت‌بندی زوجیت‌مند، جنس مؤنث در وضعیت متعالی خالق زندگی و جنس مذکر در وضعیت متعالی حافظ زندگی است. به عبارت دیگر، زندگی به‌معنایی که در ذیل می‌آید، بیش و پیش از آنکه مردانه باشد، زنانه است.

خوانش متمایز انقلاب اسلامی در مورد زندگی ناشی از نسبت خاصی بود که در این الهیات میان «دنیا و آخرت» یا «زمین و آسمان» برقرار می‌کرد. به تعبیر آیت‌الله خامنه‌ای جوهرۀ اصلی اندیشه و مکتب امام‌(ره) تلفیق دین و دنیا بود. حلول دین در ساحت دنیایی انسان، دوگانۀ قدیمی و متضاد زمین یا آسمان را به چالش می‌کشید اما در این صورت تلفیقی و ترکیبی، دین از اعلا درجۀ آسمان خودش را تا نازل‌ترین جنبه‌های ملکی و خاکی می‌کشاند و به آن رنگ دیگری می‌زند و بی‌آنکه خود به‌مثابه امر قدسی، از آسمان تهی و اینجایی و خاکی شود، آسمان و زمین را به هم می‌دوزد.

مطالعۀ متن کامل : (https://eqlimamag.ir/asasemellat/)

مهدی تکلو، مدیر دفتر مطالعات جنسیت و جامعه