ترجمه اختصاصی؛

فناوری و کودکان: چه کسی مسئول تربیت نسل آینده است؟

در روزگاری که فناوری بر جزئیات زندگی روزمره چیره شده است، دیگر کودک نه با صدای مادرش بیدار می‌شود و نه با قصه‌های مادربزرگش به خواب می‌رود. صحنه‌ی تربیتی به‌طور بنیادین دگرگون شده و صفحه‌های هوشمند در اشکال گوناگونشان (تلفن، تبلت، تلویزیون) به همدم روزانه‌ی کودکان بدل گشته‌اند. بلکه فراتر از آن، نقشی را ایفا می‌کنند که روزگاری در حوزه‌ی مسئولیت خانواده و مدرسه بود.

به گزارش خبرگزاری الجزیره صفحه‌ها به چیزی شبیه «مادر جایگزین» یا «مربی پنهان» تبدیل شده‌اند؛ مربی‌ای که بی‌هیچ مرزی به ذهن، احساسات و ارزش‌های کودک راه می‌یابد، در زمانی که بزرگ‌ترها یا سرگرم دغدغه‌های زندگی‌اند، یا خودشان در دام اعتیاد دیجیتال گرفتار شده‌اند.

قصه تربیتی کجا ناپدید شد؟

در نسل‌های گذشته، مادر برای فرزندانش پیش از خواب قصه می‌گفت، در طول روز آن‌ها را راهنمایی می‌کرد و رفتارشان را در موقعیت‌های مختلف تنظیم می‌نمود. مادربزرگ نیز با روایت قصه‌های عامیانه، ضرب‌المثل‌ها و حکمت‌ها. سهمی در کاشت ارزش‌ها داشت، اما امروز، این وظایف ـ بی‌آن‌که آگاهانه باشد ـ به ویدئوهای کوتاه و سطحی و بازی‌های الکترونیکی‌ای واگذار شده که خشونت، فردگرایی یا شیفتگی به ظاهر را به‌جای محتوا ترویج می‌کنند.

کودکی که در خانواده با «بکن» و «مکن» تربیت می‌شد، اکنون دوباره در قالب محتوایی شکل می‌گیرد که نه بر اساس معیار اخلاقی است و نه در نظرگیرنده‌ی بافت فرهنگی یا ارزشی.

مسئول کیست؟

این پدیده پرسشی اساسی را مطرح می‌کند: مسئول این دگرگونی خطرناک کیست؟ آیا خانواده‌ای که به راه‌حل دیجیتال آسان‌گیرانه رو آورد؟ یا نهادهای آموزشی‌ای که همراه با تغییرات پیش نرفتند؟ یا رسانه‌ای که به‌جای ایفای نقش آگاهی‌بخش، تأثیر منفی را دوچندان کرد؟

واقعیت آن است که همه مسئول‌اند، هر یک به میزانی متفاوت. هنگامی که خانواده از نقش تربیتی خود به نفع صفحه نمایش دست می‌کشد، کودک در معرض هر اثر بیرونی قرار می‌گیرد. وقتی که آموزش رسانه‌ای در برنامه‌های درسی گنجانده نمی‌شود، یادگیرنده در برابر وسوسه‌های دیجیتال آسیب‌پذیر باقی می‌ماند. و هنگامی که رسانه‌ها به سودآوری بی‌مهار می‌پردازند، بی‌آن‌که به اخلاق حرفه‌ای پایبند باشند، در سطحی‌سازی آگاهی جمعی سهیم می‌شوند.

صفحه‌ها تربیت نمی‌کنند، بلکه جهت می‌دهند

خطرناک‌تر از همه این است که این صفحه‌ها نقشی بی‌طرفانه ندارند؛ آن‌ها صرفاً به ارائه اطلاعات بسنده نمی‌کنند، بلکه احساسات و رفتار را هدایت می‌کنند و تصویر «الگو» را در ذهن کودک بازسازی می‌نمایند. دیگر الگو معلم، والد یا دانشمند نیست، بلکه «یوتیوبر» یا «اینفلوئنسر»ی است که جنجال می‌آفریند یا بازدیدهای بالایی به‌دست می‌آورد، حتی اگر محتوایش تهی باشد.

هویت در معرض تهدید

در برابر این وضعیت، دیگر موضوع تنها به تربیت محدود نمی‌شود، بلکه به مسئله‌ای هویتی بدل شده است. کودکی که محتوایی دور از فرهنگ، زبان و ارزش‌های خود مصرف می‌کند، ناگزیر با تصورات نادرست از خویشتن، جامعه و دینش پرورش می‌یابد. او زبان فصیح را به سود عامیانه‌ی آمیخته از دست می‌دهد و سنت‌ها را نشانه‌ای از عقب‌ماندگی نه عنصری برای انسجام و پیوستگی می‌پندارد.

نقش غایب مدرسه

اگر خانواده تسلیم شده است، مدرسه ـ متأسفانه ـ نتوانسته این خلأ را پر کند. همچنان برنامه‌های درسی، درس‌هایی سنتی عرضه می‌کنند که با زمانه هماهنگ نیستند و دانش‌آموز را به ابزارهای تفکر انتقادی مجهز نمی‌سازند؛ ابزارهایی که او را قادر می‌سازند میان سره و ناسره در آنچه تماشا می‌کند تمایز قائل شود. بلکه حتی مدرسه در بسیاری موارد محیطی دفع کننده است که یکنواختی و گسست از واقعیت را بازتولید می‌کند.

راه‌حل: میان آگاهی و مقاومت

آنچه امروز نیاز است، تنها تشخیص مشکل نیست، بلکه رویارویی با آن از رهگذر: بازگرداندن توازن درون خانه: خانواده باید نقش تربیتی مؤثر خود را از طریق گفت‌وگو، الگودهی و همراهی با علایق کودک دوباره به دست گیرد.

سواد رسانه‌ای در مدارس: برای آموزش کودک در چگونگی برخورد با محتوای دیجیتال؛ اینکه آن را تحلیل و نقد کند، نه اینکه بی‌چون‌وچرا بپذیرد.

حمایت از محتوای هدفمند: چه از راه نهادهای تولیدی و چه از طریق ابتکارات جامعه‌ی مدنی، به‌منظور خلق جایگزین‌هایی جذاب و سودمند.

وضع قوانین برای حفاظت دیجیتال از کودک: همان‌گونه که بسیاری از کشورها، سن استفاده را مشخص می‌کنند و محتوای زیان‌بار را محدود می‌سازند.

آموزش والدین در حوزه‌ی دیجیتال: چراکه بسیاری از آنان نمی‌دانند فرزندانشان چه محتوایی مصرف می‌کنند و چگونه باید آن‌ها را نظارت یا راهنمایی کنند.

هیچ جایگزینی برای انسان وجود ندارد

نمی‌توان نادیده گرفت که صفحه‌های نمایش امروز دیگر تنها ابزار سرگرمی یا وسایل ارتباطی نیستند؛ بلکه به پدیده‌ای اجتماعی با تأثیری عمیق در ساخت شخصیت نسل‌های آینده و شکل‌دهی نگاه آنان به جهان و روابط انسانی بدل شده‌اند.

آنجا که صفحه‌ها به «مادر جایگزین» بدل می‌شوند، با چالشی وجودی روبه‌رو هستیم؛ چالشی که نیازمند درنگی جدی و بازنگری در شیوه‌ی برخورد ما با فناوری است؛ اینکه چگونه آن را در خدمت انسان به‌کار بگیریم، نه اینکه بگذاریم بر او چیره شود یا نقش‌های بنیادی زندگی‌اش را از او بگیرد.

نبود مهر واقعی، توجه مستقیم و تعامل صادقانه‌ی انسانی، چیزی نیست که هیچ ابزاری حتی با تمام توانایی‌اش در جذب توجه یا سرگرم کردن بتواند جایگزینش شود.

از این‌رو، مسئولیت جمعی و فردی ما ایجاب می‌کند کودکان و جوامع خود را از لغزش در دام اعتیاد دیجیتال محافظت کنیم و بکوشیم محیط‌هایی سالم و پایدار بیافرینیم که ارزش‌ها و پیوندهای اجتماعی واقعی را پرورش دهند و جایگاه بی‌بدیل مادر را بازگردانند؛ جایگاهی که هیچ صفحه یا فناوری دیگری نمی‌تواند تصاحب کند.

آینده‌ای که برای نسل‌های خود می‌سازیم نباید تنها یک صفحه نمایش در تاریکی باشد، بلکه زندگی‌ای زنده با عشق و انسانیت و با ایمانی عمیق که هیچ چیزی جای گرمای انسانی و صداقت روابط میان انسان‌ها را نمی‌گیرد، باشد. بیایید آگاه باشیم و با شجاعت و حکمت با این واقعیت روبه‌رو شویم، زیرا حفاظت از انسان در عصر فناوری، محافظت از خود انسانیت است.