نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
برای دیدن این اراده، جاده را در آغوش کشیدم و قدم در مسیری گذاشتم که التهاب لحظهها از دقیقهها هم پیشی گرفته بود. به مقصد که رسیدم، گویی زمان از حرکت بازایستاده بود. اینجا، در حوالی روستای مهدیآباد، زیر تلالو تیز آفتاب، خدمتی جریان داشت که از جنس عشق بود؛ خدمتی که در هر لحظه و هر نگاه، ردپایی از دلدادگی و اخلاص داشت.
نگاهی به موکب؛ جایی برای عاشقی
اینجا، در موکب شهیدان بیسر، همه چیز با عشق گره خورده است. نفسها، ذکرها، توسلها، حتی خندهها و اشکها، همه و همه رازگونهاند و رنگ و بوی عاشقی دارند. این موکب، نه فقط مکانی برای خدمت به زائران حسینی، بلکه محلی برای جلوهگری عشق و ایثار است.
چشمهایم به دستهایی خیره شد که چای میریختند، به نوجوانانی که با شور و شوق، برای خدمت سر از پا نمیشناختند، و به مردان و زنانی که گویی تمام جانشان را برای خدمت به زائران حسین (ع) به میدان آورده بودند. هر گوشه این موکب، روایتگر داستانی از عشق بود؛ داستانی که در آن، “ما چه کاره هستیم، این عنایت خود آقاست” بارها و بارها از زبان خادمان شنیده میشد.
داستان نان، عشق و خادمانی از جنس ایثار
میان خادمان، چشمم به زن جوانی افتاد که با چادری ساده و دستهایی خسته، نان میپخت. او با چشمانی بارانی میگفت: «الهی قسمتتون بشه، نائبالزیاره هستیم.» آمده بود تا در این خدمت، آرامش یابد و حاجاتش را به دست آقا بسپارد.
در گوشهای دیگر، مصطفی، جوانی توانیاب، با پاهای ماشینی و دستانی لرزان، اما همتی بلند، در خدمت زائران بود. او که پاهایش توان رفتن نداشت، با عشقی بیپایان و دلی سرشار از شور حسینی، در این مسیر گام برداشته بود. خدمت مصطفی، خلاصهای از عشق به حسین بود؛ عشقی که در خدمت خالصانهاش به زائران تجلی یافته بود.
دختران خیاط و کوکهای بهشتی
در میان این خیل خادمان، دخترانی بودند که با یک چرخ خیاطی و تمام سلیقهشان، لباسهای زائران را درست مثل پارچههای ابریشمی با ظرافت کوک میزدند. کوک آخر را با دندان میچیدند و با دلی پر از عشق، آن را به قلبشان میچسباندند. گویی این لباسها برای زائران بینالحرمین، عهدی عاشقانه بودند.
از کودکان مشایه تا خاطرهسازی برای آینده
در گوشهای از موکب، غرفهای برای کودکان برپا شده بود. آنجا، با نقاشی، داستان و بازی، روایت عاشورا را به کودکان میآموختند. بستههایی شامل کتاب، لوازمالتحریر و دستسازههایی با نام حضرت رقیه (س)، هدیهای بودند تا خاطرهای از این مسیر عشق برای کودکان باقی بماند.
خادمانی از دل مردم
موکب شهیدان بیسر، با خادمانی از دل مردم اداره میشد؛ مردان میانسالی که با دستان پینهبسته و موهای سپید، شبانهروز در خدمت زائران بودند. هرکدام با نذری خاص، از نذر نان و اسفند گرفته تا نذر آمادهسازی موکب، عشق خود را به امام حسین (ع) نشان میدادند. یکی از این خادمان میگفت: “همه زندگی ما نذر امام حسین است؛ فقط خدا کند که قبول کند.”
کهکشانی از عشق
موکب شهیدان بیسر نه فقط یک محل خدمت، که کهکشانی از عشق و دلدادگی است. از خادمانی که سالهاست در این مسیر قدم گذاشتهاند، تا نوجوانانی که اولین تجربه خدمتشان را در اینجا میآموزند، همه و همه با عشق به حسین (ع) گرد هم آمدهاند.
این موکب، با غرفههایی چون کمکهای اولیه، غرفه کودک، غرفه فرهنگی، ایستگاه صلواتی و مکانی برای اسکان زائران، بهشت کوچکی بر روی زمین است؛ بهشتی که در هر گوشهاش، نام حسین (ع) طنینانداز است.
روایت من از عشق
و من، با قلمی در دست و دلی سرشار از تأثیر، در میان این غوغا قدم زدم. دیدم، نوشتم و روایت کردم. شاید این خدمت من هم نذری باشد در دستگاه امام حسین (ع)؛ نذری که نمیدانم قبول میشود یا نه، اما به امید قبولی، این روایت را به عشق حسین نوشتم.
این افسون نام حسین (ع) است که مرز نمیشناسد و دلها را از هر جای دنیا به سوی خود میکشاند.
خبرگزاری فارس
گفتگوی جهانبانو با بانوان حاضر در مسیر مشایه
آشنایی با اولین موکب بین المللی زنانه
جملات کوتاه برای تشکر از بانوان خادم عراقی
چند توصیه برای مادران جهت در پیادهروی اربعین
به پاس ۱۰۰۰ روز خدمت
جریان مقاومت، جریانی است که باید همچنان خون تازه در آن دمیده شود
سختترین و سوزناکترین درد بشر، درد فراق است
مردم خوب میدانند چه کسی خدمتگزارشان است
یادبود بانوان آمل برای شهید رئیسی و شهدای خدمت