سعیِ بی‌پایان هاجر، در سرزمین آتش و عطش

سعی ما ادامه سعی هاجر است، در بیابانی که اکنون نامش غزه است. چشمه خواهد جوشید…اگر نای رفتن نیست، دل رفتن باشد...

غزه دیگر حتی آه در بساط ندارد و ما هاجر شده‌ایم و از دعایی به دعایی دیگر پناه می‌آوریم.
چشمه خواهد جوشید، هاجر سعی‌ات را کامل کن…
دل‌هایتان خسته است، پاهایتان شکسته،
اما هنوز باید بین صفا و مروه این جهان تیره،
هزار بار بروی و برگردی،
تا روزی چشمه‌ای بجوشد، نه از دل خاک،
بلکه از دل مردم، از دل ایستادگی.

اینجا وعده‌ای در میان است،
وعده‌ای که با اشک و آوار و نان خشک همراه است…
مادری که کودک بی‌جانش را در آغوش دارد،
اما هنوز دست به آسمان دارد،
و خدا هنوز می‌بیند،
هنوز می‌شنود.

سعی ما ادامه سعی هاجر است،
در بیابانی که اکنون نامش غزه است.
چشمه خواهد جوشید…
اگر نای رفتن نیست، دل رفتن باشد…

جهان‌بانو