شاعران در میدان نبرد

در میانه ویرانی‌ها و خاکستر جنگ، نه تنها سربازان که شاعران و هنرمندان نیز با کلماتشان به میدان آمده‌اند تا صدای مردم باشند.

ایران در میانه جنگی قرار گرفته که آغازگر آن نبوده است. انفجارها در حالی به وقوع پیوستند که زنان و کودکان در خواب بودند و مردان، خسته از محل کار به خانه بازمی‌گشتند. در میان صدای مهیب بمب‌ها، خانه‌های مسکونی هدف قرار گرفتند؛ خانه‌هایی که هنوز رختخواب و عروسک و کیف مدرسه در آن‌ها دیده می‌شود. این حملات، چهره‌ای عریان از یک سیاست فریبکارانه و جنایتی ضد بشری را به نمایش گذاشت.

مردم هنوز در شوک به‌سر می‌برند. تا روز گذشته، زندگی روزمره در کوچه‌ها جریان داشت، خرید نان، دیدارهای محلی و گفت‌وگوهای ساده؛ اما امروز، پیکر بی‌جان مادری از زیر آوار بیرون کشیده می‌شود و کودکی زخمی به امید آرامش به درمانگاه منتقل می‌شود. تصاویر بدن بی‌جان کودکی، یادآور روضه‌های عاشورا شده و دخترکی با موهای پریشان، در رختخواب صورتی‌اش میان کتاب‌های شعر، شاید در خواب «فرشته‌ها» بود.

فضای مجازی اکنون تبدیل به رسانه‌ای قدرتمند شده که این تصاویر را بازنشر می‌کند؛ تصاویری که زبان گویای رنج یک ملت است.

دشمن فقط با نظامیان یا نخبگان علمی در جنگ نیست؛ دشمنی‌اش شامل خبرنگارانی چون فرشته باقری، ورزشکارانی چون امیرعلی امینی و شاعرانی چون پرنیا عباسی نیز می‌شود. همزمان، برخی با بی‌ریشگی سخن می‌گویند و کنایه می‌زنند، اما در مقابل، عده‌ای دل در گرو وطن دارند؛ یکی با نذر عید غدیرش برای سلامتی سربازان وطن، دیگری با ستایش مادر وطن و هنرمندی که تاریخ را با تار و پود مقاومت می‌بافد. این سرزمین، قرن‌هاست که با مقاومت زنده است و امروز، تازه آغاز راهی جدید در برابر دشمن است.

بهرام مژدهی هم شاعر است و هم پدر و خوب میداند غیرت را در شعری که بخاطر این حادثه سروده چگونه فریاد بزند؛ 

ما مرد میدانیم از دشمن نمی ترسیم

فرزند ایرانیم از دشمن نمی ترسیم

هرچند آرامیم اما در زمان جنگ

موج خروشانیم از دشمن نمی ترسیم

بستیم پیمان با ولی خویش و تا پایان

برعهد و پیمانیم از دشمن نمی ترسیم

یک جان ناقابل مگر ما بیشتر داریم؟

بگذشته از جانیم از دشمن نمی ترسیم

ما از تبار آینه، از مسلک نوریم

یک رنگ می مانیم از دشمن نمی ترسیم

در شعله های سرکش آتش نمی سوزیم

از جنس بارانیم از دشمن نمی ترسیم

در پاسداری از وطن در سنگر ایمان

همچون شهیدانیم از دشمن نمی ترسیم

و رقیه سعیدی(کیمیا) هم شعری را با چاشنی حماسه، عاشورای قبل از غدیر را سروده که می خوانیم؛ 

«تیغ علی با اهل خیبــر کار دارد»

قصــد هلاک نســل استکــبار دارد

روز غدیر است و علی با لشکر حق

با اهــل خیبــر وعــدهٔ پیکـار دارد

اینک زمان انتــقام ذوالفــقار است

صهیون از این تهدید، حالی زار دارد

این بار هم صهیون به ما ثابت نموده

با این غلط، بر رفتنش اصــرار دارد

از رفتــن ســردارها هرگز نترســیم

ایران از این ســردارها بسیــار دارد

با هر شهادت زنده تر می گردد ایران

هر چند در سینه، دلی خونبار دارد

صهیون بداند صادق است آیات قرآن

چــون وعــده بر نابودی کفــار دارد

و جیران قربانی را که این روزها خود داغ عزیزی سفر کرده بر دل دارد را بهتر می شناسم، با معلمی اش در درس زبان و موسیقی و میدانم این شعر را چگونه سروده است؛ 

خبر داغه… خبر غمگین

خبر از بمب و آتیشه

خبر اینبار سنگین تر

خبر از خاک و این ریشه

خبر از خواب یه کودک

که اونو کرده آشفته

خبر از رنگ خونینِ

لباس بچه ها گفته! 

خبر از لیلیِ خاکم

خبر از مادرِ بی سر

خبر از داغ یه ملت

خبر فرمانده ی لشکر…

خبر از سرزمینی که

غدیرش اومده اما

شبِ عیدش شده عین

طلوعِ عصرِ عاشورا

خبر تلخ و غم انگیزه

مثِ شب های پاییزه

خبر اشکاشو گاهی هم

غمِ حرفاش میریزه

خبر تنها نمیمونه

خبر دردا رو میدونه

خبر هم انتقامِ سختِ

فردا ها رو میخونه

خبر نزدیکِ نزدیکه

خبر: نابودی دشمن

خبر تسکینِ زخمایی

که جامونده روی این تن

خبر از غیرت ایران

خبر از نسلِ با ریشه

خبر از اون مجازاتی

که دشمن با خبر میشه

خبر از وحدت ما و

خبر ها روی این حرفه

وطن مثِ حرم می مونه

ایران نقطه ی عطفه…

و مهدی شفیع زاده که شعرش را با «ابتدای کلام تسلیت و انتهای کلام تبریک» آغاز کرده و گفته؛

ابتدای کلام تسلیت و

 انتهای کلام تبریک است

صبح روز عروج یاران به

 لحظه ی انتقام نزدیک است

شعر نه، عرض روضه آوردم

وقت رفتن به سمت علقمه بود

رفت عباس محضر ارباب

عطش خیمه ها مقدمه بود

گفت «آقای من اجازه بده»

اشک را با حماسه در هم کرد

سینه ها را که از عطش می‌سوخت

رفت اینبار پر ز ماتم کرد

صبح دیگر رسید و انگار از

موج اخبار درد می بارد

عطر و بوی محرم است این یا

دل عید غدیر غم دارد

جمعه ای دیگر آمد و خبری

از امام زمانمان نرسید

خبر از زخم های تازه شد و

منتظرها که می شوند شهید

صبح آن جمعه هست خاطرمان

مگر از یاد می رود آیا

این خبر تازه کرد خاطره ی

روز پرواز حاج‌قاسم را

گرچه خاصیت مقاومت است

ما از اینگونه درد بسیاریم

لکن از انتقام میگوییم

پاسخش را مطالبه داریم

از شهادت هراسمان ندهید

یادمان داده است پیر خمین

که شهادت لباس محترمی است

بر تن ملت امام حسین

گرچه پا را فرا گذاشته اند

گرچه آغاز کرده اند آنها

سر شده دوره ی‌ بزن در رو

ما رقم میزنیم پایان را

دیگر این بار این رژیم خبیث

باید از منطقه ببندد رخت

تا که روشن شود به اذن الله

چشم مردم به انتقامی سخت

به مجازات سخت فکر کنید

به پیام امام به دشمن

چون که پایان ناخوشی دارد

روی حرف امام حرف زدن

بار دیگر سیاه تن کردیم

از رفیقان رفته می‌گوییم

ولی اینبار تلخ تر از قبل

زیر آوار ها چه می جوییم

سینه میسوزد از غم مردم

سینه میسوزد از غم یاران

از سلامی و باقری و رشید

از غم کودکان، زنان، مردان

ابتدای کلام تسلیت و

انتهای کلام تبریک است

صبح روز عروج یاران به

لحظه ی انتقام نزدیک است

و نجمه پورملکی هم برای شهید سردار «سلامی» سروده است:

از من نپرس از غم آئینه هیچ وقت

آرام می شود مگر این سینه؟ هیچ وقت…

دیدم عقیق سرخ تو افتاده بر زمین

یادم نمی رود شب آدینه هیچ وقت

سرسخت و سربلندی و همواره در خروش

دریا نداشت اینهمه پیشینه هیچ وقت

طوری نشسته ام به عزایت که تا ابد

این دل نمی شود دل دیرینه هیچ وقت

دیوانه وار، نقشه عوض می کنند باز

هرگز نمی رسند به گنجینه…هیچ وقت

آتش به جان تک تک فرماندهان زدند

خسته نمی شوند از این کینه هیچ وقت

این سرنوشت مشترک ما و قاسم است

رحمی نکرده سنگ به آئینه هیچ وقت

و بی شک دیگر شاعران عزیز استانمان گیلان هم ابیاتی داشته اند که سرودهایشان به دستم نرسید.

خبرگزاری شبستان