اصالتهای فرهنگی و دینی در زندان زنان معنادار میشود
در ایامی که به نام دخت نبی اکرم حضرت زهرا سلامالله به سر میبردیم، به ذهنمان رسید که یک محفل فرهنگی، ادبی با زنانی دورافتاده از شعر و ادبیات داشته باشیم. همیشه دغدغهی اصلی من رویارویی فرهنگ و ادب با چالشهای زندگی زنان بوده تا از روشنای داستان و شعر زنان جامعهی ایرانی به یک آرامش نسبی برسند.
برنامه را با دوستان ادبدوستم چیدم و قرعهی برنامه به نام زنان زندانی افتاد. هم شوقِ حضور داشتیم و هم تصویرِ نادیدهی خودمان از زندان زنان را تصور میکردیم. اما چیزی که برایمان خوشایند بود، بودن در کنار زنانی بود که به هر دلیل و بهانهای راهی مسیری قانونی برای پاسخگویی به خطا و اشتباهاتشان شده بودند.
با دوستان شاعر و ادیبم دوست داشتیم لحظات خوب و معنوی را در ذهنشان نقاشی کنیم.
اینها صحبتهای خانم سمیه خردمند در دیداری فرهنگی و شاعرانه با زنان زندانی بود که با خبرنگار جهانبانو به اشتراک گذاشتند.
زنانی که در واکاوی غم و دردشان دریغ شده و شاید در حسرت دلگرمیهای روحی و عاطفی هستند. تجارب زیستهی زنان زندانی آکنده از حسرتهای کودکی و تداوم جرائم بوده و انس با کتاب و دانایی و ادبیات و فرهنگ میتواند تسهیلبخش روابط آنها با حل مشکلاتشان باشد.
همدم بودن با معنوایات و شناخت بانوان تاثیرگذار دینی و ملی و موفقیتشان یکی از عوامل مهم در سپری کردن ایام زندانی خواهد بود. در این راه شناخت حضرت زهرا سلاماللهعلیها به عنوان الگویی تام برای هر زنی یک بینش آگاهانه خواهد بود.
فرزانه قربانی، فاطمه خوارزمی، طاهره ابراهیمنژاد آکردی، فاطمه مرادی به همراه مسئول محترم محفل ادبی گوهرشاد سمیه خردمند در این نشست صمیمانه شرکت کردند و از حسن رفتار و دلداگیهای زنان برای خبرنگار جهانبانو بازگو کردند.
زنانی که با هر بیت و شعری و همچنین معرفی کتابی در مدح و الگومحوری حضرت زهرا سلاماللهعلیها اشک میریختند و برای رفع مشکلاتشان از این بانوی عظیم طلب خیر و لطف داشتند.
همراهی محفل ادبی گوهرشاد همراه شد با معرفی کتاب امّعلاء و مقاومت این بانوی فداکار در روزگار جنگ صدام و حزب بعث توسط خانم سمیه خردمند و چقدر این معرفی برای بانوان حاضر در زندان موثر و مفید بود.
در ادامه شعر دو تن از شاعران در این نشست با موضوع حضرت زهرا سلاماللهعلیها شنیدنی و خواندنی است:
فرزانه قربانی
روزی علی در سنگر خود یار و یاور داشت
حالا ولی یاس کبودی کنج بستر داشت
خانه پر از امن یجیب عرشیان می شد
ام ابیها هر زمان که حال مضطر داشت
ای کاش با دستان مادر وا نمی شد در
وقتی که آتش کینه از آیات کوثر داشت
مسمارِ خونی دیده که آلاله پشت در
با شعله ی آتش نبردی نابرابر داشت
دستاس بی تاب و تنور سرد میدانند
این خانه قبل از ماجرای کوچه مادر داشت
آنقدر از آیات کوثر بی خبر ماندند
تا عطر الرحمان تمام شهر را برداشت
حق داشت که پنهان نگه دارد مزارش را
از آن همه دشمن که در شهر پیمبر داشت
فاطمه خوارزمی
در وادی الست خودت مادرم شدی
مأمن برای این من عاشق ترم شدی
مهر تو را همیشه به دل داشتم ولی
یک شب میان اشک و غزل باورم شدی
یک روز با دلی که تماما شکسته بود
بعد از هزار راه، ره آخرم شدی
از آن زمان تمام غزلها برای توست
تنها دلیل جوشش شعر ترم شدی
هروقت حاجتم به در بسته خورده است
امن یجیب خوان دل مضطرم شدی
فاطمه مرادی
بعد از تو من خون میخورم شب تا سحر را
خون جگر، خون جگر، خون جگر را
زهرای حیدر(سلاماللهعلیهما) دیدی آخر سر گرفتند
از من تو را، تنها انیس و همسفر را ؟
درب بهشت از خانه ی ما باز می شد
بستند راه رستگاری بشر را
هیزم می آوردند هیزم های دوزخ! ۱
آتش زدند آن آسمان شعله ور را
راحت شدند از گریه هایی که به هم ریخت
خواب عمیق مردمان کور و کر را
راحت شدی از درد پهلویت عزیزم؟
دلتنگ بودی فاطمه(سلام الله علیها) دیدی پدر را ؟
باور نمیکردم تو رفتی تا که امروز
آن لخته های خون مانده روی در را
ما عمق دردت را نمی فهمیم مادر
اما خودت بنما قبول این مختصر را
طاهره ابراهیمنژاد آکردی
تا گفت السلام علی…، روضه پا گرفت
قلب رئوف حضرت صاحب عزا، گرفت
ازمیخ گفت و از در و دیوار و دود گفت
از گرد و خاک چادر و روی کبود گفت
از دست بستهی یلخیبر، میان خلق
افتادن عمامه حیدر میان خلق
لرزید شانههای قرار و امان ما
بیتاب شد ز گریه امام زمان ما
از روضهخوان بخواه سخن مختصر کند
آری بگو رعایت حال پسر کند
از شهر غربت پدرش زود بگذرد
نام مغیره را به زبان کمتر آورد
…
قدری درنگ کرد و از آنجا گریز زد
از فاطمه به زینبکبری گریز زد
از کوچهی مدینه گذشت و به شام رفت
با کاروان به کوچهی پر ازدحام رفت
یابن الحسن! به خاطر مادر ظهور کن
آقا تو را به زینب مضطر ظهور کن
تا گفت السلام علی…، روضه پا گرفت
قلب رئوف حضرت صاحب عزا، گرفت
ازمیخ گفت و از در و دیوار و دود گفت
از گرد و خاک چادر و روی کبود گفت
از دست بستهی یلخیبر، میان خلق
افتادن عمامه حیدر میان خلق
لرزید شانههای قرار و امان ما
بیتاب شد ز گریه امام زمان ما
از روضهخوان بخواه سخن مختصر کند
آری بگو رعایت حال پسر کند
از شهر غربت پدرش زود بگذرد
نام مغیره را به زبان کمتر آورد
…
قدری درنگ کرد و از آنجا گریز زد
از فاطمه به زینبکبری گریز زد
از کوچهی مدینه گذشت و به شام رفت
با کاروان به کوچهی پر ازدحام رفت
یابن الحسن! به خاطر مادر ظهور کن
آقا تو را به زینب مضطر ظهور کن
گزارشگر و تنظیم گزارش: مهتا صانعی
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0