عصر شعر یک کاروان ستاره

مجموعه رسانه‌ای فکرت با همکاری کمیته شعر بانوان ستاد اربعین و رسانه رحیل محفل شعری با موضوع عصر شعر یک کاروان ستاره را برگزار کرد.

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی جهان‌بانو، محفل عصر شعر یک کاروان ستاره در سراسر کشور ۲۱ مرداد ماه برگزار شد. این محفل با اجرای دکتر سمانه خلف زاده و شاعران فرهیخته‌ای چون خانم دکتر انسیه سادات هاشمی و عاطفه جوشقانیان، صدیقه سادات علوی، مهتا صانعی، زهرا نظری و رقیه خلف زاده برگزار شد.

خانم عاطفه جوشقانیان، دبیر ادبی کارگروه  شعر بانوان ستاد اربعین قم گفت: ستاد شعر اربعین با همکاری موسسه رسانه‌ای فکرت و رسانه رحیل با هدف هم‌افزایی عرصه‌ی شعر و ادب عاشورا و بانوان حرم درصدد برگزاری این برنامه برآمد تا عرض ادبی به ساحت بانوان حرم و مخدَرات آل‌الله باشد.

جوشقانیان افزود: همانطور که رهبر انقلاب فرمودند «شعر یک رسانه‌ی اثرگذار است. خوشبختانه قلمرو شعر در کشور توسعه پیدا کرده، هم به معنای افزایش شاعر، هم به معنای افزایش مستمع. این فرصتی است.» پس شاعر از روضه‌ها و مصائب اهل بیت علیهم‌السلام با ابزار شعر، به عنوان یک رسانه‌ی اثرگذار رفتار می‌کند.

گفتنی است در محفل شعر «یک کاروان ستاره» بانوان شاعر قم به به شعر خوانی پرداختند و در مصیبت عزای بانوان حرم اشک ریختند.

در ادامه، اسامی این بانوان شاعر به همراه سروده‌‌هایشان را مطالعه خواهید کرد:

شعر خانم زهرا نظری:

عرش می گرید، زمین لبریز از غم میشود

می وزد از شش جهت غم تا محرم میشود

می درخشد نام تو بر سر در هر خانه ای

سایه ی بالاسر هر کوچه پرچم می شود

غیر نام تو  نمی آید به گوش این روزها

ذکر هر دلسوخته آه دمادم می شود

چاره ای جز سوختن در روضه هایت نیست آه

پشت صبر از ماتم شش ماهه ات خم می شود

آه از قلب صبور خواهرت وای از غمش

گیسوان دختران وقتی که درهم می شود

این طرف کنج خرابه لاله ای کز کرده است

آن طرف از کاروانت دختری کم می شود

زخم داغ تو به دلها تازگی دارد هنوز

داغ هر روضه به روی داغ مرهم می شود

شعر دکتر انسیه سادات هاشمی:

سری چرخاند مردی نیست حالا او‌ خودش مرد است

زنی که داغ‌هایش را به روی خود نیاورده است

به جای قاسم و ‌عباس و ‌اکبر روی محمل‌ها

نشاند اهل حرم را یک به یک بانو‌ خودش تنها

نگاه آخرش آه از نگاه آخر زینب

ندارد پاسخی أمن یجیب المضطر زینب

کسی کو‌ تا بپوشاند حریم قدسی او را

کسی کو تا رکاب او کند مردانه زانو را

به گودال است چشمش نا امید و ‌تار و غرق اشک

شبیه چشم سقا لحظة برخورد تیر و‌مشک

تمام کربلا در یک نظر در چشم او‌ حک شد

میان وسعت چشمان او دنیا چه کوچک شد

چه تصویری درون چشم زینب نقش می بندد

که هم از گریه لبریز است و هم مستانه می خندد

دو انگشت امام انگار قاب چشم های اوست

که لذت می برد مثل شهیدان از بلای دوست

که حتما دیده آنجا را که اهل کربلا دیدند

میان قتلگه خود را در آغوش خدا دیدند

و شاید دست عباس علی را دیده در محشر

کنار دست بابا می کند سقایی کوثر

و ‌دیده اکبر از دست پیمبر جام می‌گیرد

و ‌اصغر روی دست فاطمه آرام می‌گیرد

حسین اما نشسته گوشه‌ای دست دعا دارد

به جای تک‌تکِ ‌گریه کنانش ربنا دارد

عجب جایی نشسته با خدا از عشق می گوید

گمانم‌ مثل ایوان نجف آنجا صفا دارد

به اهل روضه‌هایش بر ملائک فخر می‌ورزد

چنین دیوانگانی غیر بزم من کجا دارد؟

یکایک‌ نامه‌های عاشقانش را که می‌خواند

به او‌ لبیک‌ می گوید، حسین است او، وفا دارد

میان نامه‌ای پیش خدا هی اشک ‌می‌ریزد

برای کودکی از او ‌تمنای شفا دارد

فرا می‌خواند از هر جای دنیا میهمان‌ها را

برای اربعین از بس برات کربلا دارد

*

ندایی ساربان سر داد و زینب چشم بر هم زد

دوباره لشکر غم بر دلش یکباره پرچم زد

نگاهی سوی محمل ها نگاهی بر زمین دارد

به قدر کشتگان کربلا چین بر جبین دارد

اکر بگذارمت اینگونه در این دشت نامردم

برادر باز می‌گردم… برادر باز می‌گردم

شعر خانم سمانه خلف زاده:

باز هم آسمان به اشک افتاد

باز هم‌عطر اربعین پیچید

باز آمد صدای یا مظلوم

این ندا در دل زمین‌پیچید

آمدم‌مثل قطره ای تنها

تا به دریای بی کران برسم

آمدم تا که زائرت باشم

به تو گریان و روضه خوان برسم

مرز در ازدحام زائرهاست

عاشقانت به صف شدند آقا

کاروان کاروان به سمت بهشت

باز هم اربعین و کرب و بلا

عطر چای عراقی از هر سو

می رسد تا مشام هر زائر

اقتدا کرده قلب مشتاقان

به قدم های حضرت جابر

السلام ای امام زنده دلان

السلام ای شهید،ای مولا

عاشقت عاقبت بخیر شده

با دعاهای حضرت زهرا

شعر خانم صدیقه سادات علوی:

وچهل روز، صدا.. بغض شد و پنهان بود

و چهل بار که صبح آمد و بی سامان  بود

روز، شب میشد و شب، روز، ولی بی لبخند

درد در خاطره ی تک تک مان  عریان بود

رنگ ها بی تو همه زرد و سیاه و سرخند

واژه ها سوخته در  همهمه ی عصیان بود

کوفه آبستن انبوه پشیمانی ها

شام آشفته و سرخورده و سرگردان بود

مردم انگار به خود آمده بودند ولی

با تو بودن دگر آن دور ترین امکان بود

شانه تا شانه همه تکیه به زینب دادند

درد تا درد فقط شانه ی او درمان بود

اشک این معجزه ی خط به خط مژگانها

تا که‌ می ریخت عدو درصدد جبران بود

و چهل روز چهل سال غریبانه گذشت

بی پناهی و اسیری غم صد چندان بود

راه دشوار و هوا گرم و تو در قربانگاه

آمدیم آه.. که این راه چه بی پایان بود

شعر خانم عاطفه جوشقانیان:

یادم می آید چند ماه پیش

هر شب به اصغر آب می دادم

با عشق، لالایی که می گفتم

گهواره اش را تاب می دادم

من دختر دردانه ی خانه

آرامش قلب پدر بودم

گفتار و رفتارم زبانزد بود

از دختران شهر سر بودم

در خانه ما عشق عادت بود

لبخند هم نوعی عبادت بود

اصلا صدا بالا نمی آمد

گفتار در اوج محبت بود

هنگام رفتن بود و با عمه

بار سفر را دست و پا کردیم

هنگام بالا رفتن از ناقه

آرام، اکبر را صدا کردیم

عمه نگاهش مملو از غم بود

وقتی مهیای سفر می شد

منزل به منزل کاروان می رفت

دلشوره هایش بیشتر می شد

قرآن که می خوانم پر از اشکم

آیینه می بینم پر از دردم

وقتی علی اکبر به میدان رفت

آیینه و قرآن من آوردم

من دفتر شعری پر از زخمم

من راوی مشک علمدارم

من مقتل بیدار عاشورا

من شاهد اشک علمدارم

دیدم که دریا اربا اربا شد

من شاهد آن کوه غم بودم

وقتی که عمه پیش بابا بود

آرامش اهل حرم بودم

با نغمه ی لالایی اصغر

من سال های سال بیدارم

با شعر یا با خطبه یا گریه

تاریخ را باید نگه دارم

شعر خانم مهتا صانعی:

هر شب سوال می‌کنم از خود که کیستی

ای ماهِ شام تیره که هستیّ و نیستی

ای ماهِ شام تیره که بی‌تابی و اسیر

بی‌تابم از اسیری‌ات ای دختر امیر

وقتی که نیستی چه کنم با شب سیاه

جانم فدای هستی‌ات ای جان پناه ماه

باید ستاره‌ها بدرخشند در شب‌ام

وقتی که قطره قطره نواخوان زینب‌ام

تا هر کجا قلم بکشد می‌شود نوشت

ای خطبه‌ی تو آتش و ای روضه‌ات بهشت

ماهِ منیرِ توست، به زیبایی‌اش سلام

بر ساحت بلند شکیبایی‌اش سلام

بانو سلام ای کلماتم نوای تو

ای خطِّ من کشیده به کرب و بلای تو

ای ندبه‌خوان روضه‌ی دارالسّلام ما

بانوی ما و حاجب ما و امام ما

ما بانوانِ روضه‌نشین غمِ تو ایم

چادر به سر کشیده و در ماتم توایم

بانو سلام و شکر که خوب است حال ما

وقتی که زیر چادرمان همدم توایم

افتاده مثل قطره‌ای از چشم‌های تو

ما طالبان زخم تو و مرهم توایم

بیچاره آن زنی که از این کوچه بگذرد

ما در پیِ نشان تو در عالم تو ایم

تنها به این خوشیم که بانوی‌مان تویی

تا شاعر و ندیم تو و محرم تو ایم

اشک‌ام که قطره قطره‌ی من کوکب شب است

شعر‌ ام که صفحه صفحه‌ی من یاد زینب است

شعر خانم رقیه خلف زاده:

در همان لحظه از حسینه

یک‌ صدای پر از شکوه آمد

نام خون خدا به گوش رسید

تکیه گاهی شبیه کوه آمد

مادرم گفت:بی کسی آیا؟

تو حسینی کنار خود داری

سمت تکیه برو به آرامی

و بخواه از امام خود یاری

بوسه بر دست مادرم زدمو

با وضو روشنی به خود دادم

سمت تکیه که رفت جان و دلم

دیدم از بند غصه آزادم

گریه کردم برای او با عشق

با حسین از غم جهان گفتم

هر چه از این زمین دلم پر بود

با خودش رو به آسمان گفتم

و دلم با حسین شد آرام

کربلایی است کل باور من

هیچ کس در جهان نخواهد بود

چون خودش تا همیشه یاور من

گزارشگر: مهتا صانعی