ترجمه اختصاصی؛

کودکی از قلب قحطی غزه: آرزو دارم بمیرم تا بتوانم در بهشت غذا بخورم

درون خیمه‌ای پاره‌پاره در غزه، جایی که ستون‌های دود از میان ویرانی‌های ناشی از حملات هوایی برمی‌خیزد و زمین از شدت بمباران می‌لرزد و بوی مرگ، دینامیت و آب‌های راکد در فضا پراکنده است؛ دختری به نام شام از مادرش می‌پرسد: «مامان، در بهشت غذا هست؟» مادرش در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده، پاسخ می‌دهد: «بله مامان، غذای زیاد و میوه هم هست.» کودک بلافاصله پاسخ می‌دهد: «من می‌خواهم بمیرم تا غذا بخورم.»

بر أساس گزارش پایگاه خبری القبس، این داستان دختر هانی المغاری، روزنامه‌نگار فلسطینی ساکن غزه است که خودش آن را روایت کرده تا ما را شاهد رنج‌های خانواده‌اش، مانند حدود ۲.۵ میلیون انسانی که توسط اشغالگران محاصره شده‌اند و نزدیک به دو سال است که در جنگی علیه آن‌ها قرار دارند، قرار دهد.

وی در این جنگ از ترسناک‌ترین سلاح‌هایی که از کشورهای مختلف ریاکار جهان که به دروغ و تهمت تمدن را ادعا می‌کنند، علیه آن‌ها استفاده می‌شود، استفاده می‌کند؛ همین کشورهایی که اخبار کشتی حامل دام در دریا را اگر آسیبی ببیند یا حیوانات در آن ازدحام کنند، نگران‌کننده می‌دانند، اما سرنوشت همه این انسان‌ها برایشان اهمیتی ندارد.

اگرچه جنگ غزه اسطوره‌هایی از پایداری و مقاومت را آشکار کرده و مسیرهای جدیدی در علوم نظامی ایجاد کرده است، اما همین جنگ نشان داده است که ما چقدر امتی ضعیف هستیم، تا حدی که ۲ میلیارد مسلمان قادر به شکستن محاصره مردم غزه نیستند، در حالی که برخی از بزرگان جاهلیت قریش، مواضع شرافتمندانه‌تری نسبت به برخی در زمان ما داشتند. آن‌ها زمانی که مسلمانان را تحریم و محاصره کرده بودند، گفتند: «ای اهل مکه، آیا ما غذا بخوریم و لباس بپوشیم، در حالی که بنی‌هاشم در حال مرگ هستند و از آن‌ها خرید و فروش نمی‌شود؟!».

کاش مردم غزه گنجشک، پرنده مهاجر یا حتی دسته‌ای ماهی بودند، آنگاه جهان با آن‌ها با شفقت بیشتری برخورد می‌کرد و فاجعه آن‌ها را با درد و جدیت بیشتری در نظر می‌گرفت. کاش مردم غزه گل‌هایی در باغی در دورترین نقطه جهان، یا مجسمه‌های باستانی در کشوری دورافتاده، یا حتی درختانی در جنگلی استوایی بودند، شاید جهان به شکلی متفاوت به کمک آن‌ها می‌شتافت.

کاش مردم غزه پوست روشن یا چشمانی رنگی داشتند، یا کاش به زبانی غیر از عربی صحبت می‌کردند، آنگاه شاهد بسیج جهانی و نجات آن‌ها توسط ده‌ها کشور بودیم.

مردم غزه در آستانه ورود به سومین سال خود با جنگ نسل‌کشی هستند و هنوز برخی مسئولیت را به گردن یکدیگر می‌اندازند و درباره دلیل آنچه اتفاق افتاده و می‌افتد سؤال می‌کنند، اما آیا تا به حال شنیده‌اید که آتشنشانی قبل از خاموش کردن آتش، درباره دلیل شعله‌ور شدن آن سؤال کند؟

ما در کتب تاریخ درباره جنایات نسل‌کشی خوانده‌ایم که جزئیات هولناک آن ما را به فاجعه کشانده است، اما امروز ما شاهدان عینی یک نسل‌کشی بی‌سابقه هستیم، نسلی‌کشی که وقایع و فصول خونین آن به صورت زنده پخش می‌شود، توسط اشغالگری جنایتکار که آخرین سنگر استعمار در جهان است و از هدف قرار دادن هیچ چیز دریغ نکرده است، از مساجد، کلیساها، بیمارستان‌ها، تیم‌های امدادی، گروه‌های امدادرسان، روزنامه‌نگاران، بلکه حتی مراسم تشییع جنازه و مقبره‌ها را نیز منفجر کرده است.

نسل‌های بعدی وقتی تاریخ سال‌های قحطی، نسل‌کشی و کوره‌های انسانی برای مردم غزه را بخوانند، چه خواهند گفت؟ و اگر نوادگانمان از ما بپرسند: کجا بودید و برای نجات آن‌ها چه کردید؟ پاسخ ما چه خواهد بود؟

در غزه، اجساد خسته‌ای شبیه اسکلت‌ها، آردی که با خون مخلوط شده و اجساد خانواده‌هایی که از شناسنامه ها پاک شده‌اند، این‌ها صحنه‌های روزمره از بخش مصیبت‌زده شده است، در حالی که گرسنگی کودکان را در برابر چشمان پدران و مادرانشان که دلشان از ناتوانی در ارائه هیچ چیز به جگرگوشه‌هایشان، جز دعا، دریده می‌شود، از پا درمی‌آورد.