نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
آیا ممنوعیت استفاده از حجاب برای تمام بانوان ورزشکار در کشور فرانسه اجباری خواهد شد؟ آیا مادران محجبه و مسلمان از همراهی فرزندانشان به مدارس دولتی فرانسوی محروم خواهند شد؟ کتاب «به بهانه حقوق زنان: ظهور فموناسیونالیسم» توسط مهدیس صادقی پویا در مجموعه «متون فمینیسم» نشر افکار در دست انتشار است و میتواند این پرسشها […]
آیا ممنوعیت استفاده از حجاب برای تمام بانوان ورزشکار در کشور فرانسه اجباری خواهد شد؟ آیا مادران محجبه و مسلمان از همراهی فرزندانشان به مدارس دولتی فرانسوی محروم خواهند شد؟ کتاب «به بهانه حقوق زنان: ظهور فموناسیونالیسم» توسط مهدیس صادقی پویا در مجموعه «متون فمینیسم» نشر افکار در دست انتشار است و میتواند این پرسشها را با فهم عمیقتری از دوگانههای برساخته «خیر و شر» در جهان کنونی پاسخ دهد.
مهدیس صادقی پویا: تصویب ممنوعیت حجاب برای ورزشکاران زن در مجلس سنای فرانسه باعث برانگیخته شدن موجی از واکنشها در دیگر کشورها و از جمله ایران شد. طبیعی است که تبدیل امر پوشش به یک محدودیت قانونی در اشکال مختلف آن از منع حجاب یا اجبار حجاب، بسته به بستر اجتماعی و تاریخی کشورها، واکنشهای متفاوت اجتماعی را نیز در پی خواهد داشت. اما توجه به زمینههای سیاسی آن و از جمله رشد راست های افراطی در اروپا ضروری است. زمینهای که تمامی پرسشها را تحتالشعاع قرار خواهد داد. پرسشهایی از قبیل اینکه آیا ممنوعیت استفاده از حجاب برای تمام بانوان ورزشکار در کشور فرانسه اعمال خواهد شد؟ آیا مادران محجبه و مسلمان از همراهی فرزندانشان به مدارس دولتی فرانسوی ممانعت خواهند شد و اینکه مسئله بغرنج حجاب بانوان مسلمان در کشور فرانسه به کدام ریشههای اقتصادی، تاریخی و سیاسی اقتصادی برمی گردد؟
کتاب «به بهانه حقوق زنان: ظهور فموناسیونالیسم» اثر سارا آر. فاریس، که با ترجمه این قلم در مجموعه «متون فمینیسم» نشر افکار منتشر خواهد شد، میتواند این پرسشها را با فهم عمیقتری از دوگانههای برساخته «خیر و شر» در جهان کنونی درگیر سازد و با تحلیل ایدئولوژی فموناسیونالیستی مسلط بر فضاهای سیاسی و کنشگری امروزی در شکلدهی موضع گیریهای شخصی و حرفهای ما تاثیرگذار باشد.
بحث پیرامون مسئله حقوق بانوان مسلمان از جمله حق انتخاب پوشش در کشورهایی با نظامهای سیاسی و یا جمعیتهای عموماً غیرمسلمان همچون کشورهای قاره اروپا اتفاقی نیست که در چند سال گذشته در فضای عمومی و محافل سیاسی رخ داده باشد. جوامع کشورهای اروپای غربی از جمله کشور فرانسه که ید طولایی در پیگیری چنین موضوعات جنجال برانگیزی دارند، سالهاست که با مخالفتهای گسترده و بسیار و حل و فصل تضادهای موجود پیرامون مسئله جمعیت مسلمانان در نظامهای قضایی، قانونی، حقوقی و سیاسی خود درگیر هستند. درگیریهایی که به سبب حضور دو سوی افراطی حاضر در این طیف ایدئولوژیک، آنقدر در تمام سازوکارهای اجتماعی ریشه دوانیده است که به سختی میتوان به یافتن راه حلهای عملیاتی برای پایان دادن به آنها امیدوار بود. اما این مسئله ریشه در کجا دارد؟
در چند سال گذشته این جمعیت مسلمان که البته بر خلاف باورها و کلیشههای رایج، تماماً مهاجر نیستند و یا از نظر اصالت و پیشینه خانوادگی جزو افراد مهاجر محسوب نمی شوند، از قانونگذاریها و تصمیمگیریهای اسلام ستیزانه دولتها، احزاب و پارلمانهای وابسته به راستگرایان افراطی که کارنامه آنان مملو از مهاجرستیزی، نژادپرستی، اقلیتستیزی و زنستیزی است در امان نبودهاند. با این وجود، همه آنچه که در چند دهه گذشته و در عرصه سیاسی و اجتماعی فراملی رخ داده است، از حملات تروریستی یازدهم سپتامبر به برجهای دوقلوی مرکز تجارت جهانی در ایالات متحده آمریکا، حمله ایالات متحده آمریکا و نیروی ائتلاف به افغانستان و عراق و اشغال خاک این دو کشور برای سالها و دههها به بهانه مبارزه با تروریسم بینالمللی، ظهور «دولت اسلامی عراق و شام» (داعش) و تهدیدها و اقدامات خشونتآمیز آن در کشورهای منطقه، جنگ سوریه و غیره، و تنها به عنوان یکی از نتایج تمام این اتفاقات قرن، شکلگیری جمعیت چند ده میلیونی از مهاجران از کشورهای خود مانده و از کشورهای «غربی» رانده، در کنار استفاده از گفتمانها و ابزار مردمفریبانه به کمک این نهادهای سیاسی آمدهاند تا سیاستهای داخلی و خارجی خود را به روش های مختلف پیش برده و ابعاد استعمار نوین خود را در سراسر جهان بیشتر از گذشته گسترده سازند. در حال حاضر این نهادها بیش از پیش مسئله حقوق گروههای به اقلیت و به حاشیه رانده شده را به وسیله ای برای توجیه و یا تعریف سیاستها و اقدامات ملی و فراملی خود علیه یک «دیگری» تبدیل کردهاند و از آن ها در جهت منافع خود استفاده میکنند.
در این میان، مهاجرت مسلمانان از کشورهای مسلماننشین و تحت سلطه فرهنگها و نظامهای قانونی اسلامی از دههها پیش به یکی از عوامل همواره حاضر در لفظپردازیهای دولتهای راستگرای اروپای غربی تبدیل شده است: مهاجرانی که در این جوامع به آن ها به چشم افراد بیگانه نگاه میشود. بر اساس ادعای دولت های اروپایی این مهاجران عزمی برای «جذب شدن» در فرهنگ کشور مقصد ندارند، اجتماعات « بسته و محدود » خود را در تمام ابعاد زندگیشان از خانواده و ازدواج گرفته تا کار و اشتغال به وجود آوردهاند و حتی چنین عنوان میشود که آن ها در تلاش هستند تا فرهنگ خود را بر فرهنگ جامعه مقصد مسلط کنند. اما اقدامات احزاب سیاسی قدرتمند و دولتهای این کشورها در کنار تقویت گفتمانهای نفرتپراکنانه در فضای عمومی جامعه، تلاش برای محدود کردن ابعاد اجتماعات این مهاجران، سختگیرانه کردن مراحل دریافت اقامت، ادغام و یا دریافت ملیت برای آنان و همچنین اعمال سختگیریهای بیسابقه بر این گروه از مهاجران در تمام ابعاد زندگی روزمره است. عموم دولت-ملتهای ناسیونالیستی که تاریخ معاصر جهان به خود دیده است، زنان، بدن و انتخابهای آنها و حقوق شان را به ابزارهایی برای اعمال سیاستهای تبعیضآمیز نژادپرستانه تبدیل کرده اند. سیاستهایی که در قالب طرحها و پروژههای دولتی به پارلمانها و مجالس این کشورها فرستاده شده و تبدیل به قوانینی میشوند که به سرعت در بطن زندگی روزمره بانوان مسلمان به اجرا در میآیند و زندگی این بانوان مهاجر عموماً غیر اروپایی، غیر غربی و اصالتاً مسلمان با توسل به حمایتهای دولتی و برخی از نهادها و سازمان ها به عرصه نفرتپراکنیهای نژادزده و جنسیتزده تبدیل میشود؛ بانوانی که احتمالاً در جبهههای دیگر بسیاری در برابر واپسگرایی و استعمار جسم و زندگیشان به مبارزه مشغولند.
از دهه ۱۹۹۰ میلادی در کشورهای اروپایی و به طور خاص در کشور فرانسه نفرتپراکنی علیه مهاجران مسلمان توسط احزاب راستگرا و دولتهای این کشورها آغاز شده است و در راستای این موضوع سازمانهای زنان لیبرال که به دولتها یا نهادهای قدرت وابسته بوده اند نیز از همدلی و همراهی خود دریغ نکرده اند. لازم به ذکر است که در سالهای اخیر بحث پیرامون این استفاده ابزاری از حقوق زنان غیر اروپایی از فضای کنشگری سیاسی و اجتماعی به فضای دانشگاهی و تحقیقاتی وارد شده است. در این زمینه، متون پژوهشی قابل توجه و ارزشمندی به انتشار رسیده و در آنها تلاش میشود تا از مبارزه این بانوان سخن گفته شود: زنانی که به عنوان «ابژههای منفعل» به آنان نگریسته می شود و همواره نیازمند نجات از فرهنگهای واپسگرایانه خود هستند؛ مبارزهای از هر سو و در برابر هر نوع قانونگذاری و اعمال قدرت بر موجودیت این زن، بدن او، حقوقش و اختیاراتش. از آنجا که در چند سال اخیر در کنار لفاظیهای همیشگی این دولتها برای مبارزه با آنچه که «تروریسم اسلامی» میخوانند، همکاریهای آشکار و ریاکارانه آنها در پشت پرده را با منابع اصلی این تهدیدها مشاهده کرده ایم، – مانند تازهترین نمونه آن یعنی استقبال و پذیرایی از گروه تروریستی طالبان در کشورهای اروپایی- به نظر منطقی میرسد که ادعا کنیم که متونی مانند «به بهانه حقوق زنان: ظهور فموناسیونالیسم»، متنی تحلیلی، انتقادی و روشنگرانه در علوم سیاسی و علوم اجتماعی است. این پژوهش ها میتواند به ما کمک کند تا به آنچه که در عرصه سیاست جهانی میگذرد، آگاه باشیم و از گرفتاری در بیراهه دلبستگی به یکی از دو سوی این طیف شر در امان بمانیم.همانگونه که سارا آر فاریس در سطور آغازین و همچنین سطور جمعبندی اثر خویش یادآوری میکند:
«موفقیت راستگرایان افراطی در انتخابات پارلمان اروپا در سال ۲۰۱۴ توجه جهانیان را به خود جلب کرد. احزاب راستگرای ناسیونالیستی در سراسر این قاره، شمار بیسابقهای از صندلیهای این پارلمان را به دست آوردند یا از حمایت و استقبال چشمگیر مردمی برخوردار شدند. این دستاوردهای انتخاباتی با شعارهای تند ضد اسلام همراه بود که میتوان آن را مشخصه اصلی کارزارهای حزبی در این انتخابات به شمار آورد؛ این موفقیت خبر از بازگشت هولناک فاشیسم میداد. با این حال، یکی از ویژگیهای قابل تأمل احزاب ناسیونالیستی مدرن اروپا که آنها را از همتایان پیشگام خود متمایز میسازد، فراخوان آنها برای برابری جنسیتی (و گاهی حقوق دگرباشان) در قالب نوعی لفاظی خارجیهراسانه (بیگانههراسانه) است. واقعیت این است که این احزاب علیرغم آنکه هیچ برنامه سیاسی مشخصی پیرامون مسئله برابری جنسیتی ندارند و همچنان سبک و سیاق سیاسی کهنه و مردسالارانه را در پیش گرفتهاند، برنامههای ضد اسلام خود را به بهانه حقوق زنان با جدیت دنبال میکنند ]…[ برخی اندیشمندان درباره چرخش ناسیونالیستها به سمت مقوله برابری برای زنان، بهعنوان تلاشی برای «مدرنسازی» برنامههای سیاسی و جلب توجه رأیدهندگان زن به نفع خود سخن راندهاند. برخی دیگر، ارتباطی مشخص میان اروپا و ایالات متحده - جایی که سیاستمداران محافظهکار، جنگهای پسایازدهم سپتامبری خود را در خاورمیانه، تحت عنوان مأموریتی برای آزادسازی زنان مسلمان از چنگ مردان مسلمان برنامهریزی کردند- ترسیم کردهاند، و البته همچنان ناسیونالیستهای راستگرا تنها نیروهایی نیستند که شعارنوشتههایی منقوش به ادعاهای برابریطلبانه برای زنان در دست دارند؛ شعارهایی که با ایدئولوژی و سیاستهای اصلی آنها مغایرت دارد. در سوی دیگر این طیف سیاسی، برخی فمینیستهای بهاصطلاح دارای تریبون و شناختهشده نیز به این جبهه ضد اسلام پیوستهاند. ]…[ به این ترتیب، زنان مهاجر کالاییسازی شدهاند. با بررسی فموناسیونالیسم معاصر که باید آن را نوعی تشکیلات ایدئولوژیک در نظر گرفت که به کالاییسازی زنان غیر غربی و مسلمان میپردازد، رد پای استدلالهایی را پیدا میکنیم که آلن بدیو بیش از یک دهه پیش در این زمینه ارائه داده است. این فیلسوف فرانسوی، قانون مصوب سال ۲۰۰۴ و ممنوعیت پوشیدن حجاب در مدارس عمومی در کشور فرانسه -قانونی که اسلام را تمامقد معادل ستم بر زنان معرفی میکرد- را نوعی «قانون ناب سرمایهدارانه» لقب داده است. برای آنکه کارکرد زنانگی در نظام سرمایهداری، کارکردی عملیاتی باشد، باید بدن زنانه را با هدف «تطبیق آن با پارادایم بازار» به سلطه کشید. این یعنی آنکه دختران مسلمان باید بتوانند ثابت کنند که «چه چیزی برای فروش دارند.»
به عبارت دیگر، این دختران باید کالاییسازی بدن زنانه خود را بپذیرند و خود نیز برای تحقق آن تلاش کنند. لذا به طور کلی تأکید بر ادغام بانوان مهاجر در هنجارهای زنانگی اروپایی و یا ممنوعیت حجاب بانوان مسلمان به طور خاص، رؤیای همیشگی مردان غربی را برای «کشف» زنان دشمن و یا زنان مستعمره و تقاضا برای پایان دادن به ناسازگاری بدنهای زنانه پنهان با قوانین عمومی و در راستای هماهنگی این بدنها با «ارزشهای محوری» ترکیب میکند. بدین ترتیب میتوان گفت که بسیج کنونی فمینیسم و برابری جنسیتی که به شکل ابزاری در خدمت تقویت گفتمانهای نژادپرستانه و ناسیونالیستی درآمدهاند، نه تنها نوعی «پوشش ایدئولوژیکی» هستند، بلکه تحریف شده و در قالبی دروغین در فضای عمومی جامعه ارائه میشوند. همچنین لازم است که میزان موفقیت فموناسیونالیسم را بر اساس موقعیت متمایز زنان غربی و بانوان غیر غربی در زنجیره مادی گسترده تولید و بازتولید، سیاست و اقتصاد مورد مطالعه و پژوهش قرار داد. امکان سوء استفاده گفتمانهای ناسیونالیستی و نولیبرالی از ایدهآلهای فمینیستی برابری و آزادی، و همگرایی فمینیست/فموکراتها با سیاستهای نژادپرستانه و ضد مهاجر از بطن شرایط بسیار خاص فعلی در جنبشهای کارگری، نظام مهاجرت و بازار کار و همچنین ملیسازی سیاستهای به وجود آمده از تحرکات جهانیسازی نولیبرالی در سی سال گذشته، ظهور کرده است. نتیجه آنکه مقابله با فموناسیونالیسم به رد کامل این ایدئولوژی و تحلیل ریشههای اقتصاد سیاسی آن نیازمند است.»
گفتگوی جهانبانو با بانوان حاضر در مسیر مشایه
آشنایی با اولین موکب بین المللی زنانه
جملات کوتاه برای تشکر از بانوان خادم عراقی
چند توصیه برای مادران جهت در پیادهروی اربعین
به پاس ۱۰۰۰ روز خدمت
جریان مقاومت، جریانی است که باید همچنان خون تازه در آن دمیده شود
سختترین و سوزناکترین درد بشر، درد فراق است
مردم خوب میدانند چه کسی خدمتگزارشان است
یادبود بانوان آمل برای شهید رئیسی و شهدای خدمت