تحلیل خبر؛

چرا زنان خودکشی می‌کنند؟

مطالعه‌ای تازه در ویکتوریای استرالیا نشان می‌دهد که خشونت خانگی نقش قابل توجهی در خودکشی زنان دارد. به‌ طوری که از هر چهار خودکشی یک مورد مستقیما با تجربه خشونت خانگی مرتبط بوده است. این یافته بر ضرورت درک بهتر ارتباط میان خشونت خانگی و خودکشی و طراحی مداخلات پیشگیرانه و حمایتی تاکید می‌کند.

به نقل از پایگاه خبری فیز، مطالعه‌ای تازه در ویکتوریای استرالیا نشان می‌دهد که خشونت خانگی به عنوان یک بحران اجتماعی جدی، تاثیرات عمیق و طولانی‌مدتی بر زندگی زنان و خانواده‌ها دارد و می‌تواند نقش مستقیمی در گرایش زنان به خودکشی ایفا کند. در این منطقه، حدود یک چهارم موارد خودکشی با تجربه خشونت خانگی مرتبط بوده است.

خشونت خانگی، چه به صورت جسمی و چه روانی، سلامت روان قربانیان را به شکل گسترده تحت تاثیر قرار می‌دهد و با ایجاد اضطراب مداوم، افسردگی، احساس بی‌پناهی و فقدان کنترل بر زندگی، شرایطی فراهم می‌کند که فرد در معرض خطر خودکشی قرار می‌گیرد. این آسیب‌ها محدود به بعد فردی نیستند و اغلب به اختلال در روابط خانوادگی و اجتماعی منجر می‌شوند. روابط میان همسران، والدین و فرزندان و حتی ارتباط با دوستان و شبکه‌های حمایتی به دلیل تجربه خشونت دچار بحران می‌شود و موجب احساس انزوا، کاهش اعتماد به نفس و افزایش ناامیدی در قربانیان می‌شود.

کودکان حاضر در خانواده‌های خشونت‌زده نیز آسیب‌های مستقیم و غیرمستقیم روانی و رفتاری را تجربه می‌کنند که می‌تواند در بلندمدت به تداوم چرخه خشونت منجر شود، زیرا خشونت به شکل الگوهای رفتاری و هیجانی در نسل‌های بعدی منتقل می‌شود.

از سوی دیگر، اثرات خشونت خانگی بر زندگی اقتصادی و اجتماعی زنان نیز غیرقابل انکار است. محدودیت‌های اقتصادی، فقدان استقلال مالی و دسترسی ناکافی به منابع حمایتی، توانایی فرد برای مقابله با شرایط سخت را کاهش می‌دهد و فشارهای ناشی از ناتوانی در تأمین نیازهای اولیه، اضطراب و ناامیدی را تشدید می‌کند.

در چنین شرایطی، رابطه میان خشونت خانگی و خودکشی صرفا یک ارتباط مستقیم علت و معلولی نیست، بلکه حاصل تعامل پیچیده‌ای از عوامل فردی، خانوادگی و اجتماعی است که در طول زمان انباشته می‌شوند. تجربه مکرر خشونت، نبود حمایت اجتماعی، فشارهای اقتصادی و اختلال در روابط خانوادگی، همه با هم ترکیب می‌شوند و زمینه روانی و عاطفی گرایش به رفتارهای خود ویرانگر را ایجاد می‌کنند.

این وضعیت ضرورت طراحی مداخلات چندسطحی و جامع را برجسته می‌کند. تقویت سیستم‌های شناسایی و غربالگری افراد در معرض خشونت، آموزش کارکنان بهداشت روان و مراکز درمانی برای تشخیص نشانه‌های اولیه خشونت و افسردگی و ایجاد بسترهای حمایتی گسترده، از جمله اقدامات پیشگیرانه مؤثر به شمار می‌روند.

همکاری میان سازمان‌های اجتماعی، درمانی و قضایی می‌تواند شرایطی فراهم کند که قربانیان در زمان مناسب و به صورت همه‌جانبه مورد حمایت قرار گیرند و دسترسی آن‌ها به خدمات حقوقی، مالی و درمانی تضمین شود. در نهایت، بررسی عمیق‌تر پیامدهای روانی، خانوادگی، اقتصادی و اجتماعی خشونت خانگی و طراحی مداخلات مبتنی بر شواهد، نه تنها می‌تواند به پیشگیری از خودکشی کمک کند، بلکه کیفیت زندگی زنان و خانواده‌های آن‌ها را به شکل پایدار بهبود می‌بخشد.

این واقعیت نشان می‌دهد که مقابله با خشونت خانگی نیازمند رویکردی جامع و یکپارچه است که تعامل میان فرد، خانواده و جامعه را در نظر بگیرد و بتواند همزمان ابعاد روانی، اجتماعی و اقتصادی آسیب را کاهش دهد. مدیریت این بحران اجتماعی بدون توجه به این پیچیدگی‌ها، تنها به رفع نشانه‌ها می‌انجامد و از تکرار چرخه خشونت جلوگیری نمی‌کند. بنابراین تمرکز بر پیشگیری، حمایت همه‌جانبه و بازتوانی اجتماعی قربانیان، کلید ارتقای سلامت روان و کاهش گرایش به خودکشی در میان زنان است.

زینب حیدری