چالش‌های زنان در حفاظت از محیط زیست

مهدیه کرمی تنها یکی از زنانی است که برای ورود به عرصه‌های طبیعی به مجوز نیاز دارند، درحالی‌که رئیس سازمان محیط ‌زیست بر فراهم‌ شدن شرایط حضور زنان در عرصه‌های طبیعی تاکید کرده بود.

دشت آنقدر وسیع است که چشم، هوبره‌ها را لابه‌لای بوته‌های خاکی و گاهی سبز گم می‌کند. باید به رنگ یک‌دست زمین و نور آفتاب عادت کنی. آهو و هوبره خودشان را به‌راحتی به تو نشان نمی‌دهند، باید برای دیدن‌شان تلاش کنی. دشت و کوه علی‌آباد چهل‌گزی کل و بز را در دل‌شان پنهان کرده‌اند. قرق‌بان‌ها چشم می‌دوزند تا شاید آنها را روی کوه‌های سنگلاخی ببینند و به همدیگر نشان دهند.

«خانم کرمی» هم باید آهو، کل و بز را ببیند؛ او باید همه ‌چیز قرق را بداند. پشت پیکاپ ایستاده و از دوربین نگاه می‌کند تا گله آهوها را دنبال کند و بعد به ده‌ها چشم دیگر، ردشان را نشان دهد.

«زن» جایش در سرشماری کل، بز نیست. این را همه می‌دانستند. این را همه به مهدیه کرمی می‌گفتند که می‌خواست کارآموزی دوره لیسانس‌اش را در اداره محیط ‌زیست بافق بگذراند، مجوز ورودش به مناطق گشت‌زنی پ چهارگانه، داشتن «محرم» بود. محرمِ مهدیه برای رفتن به منطقه، پدرش بود. پیش از آن همیشه با پدر به دشت‌های بافق می‌رفت، کنار او بود که از تپه‌ها بالا رفته بود.

پدرش کنارش توی خودروهای محیط زیست می‌نشست که با هم به منطقه برای گشت‌زنی بروند و  مهدیه به رویای کودکی‌اش کمی نزدیک شد؛ پدر مجوز حضور او در مناطق چهارگانه و سرشماری‌ها بود و او نمی‌دانست ۱۰ سال دیگر لباس ‌رنجری را به تن می‌کند و توی دشت‌های قرق علی‌آباد، آرام و هوشیار گاهی فقط منتظر می‌ماند تا هوبره‌ها، کل‌ها، بزها و آهوها را بشمارد؛ گاهی اوقات هم کنار قرق‌بان‌ها پشت پیکاپ‌ها، رو به دشت‌ها و پایین صخره‌ها با چشم‌هایی که شمردن آهوها را یاد گرفته‌اند.

پدر دامدارش او را با طبیعت بافق آشنا کرده بود. نام یوزپلنگ را زیاد می‌شنید، در مدرسه همیشه از یوز می‌گفتند. نمایش‌های کانون پرورش فکری درباره کل‌ها، بزها و یوزها بود. او کنار این اسم‌ها بزرگ می‌شد. اداره نزدیک خانه بود و راهش برای رفتن به آنجا دور نبود. آنقدر به آنجا رفت تا به او اجازه دادند تله‌گذاری و زنده‌گیری پلنگ و یوز را از نزدیک ببیند.

«دامداری پدرم ورود من را به منطقه خیلی آسان‌تر می‌کرد. من در کارش به او کمک می‌کردم و می‌توانستم خودم را این شکلی راضی نگه دارم که حیات‌وحش را می‌بینم و نام گونه‌های حیات‌وحش را از روی کنجکاوی پیدا می‌کردم.» هنوز به خاطر دارد که پدرش از ۱۳ سالگی به او موتورسواری یاد داده بود و در جمع‌های خانواگی، مهدیه را نشان می‌داد که بگوید دخترش موتور سنگین سوار می‌شود: «همیشه می‌گفت، کار دنیا زن و مرد ندارد.»

توی چادری در  کمپ گردشگری روستای تنگ‌چنار نشسته، از گشت‌زنی برگشته و خوشحال نیست که گله‌ها خودشان را پنهان کرده‌اند. خودش یک ‌سال قبل کارشناس فنی قرق شد و دوست داشت همه ببینند که از سال ۹۵ به بعد تعداد گونه‌ها افزایش پیدا کرده و قرق‌بان‌های منطقه چه کار بزرگی انجام داده‌اند.

«بعد از اینکه دوره کارآموزی‌ام در اداره محیط زیست بافق شروع شد، واکنش‌ها به‌شدت منفی بود اما چون پدرم همراهم بود و پشتیبانی می‌کرد، تاثیرش کم شده بود. در دوره کارآموزی هم بیشتر من را در اداره نگه می‌داشتند. شرایط آن موقع خیلی متفاوت بود و الان بهتر شده است. من اولین زنی‌ هستم که در سرشماری‌های استان یزد شرکت کردم. چند سال پس از اینکه درسم تمام شده بود، با کمک خانم حبیب‌پور وارد قرق شدم؛ چون کار دولتی را نمی‌پسندیدم و یکسری فشارها روی ما وجود دارد، همچنین به ویژگی‌های شخصیتی من هم نمی‌خورد، برای همین آمدم بخش خصوصی.»

مهدیه ۳۴ ساله تا قبل از ورود به قرق علی‌آباد، همیار محیط‌ زیست بود و کارش را در سال ۱۳۹۳ با یک شرکت کشاورزی به‌عنوان کارشناس محیط‌ زیست شروع کرد.  سال ۱۴۰۰ وارد صنعت شد اما حالش هنوز هم خوب نبود و باید به حوزه  برمی‌گشت؛ حتی اگر حقوق‌اش کم باشد. مدت کوتاهی هم به تدریس درس انسان و محیط زیست در دبیرستان پرداخت.

ورودش به منطقه خصوصی کار را برایش آسان‌تر کرده؛ بارها با رفت‌وآمد به منطقه ثابت کرده پشت‌میزنشین نیست و با نشستن و برخاستن با قرق‌بان‌هایی که حالا به دوستان و همکارانش تبدیل شده‌اند. درست برخلاف روزهایی که نگاه‌ها زن‌ستیزانه بود؛ «مثلاً سه زن را با یک مرد مقایسه می‌کنند. تو در سرشماری حیات‌وحش پابه‌پای مردها راه می‌روی، حتی بیشتر و هر فعالیت سختی باشد، انجام می‌دهی. به‌شدت اینجا احساس امنیت می‌کنم و بچه‌ها از من حمایت می‌کنند. خدا را شکر می‌کنم که آن مرحله به پایان رسید و توانستم رویای کودکی‌ام را ببینم.»

عصر روزهای گشت‌زنی، ماشین‌ را برمی‌دارد و بی‌خبر به منطقه می‌رود؛ منطقه‌ای که حالا دوستانی در آن دارد و کنارشان به آبشخورها سر می‌زند، شبانه پروژکتورکشی می‌کنند تا آهوها را از مزرعه‌ها بیرون کنند؛ کاری که در اداره‌های دولتی ممکن نیست و او را به بخش خصوصی کشانده که راحت‌تر خودش را به تپه‌ها و دشت‌ها برساند. مردم روستاهای اطراف هم او را پذیرفته‌اند و فکر می‌کند چقدر شگفت‌انگیز است که ده‌ها زن و مرد سالخورده به او آفرین می‌گویند و به خانه‌های‌شان دعوت‌اش می‌کنند؛ این یعنی راه را درست آمده و دیگر خبری از نپذیرفتن او نیست.

مثل همان سالی که در آزمون استخدامی منابع‌طبیعی بافق شرکت کرد و نفر اول شد و با نفر دوم ۲۰ امتیاز اختلاف داشت، اما آن جوان سرباز نفر دوم انتخاب شد؛ چون کارشناس مرتع باید «مرد» باشد؛ چون «منابع طبیعی یک کار مردانه است و شما نمی‌توانید انجام دهید. همیشه از آدم‌هایی که من را تحقیر کردند و به‌خاطر زن‌بودنم ندیدند و کوچک شمردند، ممنونم. چون بیشتر ادامه دادم.»

او می‌گوید بعد از سال‌ها کار در این حوزه، کم‌کم کارهایش جدی گرفته می‌شود. «از سمت جامعه هم این انتظار می‌رود که یک موضوع پژوهشی دیگر انتخاب کنم؛ انگار نمی‌توانند بپذیرند زنانی که در بحث حفاظت و محیط‌طبیعی کار می‌کنند، آن را انتخاب کرده‌اند. یک مرد خیلی راحت‌تر می‌تواند خودش را در این حوزه جا بیندازد اما من به عنوان یک زن باید خیلی بیشتر تلاش کنم تا خودم را ثابت کنم.

در همین محیط کوچک انجمن صنفی بزرگترین جریان‌ها علیه من شکل می‌گرفت فقط به این دلیل که زن هستم.  برایشان عجیب بود و نمی‌توانستند فعالیت من را قبول کنند. من در حوزه‌ای کار می‌کنم که با شکار در ارتباط است و هر زمان مطلبی از من منتشر می‌شد، هجمه‌های سنگینی شکل می‌گرفت و مردم می‌گفتند این زن چرا باید طرفدار جریان مربوط به شکار باشد و زن را چه به این حوزه؟ درمجموع انگار خیلی واضح نمی‌توانند به تو بگویند «نه»، ولی متوجه می‌شدم که با سال‌ها تجربه، نادیده گرفته می‌شوم و در جلسات، مردان دیگری به‌جایت دعوت می‌شوند.»

تعداد زنان فعال حوزه محیط‌زیست در حوزه دانشگاهی کم نیست، اما تجربه فرشته در میدان روی دیگری از این حوزه را نشان می‌دهد. «می‌توانم بگویم از هر ۱۰ نفری که در مناطق کار می‌کنند، یک نفر زن و ۹ نفر دیگر مرد است. دلیل آن هم این است که فکر می‌کنند در این حوزه نمی‌توانند کار کنند و انگار زیرساخت‌های آن وجود ندارد و به همین دلیل کمتر خطر می‌کنی که در این عرصه پا بگذاری. هم در کارشناسی و هم کارشناسی‌ارشد، زنان ترجیح می‌دهند کار پشت میزی انجام دهند. از هر کلاس، یک یا دو زن جسارت این را دارند که در عرصه میدانی کار کنند.»

هم میهن