پناهگاه مادران؛ مامایی که پناه مادران شد

در دل ناامنی و ترس، زنی با دستانی آرام و قلبی مادرانه، برای حفظ جان مادران و نوزادان ایستاد و سنگر را خالی نگذاشت.

بارداری و زایمان، مسئولیتی سنگین و سرشار از نگرانی برای هر مادری است. حالا تصور کنید که این مسئولیت بزرگ، هم‌زمان با بحران همراه شود؛ آن‌وقت است که فشار روانی مضاعف می‌شود.

وقتی آژیرهای خطر در شهر پیچید و آسمان پر از دود شد، بعضی‌ها چمدان بستند برای رفتن، اما بعضی دیگر، کفش‌های خدمت را محکم‌تر بستند برای ماندن. در دل بحرانی که بوی ترس و ناامنی می‌داد، آرزو نیک‌انجام، کارشناس مامایی، بازگشت؛ نه به خانه، که به سنگری سفیدپوش، با صدای آرامش‌بخش و دستانی که نه سلاح، که زندگی می‌بخشند. او با یک دست نوزادی را به دنیا می‌آورد و با دست دیگر، اعتماد مردم را به زندگی بازمی‌گرداند؛ زنی از جنس تعهد، از جنس ایران.

آرزو نیک‌انجام حدوداً هشت سال سابقه کار دارد و با داشتن یک فرزند کوچک در شبکه بهداشت شهر ری خدمت می‌کند. از روز جمعه که خبر ناگوار حمله رژیم صهیونیستی به ایران منتشر شد، ستاد بحران تشکیل شد و اعضای ستاد تصمیم گرفتند که مراکز انتخاب‌شده بیش از پیش به مردم ارائه خدمت دهند. او در آن زمان در مسافرت بود اما زمانی که از سوی مرکز بهداشت با او تماس گرفته شد، با توجه به بحران پیش‌آمده تصمیم گرفت به تهران بازگردد تا حتی از نظر روحی نیز به مردم خدمت‌رسانی کند. با خود اندیشید که اگر سنگر را خالی کند، مشکلات روحی مردم چند برابر شده و اعتمادشان نسبت به کادر درمان از بین می‌رود.

اعتمادی که آرامش آفرید

آرزو نیک‌انجام می‌گوید که بارداری و زایمان، مسئولیتی سنگین و سرشار از نگرانی برای هر مادری است. حالا تصور کنید این مسئولیت، هم‌زمان با بحران و ناامنی و شنیدن اخبار ناگوار همراه شود؛ در این صورت، فشار روانی ممکن است سلامت مادر و جنین را به خطر بیندازد. او می‌گوید که این روزها را از نزدیک زندگی کرده است.

زمانی که در لیست شیفت مرکز بهداشت قرار گرفت، چند نفر از مادران باردار به صورت حضوری به مرکز مراجعه کردند. آن‌ها به سمت او آمدند، دستانش را گرفتند و با لحنی پر از نگرانی و التماس گفتند: اگر اتفاقی افتاد، اگر نتوانستیم به بیمارستان برسیم، اگر راهی نبود، لطفاً شما زایمان ما را انجام دهید. آرزو نیک‌انجام دستانشان را محکم گرفت. نگذاشت ترس در نگاهشان بماند. به آن‌ها گفت: «هیچ ساعتی برای من مشکل نیست. من از تهران خارج نمی‌شوم، همیشه در دسترسم. هر زمان، در هر ساعت از شبانه‌روز اگر مشکلی پیش آمد، حتی اگر خودم نتوانم کاری کنم، حتماً کسی را می‌شناسم که بتواند کمکتان کند. نگران نباشید.»

همان جمله‌ها، همان اطمینان ساده، برای خیلی از مادرها آرام‌بخش بود. اضطراب‌هایشان فروکش کرد، حتی حرکت جنین‌هایی که کم شده بود، به حالت طبیعی بازگشت. خوشحال شدند.

در گروهی مجازی برای مادران باردار، یک جمع تشکیل داد. شماره تلفن خود را در اختیار آن‌ها گذاشت و در هر ساعتی که لازم بود با او در تماس بودند. به صورت آنلاین با آن‌ها صحبت می‌کرد، راهنمایی می‌داد و حضورش را حس می‌کردند.

هرچند در نهایت، خدا را شکر مشکلی جدی پیش نیامد و بیمارستان‌ها آسیبی ندیدند که نیاز باشد عمل زایمان خارج از مراکز درمانی انجام شود، اما آمادگی‌اش را داشتند. مادرانی بودند که نیاز به مراقبت بیشتری داشتند، بنابراین در حد توان، آن‌ها را به مراکز درمانی مناسب ارجاع دادند.

وقتی از آرزو نیک‌انجام می‌پرسند که در آن روزهای پراضطراب چگونه مادران را آرام می‌کرد، پاسخ می‌دهد: اولین چیزی که می‌گفتم این بود که: «من هم مثل شما یک مادرم. من هم این روزها را تجربه کرده‌ام. اضطراب و استرس طبیعی است.»

او یادآور می‌شد که خیلی از چیزها در این دنیا از اراده ما خارج است. ما نمی‌توانیم جنگ یا بلایای طبیعی را کنترل کنیم، ولی می‌توانیم ایمان و توکل‌مان را قوی‌تر کنیم. همین حرف‌ها، همین همدلی ساده، مادران را آرام می‌کرد. کمکشان می‌کرد تا اضطراب را از دلشان دور کنند. و آن روزها، فقط همین کافی بود برای محافظت از جان یک مادر و نوزادش.

وی به مادران باردار یک توصیه طلایی نیز داشت؛ اینکه سعی کنند از اخبار دوری کنند و از اطرافیان خود نیز بخواهند فقط از منبع معتبر، مانند تلویزیون، اخبار را دنبال کنند. زیرا دنبال کردن افراطی اخبار موجب اضطراب می‌شود. فقط در حد اطلاع از وضعیت بحرانی کافی است.

تا آخرین لحظه؛ برای مردم، برای ایران

وقتی از آرزو نیک‌انجام پرسیده شد که آیا با توجه به شرایط و احتمال ادامه حملات رژیم صهیونیستی، باز هم آماده خدمت‌رسانی است، با اقتدار پاسخ داد: صددرصد. ما تا جانمان، هم پای رهبر و کشورمان می‌ایستیم. هر اتفاقی بیفتد، با اینکه بچه کوچک دارم، همه‌جوره تا آخرین قطره خونم پای کشورم ایستاده‌ام. از هیچ کمکی دریغ نمی‌کنم. ما قسم خورده‌ایم، هم به عنوان پزشک، هم به عنوان یک انسان. قطعاً این کار را انجام می‌دهم.

وقتی از او درباره شهادت هم‌وطنانمان پرسیده شد، چشمانش پر از اشک شد، صدایش لرزید و گفت: تأسف برای ما ماند. اما خوشبختانه آن‌ها به آرزوی شهادت رسیدند. ما همیشه از کودکی یاد گرفته‌ایم که شهدا زنده‌اند و نزد خدا روزی می‌خورند. همیشه به خانواده‌ام می‌گفتم که از مرگ نمی‌ترسم. بالاخره هر کسی یک روزی خواهد مُرد. اما چه بسا که آن مرگ، با افتخار باشد، با عزت باشد. در راه خدا و کشور و با فرمان رهبرش باشد. خوش به سعادت‌شان…

او در ادامه درباره سختی‌های کار در بحران و تفاوت آن با شرایط عادی می‌گوید: بزرگ‌ترین تفاوت این است که در بحران، بیشتر از جسم، این روح آدم‌هاست که آسیب می‌بیند. اضطراب، ترس از آینده، نگرانی از حال اطرافیان… این‌ها بسیار شدیدتر است. ما به عنوان کادر درمان، باید مراقب تک‌تک رفتارها و حرف‌هایمان باشیم.

او حتی به همکارانش توصیه کرده بود که اگر صدای پدافند آمد یا انفجاری شنیده شد، هیچ عکس‌العملی نشان ندهند. نباید مراجعه‌کننده حس کند که از کادر درمان استرس می‌گیرد. وقتی کسی وارد مرکز درمانی می‌شود، باید با آرامش مواجه شود. ما وظیفه داریم به او آرامش تزریق کنیم، نه اضطراب مضاف.

در پایان، با همان مهربانی مادرانه و اقتدار زنانه‌اش، می‌گوید: اگر باز هم نیاز شد، اگر باز هم شب شد و کسی در خانه‌اش تنها بود و راهی به بیمارستان نداشت… من هستم. نه فقط برای اینکه پرستارم، برای اینکه یک انسانم. و ایران خانه ماست. مادرها نگران نباشید.

خبرگزاری پیام خانواده