نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
سال ۱۳۵۹ در قصرشیرین جنگهای نامنظم و سختی جریان داشت و هر روز شهر بهوسیله توپ مورد حمله قرار میگرفت. گروهی از نیروها از سوی سپاه قصرشیرین به تهران اعزام شدند تا دوره پزشکیاری ببینند و چند ماه در تهران آموزش دیدند، اما با شروع جنگ، سپاه به آنان دستور بازگشت داد و گفت حتی اگر تنها زدن یک آمپول را یاد گرفتهاید سریع بازگردید زیرا به شما نیاز شدیدی دارند.
در مسیر بازگشت، بین سرپل ذهاب و قصرشیرین، گروه گرفتار نیروهای عراقی شد. آنان از جاده اصلی به بیابانها رفتند و مأمور شدند خبر موقعیت را به نیروها برسانند. فوزیه گودرزی شاهد بود که چگونه مردان و پسران جوان اسیر میشدند و زنان و کودکان در میان بیابان مرز ایران و عراق زیر آتش توپخانه رها میشدند. سپس به سرپل ذهاب و پادگان ابوذر رسیدند و از همان روزهای نخست جنگ در آنجا ماندند و خدمت کردند.
فوزیه گودرزی دختر جوانی بود که از ابتدای جنگ بهمدت سه سال به عنوان پزشکیار در مناطق سرپل ذهاب، پادگان ابوذر و جبهههای گیلانغرب در خط مقدم خدمت کرد. سالها از آن روزها گذشته و او پیر شده بود، اما با یادآوری آن دوران گفت که ابتدا بسیجی بود و سپس در سپاه قصرشیرین خدمت کرد؛ شهرشان به اشغال درآمده و جنگزده شده بود و آنان خانهشان را از دست داده و به کرمانشاه رفته بودند.
او از نقش خانوادهاش تعریف کرد؛ پدرش حاج حبیبالله گودرزی با مینیبوس خود نیروها را به جبهه میبرد و مادرش در کرمانشاه محل استراحت رزمندگان سپاه شده بود و هنگامی که رزمندگان شبها از جبهه بازمیگشتند و جایی برای خواب نداشتند، مادربزرگش با دل و جان از آنان پذیرایی میکرد. فوزیه افزود که تمام اعضای خانوادهاش، از جمله خواهر و برادر و همسرش، همگی در جبهه یا خدمترسانی حضور داشتند.
فوزیه یادآور شد که در آن زمان برخی دیدگاهها معتقد بودند زن باید صرفاً خانهدار باشد و نمیتوانست در میدان جنگ حضور یابد، اما آنان نشان دادند که زن ایرانی نیز میتواند پا به پای مردان از خاک و ناموس خود دفاع کند. او گفت که حضور آنان در جبهه موجب دلگرمی رزمندگان و تقویت روحیه آنان شد و هیچچیز—نه سرما، نه خستگی و نه درد و زخمی که بر تن داشتند—ارادهشان را نشکست.
فوزیه از خاطرهای دلخراش گفت: پس از اتمام دوره آموزش پزشکیاری و در حین انتقال مجروحان از قصرشیرین به سرپل ذهاب، در منطقه قرهبلاغ به نیروهای عراقی برخورد کردند. عراقیها آمبولانس را از آنان گرفتند، آن را به مردم دور کردند و با آرپیجی به آن شلیک کردند؛ آمبولانس آتش گرفت و مجروحانی که هنوز نفس میکشیدند در آتش سوختند. فوزیه جلو رفت و با نیروهای عراقی سخن گفت که چرا مجروحان را زندهزنده میسوزانند، اما با ته اسلحه مورد ضرب قرار گرفت و سرش آسیب دید و ده روز به همان حالت ماند تا برادران ارتشی او را به بیمارستان اسلامآباد منتقل کردند. آن صحنه هیچگاه از جلوی چشمان او پاک نشد.
فوزیه خوشترین خاطراتش را کنار رزمندگان عنوان کرد؛ لحظههایی که با یک پانسمان یا دادن لیوانی آب، لبخند مجروح را میدید و احساس خواهری و برادری میکرد. اما بدترین خاطرههای او مربوط به مسؤولیت شهدا بود؛ زمانی که جنازهها را کفن میکردند و در سردخانههای سیار قرار میدادند و گاهی فقط بقایایی از بدن شهیدان موجود بود. او گفت که با وجود خوندل، ناگزیر بودند قوی بمانند و کارها را انجام دهند و شهیدان را تحویل دهند.
فوزیه تأکید کرد که فعالیتش صرفاً پرستاری نبود؛ شبها که مجروح بهطور پیدرپی میرسید و زمان کم بود، زنان دور هم جمع میشدند، قرآن تلاوت میکردند و مراسم مداحی برگزار میکردند تا هم خود و هم دیگران را آرام کنند. او گفت که در فرصتها احکام و نکات دینی را نیز برای زنان بیان میکردند تا آگاه و امیدوار بمانند و آنان را به فرستادن فرزندانشان برای دفاع از کشور ترغیب کنند.
در پاسخ به این پرسش که اگر بار دیگر دشمن تجاوز کند باز هم میرود، او گفت با جان و دل میرود و حتی فرزندانش را نیز همراه میبرد؛ او دفاع از وطن و دین را وظیفهای دانست که از آن گریزی نیست. فوزیه از تشکیل پایگاههای جنگ برای زنان استقبال کرد و گفت این امر باعث شد زنان دوشبهدوش مردان در راه کشور تلاش کنند و بسیاری از زنان در جبههها وظایفی انجام دادند که گاهی از صد مرد هم مهمتر بود؛ آنان هم پرستاری میکردند، هم کارهای پشتیبانی و هم روحیه میدادند.
او افزود که زنان آن زمان با تمام سختیها جنگیدند و در کنار مردان از کشورشان دفاع کردند و استقامت نشان دادند. فوزیه اظهار داشت که به نظر او خداوند به آنان استقامت داده است، اما اکنون بسیاری از زنان احتمالاً کمتر با چنین سختیهایی روبهرو میشوند و بسیاری تصور میکنند زندگی آسانتر شده است، در حالی که سختیهای آن زمان هرگز فراموش نخواهد شد.
فوزیه همچنین از فشارهایی که بر کشورهای مسلمان از سوی غرب وارد میشد سخن گفت و اظهار امیدواری کرد دشمنان زمینگیر شوند و مسلمانان متحد بمانند. او از مردم خواست که حرف ولیفقیه را گوش دهند و او را سرلوحه زندگی خود قرار دهند تا اسلام پیروز بماند و برای ولیفقیه طلب حفظ و سلامت کرد.
خبرگزاری فارس
گفتگوی جهانبانو با بانوان حاضر در مسیر مشایه
آشنایی با اولین موکب بین المللی زنانه
جملات کوتاه برای تشکر از بانوان خادم عراقی
چند توصیه برای مادران جهت در پیادهروی اربعین
به پاس ۱۰۰۰ روز خدمت
جریان مقاومت، جریانی است که باید همچنان خون تازه در آن دمیده شود
سختترین و سوزناکترین درد بشر، درد فراق است
مردم خوب میدانند چه کسی خدمتگزارشان است
یادبود بانوان آمل برای شهید رئیسی و شهدای خدمت