پدران غزه‌ای در غیبت مادر فرزندان را تربیت می‌کنند

غزه، این روزها نه تنها صدای موشک و ضجه کودکان، که صدای شکستن بغض پدرانی است که در ویرانه‌ها، در جستجوی نیمه دیگر زندگی‌شان می‌گردند؛ پدرانی که حالا هم پدر خانواده‌اند و هم مادر خانواده.

در دل جهنم غزه، مردان زیادی همسرانشان را از دست داده‌اند و حالا باید تنهایی بار زندگی را بر دوش بکشند؛ مردانی که فرزندانشان برای آغوش مادر بی‌قراری می‌کند.

جنگ ویرانگر رژیم صهیونسیتی که بیش از بیست و دو ماه است ادامه پیدا کرده است، رنج زنان و کودکان را به چشم می‌آورد، اما مردانِ تنها‌مانده‌ای هم هستند که بعد از شهادت همسران‌شان، بار زندگی را به تنهایی به دوش می‌کشند.

شرایط دشوار جنگ همه اقشار جامعه را دربر گرفته، با این وجود دوربین‌ها بیشتر به صف‌های دریافت کمک‌های غذایی، زنان داغدار و کودکان گرسنه بین خرابه‌ها توجه می‌کنند. مردان کمتر دیده می‌شوند، به‌خصوص وقتی در صف دریافت کمک‌ها هستند. مشکلات‌شان بعد از از دست دادن همسران‌شان چند برابر شده است؛ چرا که تعداد زنان شهید بعد از کودکان، در بین بالاترین آمار قرار دارد.

مردان ناچارند با همان کمک‌های اندکی که رژیم صهیونسیتی اجازه ورودش را داده‌ است، برای فرزندانشان شیر و غذا فراهم کنند، لباس‌ها را بشویند و کارهایی را انجام دهند که پیش از این همسران‌شان انجام می‌دادند. روزهایی که به خانه‌هایی صمیمی و پر از بوی نان تازه و حضور زن و فرزند برمی‌گشتند، حالا فقط به خاطره‌ای دور تبدیل شده است.

بار مشکلات مردان غزه در این شرایط طاقت‌فرسا دوچندان شده است. تأمین حتی یک وعده غذا برای اعضای خانواده تبدیل به مأموریتی بسیار سخت شده؛ دشواری‌ای که بر سختی‌های آوارگی‌ اجباری می‌افزاید و حملاتی که با صدور دستور تخلیه، خانواده‌ها را در برابر سرنوشت نامشخصی قرار می‌دهد.

طبق اطلاعات دفتر رسانه‌ای دولت در غزه، حملات رژیم صهیونسیتی تا به امروز منجر به شهادت بیش از ۵۸ هزار نفر شده که بیش از ۱۲ هزار و ۵۰۰ تن از آنها زن بوده‌اند.

در یکی از کلاس‌های درس غزه که حالا به محل اسکان موقت در محله شیخ رضوان تبدیل شده است، «محمد انور الدوش» (۴۷ ساله) هنوز باور ندارد که همسرش «رُدَة نعیم عروق» و دخترش، در حمله‌ای که ۱۷ نوامبر ۲۰۲۳ به خانه‌شان شده، به شهادت رسیده‌اند. الدوش به «العربی الجدید» می‌گوید: «همسر و دخترم شهید شدند و حالا یک دختر و دو پسر دارم که باید از آن‌ها مراقبت کنم.»

او ادامه می‌دهد: «از آن روز به بعد، انگار دنیا روی سرم خراب شده است.»

او توضیح می‌دهد: «قبلا نمی‌دانستم چطور کارهای خانه را انجام دهم. همه این مسئولیت‌ها بر دوش همسرم بود، به‌علاوه تربیت فرزندان. اما حالا که او به شهادت رسیده، همه چیز عوض شده است. برایم بسیار سخت است و هنوز نتوانسته‌ام این واقعیت را بپذیرم؛ نان درست می‌کنم، غذا می‌پزم و لباس‌ها را با دست می‌شویم، درحالی‌که بچه‌ها هنوز نتوانسته‌اند با این شرایط کنار بیایند.»

الدوش می‌افزاید: «بزرگ‌ترین مصیبت این است که نمی‌توانم نیازهای فرزندانم را تامین کنم، به‌ویژه که هنوز آواره‌ایم و در یک کلاس درس سکونت داریم. آنچه می‌توانم به آن‌ها بدهم حتی ده درصد از آنچه مادرشان انجام می‌داد، نیست.»

او اعتراف می‌کند: «احساس خفگی می‌کنم و هیچ راهی جز پایان یافتن جنگ و بازگشت به زندگی سابق وجود ندارد.» اما زندگی همانند گذشته دیگر گزینه‌ای ممکن نیست، آن هم بعد از شهادت همسر و مادر فرزندانش.

با درد می‌گوید: «پس از شهادت همسرم، خیلی غمگین شدم. او نیمه من بود، به‌خصوص در این شرایط دشوار و زندگی سختی که به ما تحمیل شده است. در حال حاضر به خاطر گرسنگی قادر به فراهم کردن هیچ چیز نیستم.»

«اسلام شریتح» روانپزشک ۴۰ ساله یکی دیگر از مردانی است که همسرش «نسیمه الوکیل» را در بمبارانی از دست داد. او در گفتگو با «العربی الجدید» می‌گوید: «چند دقیقه با آن‌ها بودم، سپس یک پهپاد اسرائیلی موشکی به سمتشان شلیک کرد… برادرم و همسرش به همراه همسرم به شهادت رسیدند.»

شریتح خالی شدن جای نسیمه را به وضوح احساس می‌کند و امروز مسئولیت مراقبت از سه فرزندش (دو پسر و یک دختر) بر عهده او قرار دارد. او اشاره می‌کند: «بیش از ۸۰ درصد از بار زندگی روی دوشم افتاده است. من غذا می‌پزم، لباس می‌شویم و از بچه‌ها مراقبت می‌کنم و این باعث می‌شود نتوانم به موقع سر کار حاضر شوم. پیش از این وقتی به خانه برمی‌گشتم، همه چیز فراهم بود اما حالا همه کارها بر عهده من است.»

او ادامه می‌دهد: «از دست دادن همسر بسیار سخت است و این دردی است که تنها کسی که همسرش را از دست داده درک می‌کند. او نیمه دیگر من و ستون خانه بود. اولین کسی که من را می‌فهمید و معلم واقعی بچه‌هایمان بود. فقدانش خلائی در درونم گذاشته که هرگز پر نمی‌شود. ۱۷ سال زندگی مشترک فراموش‌نشدنی است و این درد بیشتر از تحمل من است، حتی با اینکه روانپزشکم.»

قصه‌ دردناک دیگر را «معتز زياده» (۴۱ ساله) روایت می‌کند؛ کسی که همسرش «سحر فايز زياده» درحالی‌که پرچم سفید در دست داشت و به سمت خانه‌شان در منطقه بیت لاهيا در شمال غزه می‌رفت، به شهادت رسید.

معتز در گفتگو با «العربی الجدید» می‌گوید: «سه روز در بیمارستان کمال عدوان در بیت لاهيا بدون آب و غذا در محاصره قرار داشتیم، در جریان آخرین حمله نظامی رژیم صهیونسیتی در ماه گذشته. همسرم بیرون رفته بود تا برای بچه‌ها غذا بیاورد، اما دیگر برنگشت. یک پهپاد اسرائیلی او و چند زن دیگر را که با همین هدف به خانه‌هایشان رفته بودند، مورد حمله قرار داد.»

سحر به شهادت رسید و پشت سرش چهار دختر گذاشت که پدرشان حالا می‌گوید: «از آن زمان تاکنون خودم به همه کارها رسیدگی می‌کنم، از پر کردن آب گرفته تا غذا پختن و شستشو. دخترها از آب شور شکایت می‌کنند و گرمای آفتاب اوضاع را سخت‌تر کرده است. من برای به دست آوردن غذا با مشکلات بزرگی دست و پنجه نرم می‌کنم چون قبلا روی آشپزخانه‌های خیریه حساب می‌کردیم و حالا به دلیل گرسنگی این امکانات بسیار محدود شده‌اند.»

معتز با خانواده‌اش بیش از ده بار آواره شده است و حالا در چادری در محله «الرمل الجنوبی» زندگی می‌کند. او می‌گوید: «فقط یک گالن آب داریم و باید سه کیلومتر راه بروم تا آن را پر کنم. زندگی طاقت‌فرسا شده است. همسرم نصف خانه بود و نبودش زندگی‌ ما را به جهنم تبدیل کرده است. دختر بزرگم غزل از نظر روانی نابود شده و من نمی‌توانم از دخترانم مراقبت کنم. زن فقط همسر نیست، او نیمه‌ی جامعه و تپش قلب آن است. امروز من هم پدر، هم مادر، هم نگهبان و هم نان‌آور هستم، اما هر چقدر تلاش می‌کنم، نمی‌توانم نبود مادر دخترانم را جبران کنم.»

در چادری نزدیک به بندر، درد و رنج «محمد الدرینی» (۳۹ ساله) هم به دنبال از دست دادن همسرش «هاله كساب» دست‌کمی از دیگران ندارد. هاله در کنار نوزادشان به شهادت رسید. محمد در گفتگو با «العربی الجدید» می‌گوید: «چهار فرزند دارم و به‌تنهایی مسئولیت‌شان را بر عهده دارم. ادامه آوارگی کار را دشوارتر کرده است. در حال حاضر در چادری با فرزندانم زندگی می‌کنم و سخت‌ترین کار مراقبت از فرزند کوچکم است که به مادرش نیاز دارد، به خاطر همین مجبورم او را پیش خواهرم یا مادرم که در چادری نزدیک ما زندگی می‌کنند، بگذارم.»

الدرینی می‌گوید: «همه چیز در نبود همسرم دشوارتر شده است.» مثال بارز آن «تأمین غذاست که برای من به یک جنگ تبدیل شده، چون دنبال آشپزخانه‌های خیریه می‌گردم؛ اما در بیشتر مواقع آن‌ها را پیدا نمی‌کنم. همچنین کمک‌ها کاهش پیدا کرده و گرسنگی هر روز بیشتر می‌شود. فرزندانم نیاز به محبت و مراقبت دارند، اما من مادرشان نیستم و نمی‌توانم جای او را پر کنم، فقط سعی می‌کنم هر روز زندگی‌شان را تامین کنم.»

او تصریح می‌کند: «زندگی در حال حاضر بسیار طاقت‌فرسا است و تهیه غذا کار دشواری شده. هر صبح که بیدار می‌شوم نمی‌دانم چطور باید کارها را انجام دهم. اما چاره‌ای ندارم جز دعا و صبر که این جنگ هر چه زودتر به پایان برسد.»

«کمال عونی البراوی» (۳۸ ساله) داستان تلخ دیگری را روایت می‌کند؛ روزی که همسر و چهار فرزندش را در حمله‌ای که خانه‌شان در بیت لاهیا را مورد هدف قرار داد، از دست داد.

او در گفتگو با «العربی الجدید» می‌گوید: «ما در مدرسه ابو تمام در بیت لاهیا آواره بودیم و خبری از عقب‌نشینی نیروهای رژیم صهیونسیتی در منطقه محل سکونتمان رسید. به همین دلیل به خانه برگشتیم، مثل دیگر ساکنان منطقه. اما فقط سه روز بعد، در ساعت هفت و نیم صبح، جنگنده‌های اسرائیلی ساختمان شش طبقه ما را هدف حمله قرار دادند و همسر و چهار فرزندم به شهادت رسیدند و من معجزه‌وار نجات پیدا کردم، به همراه غسان، پسر دوازده ساله‌ام.»

بعد از چندین بار آوارگی، البراوی سرانجام در یکی از مدارس آوارگان در شهر غزه سکونت پیدا کرد، بدون هیچ امکاناتی. در حال حاضر زندگی تلخ و دشوار غزه به او فشار وارد کرده و سعی می‌کند برای فرزندش غسان آب و غذا تهیه کند. او می‌گوید: «من آشپزی بلد نیستم. همسرم همیشه این کار را انجام می‌داد. حالا نمی‌دانم از کجا شروع کنم و هر روز مثل یک سال می‌گذرد.»

خبرگزاری فارس