پایان اعتبار و آغاز تبعیض؛ جامعه چه نگاهی به زنان مطلقه دارد؟

نگاه‌ به زن مطلقه در جامعه ما، نگاهی منفی است و مثل آسیب برای زندگی‌های دیگر انگاشته می‌شود که مستقیماً منجر به انزوا و گوشه‌گیری افراد مطلقه در جامعه می‌شود.

تشکیل و حفظ نهاد خانواده، از دیرباز در جامعه ایرانی امری پسندیده در فرهنگ اجتماعی ایرانیان بوده است. با وجود تأثیر ماندگار ارزش‏های گذشته، متأسفانه میزان افزایش طلاق در سال‌های اخیر در حال افزایش بوده است. در تأکید و توجه به این موضوع که وقوع طلاق اثر متقابلی نسبت به دیگر آسیب‌های اجتماعی مانند اعتیاد دارد و نیز نسبت معناداری در وقوع آسیب‌های اجتماعی دارد، ما تصمیم گرفتیم تا با دکتر فهیمه نظری، پژوهشگر و مدیرگروه علمی – تخصصی جامعه‌شناسی خانواده – به بررسی این موضوع بپردازیم.

آیا شما طلاق را به‌عنوان یک آسیب اجتماعی تعریف می‌کنید؟ طلاق یک تصمیم دونفره است و اگر بخواهیم به‌عنوان یک آسیب اجتماعی به آن نگاه کنیم، از چه منظری خواهد بود؟

من به طلاق به‌عنوان یک آسیب نگاه نمی‌کنم. از نظر من، طلاق یک رخداد و فرایند در مسیر زندگی است که رخ می‌دهد. شاید در دهه‌های گذشته به طلاق به‌عنوان آسیب نگاه می‌شد؛ اما در حال حاضر طلاق یک رویداد از ادامه روند یک مشکل است. نمی‌توانیم بگوییم که طلاق آسیب است، اما می‌تواند متأثر از آسیب‌های اجتماعی باشد. یعنی طلاق، ابعاد مختلفی دارد و می‌تواند آسیب‌های دیگری را هم به وجود آورد. من معتقدم که طلاق، امری است که قبل، حین و بعدی دارد. شاید اثر اصلی آسیب طلاق بر جامعه پس از وقوع آن باشد.

یک آسیب فردی و اجتماعی جدی

شما فرمودید که طلاق را آسیب نمی‌بینید. حالا اگر بخواهیم چشم بر روی آسیب‌های فردی طلاق ببندیم، باز هم فرزندان خانواده طلاق و آینده‌شان حتماً متأثر از این تصمیم خواهد بود؛ جدای از اینکه این وضعیت چه تأثیری بر جامعه خواهد گذاشت.

بله، قطعاً آسیب‌هایی به دنبال دارد. اما دیگر نمی‌توان به طلاق نگاه منفی داشت که بگوئیم کاملا آسیب است. طلاق قطعاً آسیب‌های زیادی به‌خصوص برای زنان به دنبال دارد؛ اما نظر من این است که آن نگاه منفی که به‌عنوان یک آسیب به اعتیاد وجود دارد، نسبت به طلاق وجود ندارد. طلاق وضعیتی است که می‌تواند برای یک شخص خوشحال کننده هم باشد؛ مثل زمانی که فرد از وضعیت بحرانی بیرون آمده و رها شده است. همچنان که طلاق خود ممکن است ریشه در آسیب‌های اجتماعی دیگری داشته باشد.

آسیب‌های طلاق در مردان بیشتر به شکل خشونت کلامی بروز دارد و اثرات طلاق در خانم‌ها معمولاً به‌صورت آزارهای جنسی یا عدم امنیت در جامعه جلوه پیدا می‌کند. بروز اثرات طلاق بر بچه‌ها هم بیشتر به شکل «بزهکاری» است. دوست دارم مقداری در مورد این لایه‌های پنهانی آسیب‌ها صحبت کنید که میزان اثرگذاری هر کدام از این فاکتورها به چه اندازه و شکلی است؟

طلاق یک تغییر در روند زندگی است و در برهه‌ای از زمان رخ می‌دهد. پس از طلاق، جریان زندگی به سمت دیگری پیش می‌رود؛ چراکه طلاق یک اتفاق ناگهانی نیست. حتماً پیش از آن بستری وجود داشته است و هنگامی که اتفاق در حال رخ دادن است و پس از آن نیز حتماً تبعاتی به دنبال دارد. این پیامدها در وهله اول ابعاد عاطفی و روانی و سپس اثرات اجتماعی و اقتصادی به دنبال دارد. طلاق پویایی و تحرک جامعه را از بین می‌برد. به‌ویژه در جامعه ایران که جامعه‌ای سنتی و خانواده محور بوده و در حال گذار به چهارچوب‌های زندگی مدرن است و ما حتی نمادهایی از پست‌مدرنیسم را حداقل در رفتار برخی از خانواده‌ها مشاهده می‌کنیم. در بعضی از بسترهای اجتماعی هنوز به امر طلاق، به صورت سنتی نگاه می‌کنند. عنوان طلاق برای زنان در جامعه ما هنوز یک برچسب است. من دوست دارم اول اتفاقاتی که پس از طلاق برای زنان رخ می‌دهد را تعریف کنم و بعد به مشکلات فرزندان بپردازم.

فرزند طلاق؛ از اینجا رانده و از آنجا مانده!

پس از طلاق، احساس تنهایی برای هر زهر و شوهر به وجود می‌آید و این اتفاقی معمول است، اما عدم امنیت برای زنان پس از طلاق بیشتر از مردان است. زنان اغلب منزوی می‌شوند، اما مردان معمولا بیشتر از افسردگی رنج می‌برند و با تبعات آن دست و پنجه نرم می‌کنند. درحالی‌که زنان از مرحله افسردگی زودتر عبور می‌کنند. اتفاق بعدی مهمی که باید از آن صحبت کنم، عدم اشتغال زن و در نتیجه عدم تمکن مالی برای زندگی پس از طلاق است که کار را برای او دشوارتر می‌کند؛ چراکه زن تازه می‌خواهد برای فعالیت‌های اقتصادی وارد جامعه شود. آن هم کاری که معمولا به آن علاقه‌‌ای ندارد و شغل‌های سطح پایین جامعه با دستمزدهای کم برایش فراهم است و این تازه شروع مشکلات است. حتی نگاه معناداری که در جامعه و فضای کاری به زن مطلقه وجود دارد هم به این موارد اضافه می‌شود. آیا این زن از نظر شخصیتی آن‌قدر محکم هست که این شرایط را پشت سر بگذارد؟ معمولاً یک پریشانی روانی هر چند کوتاه‌مدت برای زنان رخ می‌دهد. مطالعات نشان می‌دهد که زنان از نظر بُعد و ذخیره عاطفی روحی خود، زودتر می‌توانند خودشان را جمع کنند و به فکر این باشند که زندگی‌شان از نظر اجتماعی ادامه پیدا کند.

در این بین، اتفاق دیگری هم با فرض وجود فرزند رخ می‌دهد. حضانت فرزند با کیست؟ اگر زن حضانت فرزند را قبول کند، مشکل تأمین مالی فرزندش هم به دوش او می‌افتد، تازه اگر مکانی به‌عنوان خانه داشته باشد. اگر مردان حضانت فرزند را بر عهده بگیرند، حتماً در ارتباط با فرزند خود دچار مشکل می‌شوند؛ چراکه مرد حالا باید نقش مادری را هم ایفا کند و بار عاطفی رابطه او با فرزندش فشار زیادی بر روان او وارد می‌کند. در نتیجه تعامل بیشتر، اقتدار او در برابر فرزندش از بین می‌رود. به نظر می‌رسد که پس از طلاق، سیلی از مشکلات روانی به سراغ آقا، خانم و فرزند می‌آید. آن‌ها دیگر نمی‌توانند این مشکلات را مدیریت کنند و بدتر اینکه در پشت این مشکلات، مشکلات دیگری مثل سردرگمی، طردشدگی، انزوا، خشونت، اضطراب و خشم هم برای افراد درگیر طلاق به وجود می‌آید.

افزایش جرم و بزهکاری؛ یک آسیب طلاق

براساس آمارها، طلاق در ایران در پنج سال اول زندگی بسیار اتفاق می‌افتد، اما نرخ طلاق در زندگی مشترک بالای ۳۰ سال هم امروزه دیده می‌شود. زنی که تصمیم گرفته پس از ۳۰ سال طلاق بگیرد و تمکن مالی هم ندارد، در اینجا اتفاقات بدی برای او رخ می‌دهد. توان جسمی زن کاهش پیدا می‌کند و تجربه‌ای در بازار کار ندارد. درواقع، بعد از طلاق با کاهش استانداردهای زندگی حتی سلامت زنان هم تحت‌تأثیر قرار می‌گیرد؛ چراکه زنان با تجربه فقر مواجه هستند. از دست دادن فرصت‌های آموزشی، کاهش امکان تحرک اجتماعی و ناامنی غذایی، همه اینها از مهم‌ترین آسیب‌های اجتماعی طلاق برای زنان است که همه این‌ها هزینه‌بر هستند. در زندگی متأهلی، به‌عنوان مثال اگر زن معلم باشد، می‌تواند تحصیلات خود را ادامه دهند و در جای دیگری رتبه‌ای کسب کند، اما پس از طلاق این اتفاق رخ نمی‌دهد. در اینجا بحث رفاه اجتماعی زن آسیب می‌بیند و اگر خانواده هم به حمایت از او نپردازد، معضلات افزایش پیدا می‌کند و کیفیت زندگی او کمتر می‌شود که اغلب هم این اتفاق رخ می‌دهد. نمی‌خواهم مسئله را تعمیم بدهم، اما جرم اجتماعی ممکن است در این افراد بیشتر رخ دهد.

چه بخواهیم و چه نخواهیم، اثرات طلاق در جامعه ما بر روی قشر زنان پررنگ‌تر و عمیق‌تر است.

بله. چون زن با بی‌ثباتی وضعیت مالی روبرو است، فرصت‌های شغلی را از دست می‌دهد و نمی‌تواند از فرصت‌هایی که دارد استفاده کند. می‌توان گفت که استاندارهای زندگی زن شدیداً تحت‌تأثیر طلاق قرار می‌گیرد. اما دیگر پیامد مهم طلاق، بحث حضانت فرزندان است که در لابه‌لای صحبت‌های خود به آن اشاره کردم. طلاق، تصمیم پدر و مادر است. اما تأثیرات عمیقی بر زندگی فرزند وارد می‌کند. در این بین، آن فرزند مدام در نظر دارد که این پدر و مادر را به هم برساند. چرا که به لحاظ عاطفی نیاز دارد هم با مادر و هم با پدر خود باشد. در اینجا مشکلی پیش می‌آید و آن اینکه وجود فرزند موجب می‌شود فرصت ازدواج و کار تا حد بسیار زیادی برای آن خانم از دست برود. از سوی دیگر، مرد و زن قرار است طلاق بگیرند و با هم کاری نداشته باشند، اما به اجبار این فرزند، ناخواسته طلاق و رهایی به طور کامل اتفاق نمی‌افتد؛ چراکه در واقع فرزند پلی است بین پدر و مادر و گویی کشمکش بین این دو، تمامی ندارد. یعنی زن و شوهر حتی بعد از طلاق هم رهایی کامل از یکدیگر ندارند و به‌نوعی از همدیگر خبر دارند. در اینجا نقش پدر و مادر مبهم می‌شود و معلوم نیست که بالاخره این مادر برای فرزندش در خانه حضور دارد یا نه. پدر یا مادر نیستند، اما سایه آن‌ها در زندگی وجود دارد و این وضعیت دوگانه و مبهم در نقش پدر و مادری بعد از طلاق بسیار دیده می‌شود.

از حیطه معضلات فردی طلاق که بگذریم، در سطح جامعه هم اثرات منفی خود را خواهد داشت.

جامعه‌ای که در آن فقر، نابرابری و بی‌عدالتی وجود داشته باشد، این ناترازی در جامعه مسبب برهم‌خوردن بسیاری از زندگی‌ها است. وقتی که طلاق اتفاق می‌افتد، این معلول یک مشکل است و چرخه باطل ادامه پیدا می‌کند و بر روی کیفیت زندگی‌ها اثر می‌گذارد. بعد هم این آسیب به مرحله‌ای از زندگی وارد می‌شود و دائماً این چرخه تکرار می‌شود. می‌خواهم بگویم ساختار آسیب‌زای اجتماعی، باعث وقوع و دوام طلاق در جامعه ماست. آسیب دیگری که بسیار مهم است به آن اشاره کنم، بحث چالش‌ها و پیامدهای ارتباطی و اجتماعی است. در جامعه ما که یک جامعه سنتی است و افراد خیلی زود ارزش‌گذاری و قضاوت می‌کنند، معمولاً فرصت ازدواج برای خانم‌ها نسبت به آقایان مقداری ضعیف‌تر می‌شود. نگاه جامعه به زنی که طلاق گرفته، نگاهی منفی است و مثل آسیبی برای زندگی‌های دیگر انگاشته می‌شود که مستقیماً منجر به طردشدگی و گوشه‌گیری افراد مطلقه در جامعه می‌شود. زن مطلقه با نوعی بی‌اعتباری اجتماعی دست‌وپنجه نرم می‌کند و این بسیار تلخ و گزنده است.

فشار اجتماعی بالا روی زنان مطلقه

درحالی‌که از جامعه انتظار می‌رود در وهله اول نقش حمایتی از افراد درگیر با تصمیم طلاق داشته باشد.

نه‌تنها این نقش و نگاه حمایتی در جامعه ما وجود ندارد، بلکه متأسفانه از همان ابتدای بعد از وقوع طلاق، تبعیض بین مرد و زن جریان می‌گیرد. این تبعیض جنسیتی اثر مخرب‌تری بر قشر زنان دارد. به‌عنوان‌مثال، برای حل مسئله مسکن، شما کافی است که بشنوید در یکی از واحدهای یک ساختمان، زنی مطلقه زندگی می‌کند. شما اگر هیچ نگاه منفی هم نداشته باشید، ناخودآگاه ذهنیت خوبی را برای شما تداعی نمی‌کند و حتماً احساس ناامنی خواهید کرد. در برابر زن مطلقه بیشتر کنکاش می‌شود که چرا این خانم تنها است؟ و یک نگاه بدتر، متأسفانه نگاه ابزاری بسیاری از مردان به این خانم است که من ابا دارم آن را بیان کنم. متأسفانه زن مطلقه را مترادف با فرصت می‌دانند. متأسفانه در جامعه ما، مردان به خود اجازه می‌دهند که این الفاظ سنگین و رکیک را هر چند زیر پوستی به زن مطلقه نسبت دهند. از سوی دیگر، فشار جامعه به قدری در موضوع بکارت دختران زیاد است که شانس ازدواج برای زنان مطلقه به سطح پایینی تنزل پیدا می‌کند. یعنی زندگی آن زن با هجمه‌ای از سؤالات روبرو می‌شود که باید برخی توضیحات را برای افراد جامعه تفهیم کند.

آسیب مهم دیگر، بحث مسائل و نیازهای جنسی هم برای مرد و هم برای زن است که چطور می‌توانند آن را حل کنند. اگر طلاق قانونی باشد، معمولاً خانم‌ها نیازهای جنسی خود را سرکوب می‌کنند؛ چرا که خانم‌ها این قدرت را دارند که به لحاظ جنسی، نیازهای خود را سرکوب کنند. اما در آقایان، این بستر برای آن‌ها فراهم می‌شود که روی به روابط نامشروع، آزاد و بی‌ثبات بیاورند؛ یعنی روابطی که در چارچوب شرع، قانون و عرف نیست و پنهانی رقم می‌خورد. اینجا زنگ خطر برای جامعه به صدا در می‌آید. خیلی از زنان هم برای تأمین مالی و هم رفع نیازهای جنسی خود به ازدواج موقت روی می‌آورند که به محض این که خانواده متوجه شود، حمایت خود را از زن بر می‌دارد.

از سوی دیگر هم خیلی از زنان و مردان مطلقه رو به معنویات می‌آورند و به اموراتی می‌رسند که از نظر روحی آن‌ها را تقویت کند تا نیاز جنسی‌شان فروکش کند. هستند کسانی هم که راهی را انتخاب می‌کنند که راه بی‌بندوباری باشد، روابط آزاد و لذت‌جویی را دنبال می‌کنند و گویی از طلاق فرصتی برای این کار فراهم آورده‌اند. انتخاب رویه و مسیر بعد از طلاق، همگی بستگی به روحیه و وضعیت زندگی افراد دارد.

طلاق‌هایی که انسان را معنوی می‌کند!

از دیدگاه شما توصیه به روی‌آوردن به معنویات در جامعه می‌تواند راهگشا باشد؟

بله، ولی تا اندازه‌ای! من هر دو مدل را دیده‌ام و آن قدر سنگینی طلاق زیاد است که این‌ها دیگر دوست ندارند زیر یک سقف با فرد دیگری بروند و حالا می‌خواهند به خودشان برسند. در واقع به قدری آسیب دیده‌اند و تنهایی، طردشدگی و انزوای پس از طلاق برای آن‌ها سخت بوده که برای رسیدگی به خود و روحیات خودشان این راه رسیدگی به معنویات را انتخاب می‌کنند.

پیامدهای روان‌شناختی طلاق بحث مهمی هم در بعد فردی و هم در بعد اجتماعی است؛ خودبیمارپنداری، بدبینی مفرط، ازدست‌رفتن اعتمادبه‌نفس، بیماری‌های روان‌تنی، شکل‌گرفتن حس انتقام، تهدید به خودکشی به خصوص در ماه‌ها و سال‌های اول بعد از طلاق، خودسرزنشگری متأثر از فشار جامعه و گرایش به اعتیاد، الکل و قمار هم که به فزونی دیده می‌شود و متأسفانه مؤلفه آخر در مردان بسیار بالا می‌رود؛ چراکه متأسفانه مردان بعد از طلاق از گفت‌وگو با مشاور، بیان احساسات خود و ارتباط با نزدیکان اعم از پدر، مادر، خواهر و برادر خودداری می‌کنند و تنها می‌شوند. اما خانم‌ها به لحاظ بیان احساسات خود مقداری بهتر از آقایان عمل می‌کنند و معمولاً به مشاور مراجعه کنند.

دسترسی به آمار طلاق در ایران چه وضعیتی دارد؟ طبق آمار، عوامل مهم طلاق در ایران چیست؟ شما ریشه طلاق را در کدام یک از عوامل خشونت، خیانت و نیازهای جنسی پررنگ‌تر می‌بینید؟

اگر که بخواهیم نگاهی گذرا داشته باشیم و زیاد به عقب نرویم، طلاق در ایران از اواسط دهه ۷۰ بنا به دلایل مختلف شروع به رشد کرد. بعد از جنگ بود، شهرها توسعه یافته بودند، مهاجرت به شهرها بیشتر شده بود و خانم‌ها از مسیر تحصیلات دانشگاهی به حق‌وحقوق خود آشنا شده بودند. طلاق از دهه ۷۰ شروع شده است، اما رشد طلاق از سال ۱۳۸۵ تا سال ۱۴۰۱ صعودی بوده است؛ به عبارتی در سال ۱۳۸۵، تعداد ۹۴ هزار طلاق و در سال ۱۴۰۱ تعداد ۸ هزار طلاق داریم. اما از سال ۱۳۹۶ تا سال ۱۴۰۲ ادعا می‌شود که این نرخ با کاهش همراه بوده است که من برای این ادعا حرف دارم.

کاهش طلاق، نتیجه کاهش ازدواج

آیا این آمار به کاهش ازدواج‌ها هم ارتباط دارد؟

بله، یک علت همین است. طبق آمار از سال ۱۳۹۶ تا سال ۱۴۰۲ تعداد ۲۰۱ هزار طلاق داریم. در سال ۱۴۰۱ تعداد ۲۰۸ هزار طلاق ثبت شده بود، اما در سال ۱۴۰۲ تعداد ۲۰۱ هزار طلاق به وقوع پیوسته که یعنی نرخ طلاق، ۷ هزار تا پایین آمده است. چرا میزان ۷ هزار طلاق پایین آمده است؟ یک بحث مهم در پاسخ به این سؤال، توجه به موضوع طلاق عاطفی است. خیلی مواقع افراد به دلیل عوارض و پیامدهای اجتماعی طلاق، از یکدیگر طلاق نمی‌گیرند و آن را ثبت نمی‌کنند. یعنی به‌خاطر بچه‌ها زندگی می‌کنند اما با هم کاری ندارند. یکی دیگر از علل افزایش طلاق عاطفی، بحث تقاضای مسکن برای چنین خانواده‌هایی است؛ یعنی طلاق عاطفی وجود دارد، خانم و آقا جدا زندگی می‌کنند، حتی گاهی بچه‌ها هم جدا زندگی می‌کنند، اما ثبت رسمی طلاق اصلاً صورت نگرفته است. طلاق در ایران برخلاف کشورهای غربی که بیشتر به شکل توافقی صورت می‌گیرد، دوره‌ای پر از تنش و استرس است؛ درگیری و بحران به اوج می‌رسد و داستان‌های بعد از طلاق اتفاق می‌افتد که مثلاً آقا نمی‌تواند مهریه و نفقه فرزندان را پرداخت کند و سعی می‌کند خانم را به سمت‌وسویی ببرد که مهریه خود را ببخشد.

اداره ثبت‌احوال در گزارشی اعلام کرده که طلاق در سال‌های اول تا پنجم پس از ازدواج و زندگی‌های بالای ۳۰ سال بالاترین نرخ را دارد. از دهه ۷۰ هم ما با یک سونامی طلاق روبرو شدیم که حیرت‌انگیز بود و این سؤال مطرح شد که چرا زندگی‌ها این‌قدر سریع از هم می‌پاشند؟ از لحاظ استانی، «تهران» رتبه اول طلاق را دارد، بعد خراسان رضوی، خوزستان، فارس و اصفهان در رتبه‌های بعدی قرار می‌گیرند.

طلاق عاطفی؛ متارکه‌ای که اصلاً به حساب نمی‌آید

اشاره داشتید که درصدی از طلاق‌ها اصلاً ثبت نمی‌شوند تا در آمار مورد توجه قرار بگیرند. به نظر شما بخشی از این موضوع به این دلیل نیست که طلاق‌گرفتن در کشور ما به‌خاطر سیاست‌های کلی و قوانین حمایت از خانواده سخت شده است؟

به نظرم بیشتر به‌خاطر طلاق عاطفی است که آن را توضیح دادم. در طلاق عاطفی، زندگی و خانه مثل یک هتل می‌شود؛ یعنی ما با یکدیگر کاری نداریم. عملاً پیوند زناشویی صورت نمی‌گیرد، آقا به فکر خودش است و خانم هم همین‌طور و خانه‌های بی‌نظم و بی‌انضباطی درست می‌شود. اما خب در ظاهر و در بیرون از خانه، خانواده شناخته می‌شوند. طلاقی هم صورت نگرفته و در آمارها هم نیامده است. اکیداً می‌گویم که اینجا آسیب جدی است و باید مقداری صبر و تامل کرد. در طلاق عاطفی، خانم و آقا کاری به هم ندارند و هر کسی روابط خودش را دارد. به عبارتی ممکن است هر کدام روابط موازی خود را هم داشته باشند.

 

فرهنگ سدید