نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
انگشتان ورم کردهاش را کش و تابی میدهد، پالت را در دست چپ و قلممو را در دست دیگر میگیرد. نور نارنجیرنگی اتاق را روشن میکند. نیم ساعتی بیشتر طول نمیکشد که خسته میشود، قلممو و پالت را کنار میگذارد، تلفن همراهش را برمیدارد و اخبار را چک میکند. سپس دوباره به تابلو خیره میشود. تابلو در حال تمام شدن است. تلاش میکند بلند شود تا آبی به سر و رو بزند و کار تابلو را کامل کند. یک دست را به دیوار میگیرد و دست دیگر را روی شکمش میگذارد. آرام آرام میرود، آبی به سر و رو میزند، چهرهاش در آینه را نگاه میکند. عرق شقیقههایش را خیس کرده و تارهای مو به صورتش چسبیدهاند. دست روی پفهای صورت میکشد، به کار بچهها سرک میکشد و زیرلب به عربی قربان صدقه آنها میرود. دوباره برمیگردد سر تابلو، برعکس کارهای قبلی را انجام میدهد. موقع نشستن «یااللهی» میگوید و دوباره قلممو و پالت را در دست میگیرد. قلممو را در رنگ زرد میچرخاند و در زمینه شبی که کشیده نور زردی را بالای تصویر میکشد. تابلو شبیه به شبهای پرستاره ونگوگ است، اما رنگ زرد قلمموی او نور ستاره نیست؛ نور زرد تابلو تیزتر و برندهتر است. تابلو تمام میشود و فقط امضای او زیر اثر باقی میماند. دستی روی شکمش میکشد تا فرزندش در این سه شبانه بیدار شود و تابلو را ببیند. گوشه سمت چپ تابلو امضا و نامش را مینویسد: مرام علی. عکسی از تابلو میگیرد و در صفحه شخصیاش منتشر میکند، نام آن را «شبهای پرستاره ما» میگذارد. نور زرد تابلو، موشکهای ایران است.
مرام علی اردنی است. یک مادر اردنی. وقتی تابلو را منتشر کرد، خبر نداشتیم که فرزند سومش را هشتماهه باردار است. بعد از رسیدن اولین موشکهای ایران به اسرائیل، سه روز متوالی پای تابلو مینشیند و تابلویی میکشد که راوی مقاومت است. بیخبر از قصه، به خانم مرام علی پیام دادیم. چرا یک اردنی باید برای موشکهای ایرانی تابلو بکشد؟ چرا اینقدر سریع و در زمانی که هیچ نقاشی در ایران منتشر نشده، این کار را انجام داد؟ با این چند سؤال و دهها سؤال دیگر به مرام علی پیام دادیم و او با زحمت و در دو هفته پاسخ ما را داد. شما خواننده این گفتوگوی دو هفتهای هستید.
مادر سه فرزند
سؤال اولم را با احتیاط میپرسم، چون خیلی مدل حرف زدن و برخوردش را نمیشناسم. اولین اردنیای است که با او حرف میزنم. راستی چند اردنی به گوش ما خورده؟ از مرام علی سؤال میپرسم: «بسیاری از مخاطبان ایرانی شما را تنها از طریق آثاری که درباره فرماندهان مقاومت کشیدهاند میشناسند، اما درباره خودتان اطلاعات زیادی ندارند. آیا میتوانید از خودتان و داستان زندگیتان بگویید؟»
گمان میکردم رگ و ریشهاش فلسطینی باشد. او پاسخ میدهد: «من هنرمندی با ریشه اردنی-فلسطینی هستم. در شهر اربد (۹۵ کیلومتری شمال عمان، پایتخت اردن) به دنیا آمدم و همانجا بزرگ شدم. شهری سرسبز و آرام. اولین الهامهای هنریام بهخاطر زیبایی آرامبخش این خاک است؛ دشتهای گندمی که از تپهها جاری میشدند، مثل تپه عیدون، صخرهای میان اربد و الحصن. در دل سادگی فروتنانه این شهر، نوعی افسون شاعرانه پنهان است. من انتخاب کردم در کنار یورش شهرسازی به دشتهای حوران (دشتی در میان سوریه و اردن) پناه بیاورم. از کودکی با دنیای نقاشی زندگی کردم، بزرگ شدم و خو گرفتم و از همان سالهای ابتدایی، نقاشی برایم راهی شد برای حرف زدن، بیان خودم، احساسات و افکارم. کارشناسی علوم مالی و بانکی در دانشگاه یرموک دارم و سپس کارشناسی موسیقی با گرایش پیانو گرفتم. سالها به عنوان مدرس هنرهای تجسمی و معلم موسیقی کار کردم. اکنون به عنوان هنرمند مستقل فعالیت میکنم و سعی دارم به هنر فرصت بیشتری بدهم. در کنار این، همسرم و مادر دو فرزند هستم و اگر خدا بخواهد، فرزند سوممان در روزها یا هفتههای آینده به دنیا خواهد آمد.»
آنچه کردیم، فقط وظیفه بود
ما از هنرمندان عرب شاعر و نویسنده زیاد میشناسیم، اما نقاش؟! کدام نقاش عرب بهاندازه محمود درویش یا نزار قبانی در ذهنها مانده؟ از او پرسیدیم چرا باید زن عرب نقاش شود و چگونه این مسیر را انتخاب کرد؟ پاسخ داد: «نقاشی را آگاهانه انتخاب نکردم؛ بیشتر آن را موهبتی میدانم که خداوند در وجودم نهاده و راهی برای بیان خودم. از همان کودکی نقاشی بخشی از شخصیت من بوده؛ چیزی که نه من از آن جدا میشوم و نه او از من.»
در مورد مدت زمان کار روی تابلو «شبهای پرستاره ما» گفت: «کار روی آن تابلو سه جلسه زمان برد، طی سه روز متوالی؛ هر جلسه حدود دو ساعت و نیم تا سه ساعت.»
مرام علی در کارنامهاش پر است از نقاشی مراتع و جایی که زندگی میکند، اما از جایی به بعد تمام آثارش چهار رنگ میگیرند: قرمز، سبز، سیاه و سفید. منظورم رنگ فلسطین است. پرسیدیم چرا فقط فلسطین را کشیده و پاسخ داد: «هنر ذاتاً زیباست، و اوج زیبایی آنجاست که بتواند در کنار حقیقت و در صف مردم بایستد. همگی ما احساس کردیم وظیفهای نسبت به غزه، مردمش و مقاومت دلاورانهاش داریم، اما نمیدانستیم چگونه این وظیفه را ادا کنیم. برای من، نقاشی روشنترین و دقیقترین زبان بیان بود. نمیگویم این تنها وظیفه من است، اما شاید وظیفهای است که از دست من برمیآید.»
آثارش شبیه ونگوگ است. به نقاشانی مثل مرام علی، ونگوگ و آگوست رنوار، امپرسیونیست و پستامپرسیونیست میگویند. آنها به جای تصویر واقعی از آدمها، دریافتی احساسی از آنها به تصویر میکشند. مرام علی درباره سبک خود میگوید: «در مسیر آشناییام با تاریخ هنر، بسیار خواندم، تجربه کردم و سبکهای گوناگون هنری را آزمودم. اما بیش از همه، تحت تأثیر مکتب امپرسیونیسم و پساامپرسیونیسم قرار گرفتم؛ بهویژه آن شیوهای که این مکاتب در بزرگنمایی و تمرکز بر وضعیت احساسی هنرمند و شرایط پیرامونیاش به کار میبرند.»
مقاومت مسیر آزادی است
ما از زنان مقاومت کمتر شنیدهایم. اصلاً چرا واضح نگوییم؟ از زنان مقاومت هیچ نمیدانیم. حتی از زنان مقاوم داخل کشورمان هم کمتر شنیدهایم و تازه باب حرف زدن از آنها باز شده است. مرام علی درباره زنان و مقاومت میگوید: «مقاومت، برای من، مسیر آزادی است؛ و حق مسلم انسان برای استفاده از همه راههای مشروع بهمنظور بازپسگیری آزادیاش و دیگر حقوقش. در طول تاریخ، زن در زندگی نقشها و مسئولیتهای گوناگون و همزمانی را بر عهده داشته است. بهعنوان یک زن و از دل تجربه شخصیام، باور دارم که بسیاری از این نقشها -با وجود جایگاه والایشان- انرژی و توان زن را میگیرند و فرصت واقعی برای پرداختن به خود، علایق و هنر او را محدود میکنند. شاید یکی از دلایل کمرنگ شدن نقش زنان در این عرصه نیز همین باشد. زن فلسطینی همواره نمونهای از ایستادگی، پایداری و همیاری بوده است. بسیاری از زنان فلسطینی را میشناسیم که نه فقط در پشتصحنه، که در خط مقدم میدان، راه مبارزه و دفاع از سرزمین و مردمشان را برگزیدهاند. نام این زنان و قصههایشان در حافظه ما زنده است و از آنان الهام میگیریم.»
مگر فاجعهها پلهای فرهنگی شوند
وقتی با مرام علی حرف زدیم، نمیدانستیم که او هنوز هم ساکن اردن است یا نه. نمیدانستیم چقدر از اخبار ایران برای اردنیها مخابره شده است. از او درباره ساعات ابتدایی جنگ پرسیدیم؛ اینکه اخبار چه زمانی به گوشش رسید و احساسش چه بود.
حرفهای مرام علی نشان داد که او از خیلیها باخبرتر است: «در ابتدا، با شنیدن آنچه بر مردم ایران گذشته، بهویژه بر غیرنظامیان، کودکان و هر کسی که نمیخواهد زندگیاش قربانی چرخه جنگها شود، احساس اندوه عمیقی داشتم. بهشدت از خبر شهادت هنرمند منصوره عالیخانی غمگین شدم. اندوهی عمیق نسبت به سرزمینی که امنیت و آرامشش بهدست یک رژیم کوچک، جعلی و یاغی تهدید میشود. با خودم فکر کردم و مطمئن شدم که این رژیم، دشمن منطقه است، دشمن مردم، و باید قطبنمای ما در این مسئله همیشه روشن و شفاف بماند.»
اردن در این سالها کشور مبهمی برای ایرانیها بوده است. همیشه از نظر سیاسی صحبت از برقراری روابط دو کشور به میان آمده، اما هیچوقت این رابطه دوستانه نشده است. مردم هم آنچنان شناختی نسبت به هم ندارند و چندان عجیب نیست اگر کسی در اردن نظرات مثبتی نسبت به ایران داشته باشد. از مرام علی درباره واکنش اردنیها پرسیدیم: «برای آنکه دقیق صحبت کنم، باید بگویم آنچه در اینجا میگویم، صرفاً دیدگاه شخصی من است و به هیچوجه نمیتوانم از جانب جامعه اردنی -که تنوع گستردهای از دیدگاهها و مواضع نسبت به مسائل گوناگون، از جمله رابطه با ایران دارد- سخن بگویم. رابطهای که در سطح سیاسی، همواره با کشوقوسهایی همراه بوده است. با این حال، برای من و بسیاری از دوستانم که دغدغههای مشترکی داریم، احترام و ارج فراوانی نسبت به مردم ایران، فرهنگ و هنر غنی آن وجود دارد.»
مرام علی میگوید جامعه هنری اردن بیشتر از مردم عادی این کشور ایران را میشناسند و دلیل اصلی آن سینماست: «با وجود محدود بودن دانش و ارتباط میان ملتهای منطقه، در سالهای اخیر شاهد گشایشهای بیشتری بهسوی فرهنگ ایرانی بودهایم، بهویژه در زمینههایی چون هنر و سینما. تمایل برای شناخت جامعه ایران زیاد و زیادتر میشود؛ جامعهای ریشهدار با تاریخی کهن و فرهنگی متنوع. در این مدت، بیشتر شاهد پادکستها و گفتوگوهای فرهنگیای بودهایم که از زوایای گوناگون به جامعه ایران میپردازند. شخصاً مردم ایران را بسیار دوست دارم. در تجربههای محدودی که داشتهام، با انسانهایی آشنا شدم که اهل هنر بودند و دلبسته آرمان مقاومت و فلسطین؛ همین آشنایی، میل مرا به شناخت بیشتر ایران و مردمش عمیقتر کرد.»
او اضافه میکند: «در مورد جنگ هم باید بگویم آنچه این روزها شاهدش بودیم، میل ملتهای منطقه -بهویژه در دنیای عرب- را برای شناخت و ارتباط با فرهنگ اصیل ایرانی افزایش داد. با وجود تلخی و ویرانگری جنگ، گاهی همین فاجعهها باعث میشوند به اهمیت ساختن پلهای فرهنگی میان ملتها بیشتر پی ببریم. همچنین، اشتراک در دغدغهها، ترسها و دشمن مشترک، میتواند ملتها را به یکدیگر نزدیکتر کرده و اهدافشان را همراستاتر کند. امیدوارم که این روابط در آینده، بر پایه احترام متقابل و پیوندهای تاریخی و فرهنگی عمیقتر شکل بگیرد؛ و از منطق سلطهگری و برتریطلبی فاصله بگیرد.»
موشکهای ایرانی، کرامت لگدمالشدهمان را زنده کردند
احساس آرامشی که در تابلوی مرام علی نهفته است، یک حس متناقض است. از طرفی او موشک را به تصویر کشیده، اما ما از دیدن آن نه میترسیم و نه هیجان بر ما غلبه میکند.
از او درباره این حس متناقض پرسیدیم و پاسخ داد: «تابلو، تصویر دو نفر -یک مرد و یک زن- را نشان میدهد که در حال تماشای پرواز موشکها هستند؛ برخی از آنها در دل سرزمینهای اشغالی فرود میآیند. در این اثر، عنصر انسانی حالتی آرام و آسوده دارد؛ و این دقیقاً بازتاب حسی است که بسیاری از ما در برابر آنچه موشکهای ایرانی رقم زدند، تجربه کردهایم. ما پیش از این شاهد یورش دشمن صهیونی به کشورهایمان بودیم و حالا احساسی عکس آن حس را تجربه کردیم. عجیب و از نظر منطقی متناقض به نظر میرسد که آدمی از پرواز موشکهایی که از بالای سرش میگذرد، احساس رضایت و خشنودی کند. اما واقعیت این است؛ این احساسی است که از دلِ نیاز ما به عدالت، به انتقام و به خونخواهی برای پیکرهای تکهتکه کودکان و برادرانمان در غزه و سراسر فلسطین برخاسته است و البته برای کرامتی که سالها لگدمال شده بود.»
در مصاحبه چند هفتهای ما، تنها جایی که لمس کردیم او مادر است، سر دو سؤال بود. در دو سؤال متوالی از تصویر مرام علی از جنگ پرسیدیم. سؤال اول این بود: «اگر بخواهید دوباره از جنگ ایران و اسرائیل بکشید، کدام تصویر را انتخاب میکنید؟» او پاسخ داد: «کاش میتوانستم برای تکتک شهیدان کودک، آثاری هنری خلق کنم و آنها را جاودانه سازم. هیچ چیزی مثل کودک قلب و خونم را به حرکت درنمیآورد.» در سؤال دوم پرسیدیم کدام شهید نظرتان را بیشتر جلب کرد؟ او پاسخ داد: «کودکان، همیشه و در همه حال؛ تصویرهایشان، قصههایشان…»
مسئله دیگر هنر است
همانطور که گفتم، از جایی به بعد مرام علی فقط درباره فلسطین و مقاومت میکشد. سؤال واضح و روشن این است: «چرا؟» چرا هنرمندی مثل او که میتواند در گالریهای مطرح فرانسه و سایر نقاط جهان تصاویر روستا و شهرشان را به نقاشی تبدیل کند و میلیون دلاری سود ببرد، سنوار را میکشد؟ مرام علی پاسخ میدهد: «آن میلِ بیامان به ایستادن در کنار حقیقت؛ این درک درونی که زیبایی و هر چیز دیگری، اگر صادق نباشد و بازتابدهنده حقیقت پیرامون نباشد، معنایی ندارد.»
از او پرسیدیم: «بسیاری از هنرمندان ترجیح میدهند از سیاست دور بمانند و هنر را صرفاً وسیلهای برای سرگرمی بدانند. چرا نگاه شما متفاوت است؟ چه چیزی باعث شد که به مسیر هنری مقاومت قدم بگذارید؟» او پاسخ داد: «گاهی احساس میکنم هر تلاشی که در راه حمایت از غزه انجام شود، مهم است؛ اما در لحظاتی دیگر، حس میکنم همهچیز بیفایده و تهی است – بهویژه وقتی میبینم که این رودخانه خون، نزدیک به دو سال است که بند نیامده است. مسئله فقط هنر نیست؛ در هر زمینه و هر موقعیتی، باید تمام توان و امکاناتمان -چه مادی و چه معنوی- را وقف حمایت از غزه کنیم. هر انسانی مسیر و نگاه خودش را در زندگی دارد، هنرمندان هم همینطور. من اصولاً به شیوه زیست دیگران و انتخابهایشان احترام میگذارم. اما وقتی پای کشتاری با این ابعاد -که در غزه در جریان است- وسط میآید، ترجیح میدهم احساس احترامم را موقتاً متوقف کنم و آن را تقدیم کسانی کنم که حاضرند حتی برای لحظهای از آسایش خود دست بکشند و آن انرژی را صرف گفتن یک «نه» در برابر ظلم و بیداد کنند؛ دستشان را دراز کنند سمت مظلومان و دردمندان.»
شاید مهمترین سؤال که میتوان از کسی که رگ و ریشه فلسطینی دارد پرسید، درباره آزادی و رؤیایی است که پس از آن دارد. از مرام علی پرسیدیم آیا به پس از جنگ فکر کرده است و چه میخواهد در زمان آزادی قدس بکشد؟ نقاش اردنی-فلسطینی پاسخ داد: «هنر خودش مرا با خود میبرد؛ بیشتر از آنکه من دنبالش بروم. این احساس واگذاری و سپردن به هنر را دوست دارم. آرزویم فقط پایان جنگ بر سر غزه است، باقی چیزها خودش در زمان مناسب خواهد آمد.»
ما برای عزتمان میجنگیم
شاید تجربه ناجی العلی و دیگر هنرمندان مقاومت نشان داده است که کنار هم قرار گرفتن دو واژه «هنرمند» و «مقاومت» گاهی به قیمت جان آدم تمام میشود. از او درباره شهادت پرسیدیم و اینکه نمیترسد؟ مرام علی پاسخ داد: «خیلی اهل محاسبه نیستم. ترجیح میدهم در لحظه، تصمیم درست را بگیرم؛ بهجای آنکه تصمیمم را به احتمال نتایج آیندهاش گره بزنم. ترس و حسابوکتاب زیاد درباره آینده، آدم را مردد و ترسو میکند. رژیم صهیونیستی فقط کسانی را که در جبهه هنر یا میدان مقاومت میکنند، نمیکشد؛ این رژیم بیهیچ مرزی، کودکان و زنان و غیرنظامیان را هم میکشد. پس از چه باید ترسید؟»
از او درباره رؤیایش پرسیدیم و اینکه این مادر اردنی از زندگی چه میخواهد؟ او پاسخ داد: «رؤیاهای من نه متنی بسته و نه تودهای سخت است. دلم میخواهد زندگیام را طوری زندگی کنم که شبیه من باشد و از درونم بجوشد. این، جوهر نگاه من به زندگی و رؤیاست؛ اینکه نقشهایی را که انتخاب کردهام، به بهترین شکل ممکن ایفا کنم -تا جایی که توان دارم و خدا کمکم کند.»
در پایان گفتوگو گفتیم: «اگر دوست دارید به مردم ایران چیزی بگویید ما در خدمتتان هستیم.» مرام علی آخرین جملاتش را اینگونه گفت: «ما در منطقهای زندگی میکنیم که همواره درگیر بحرانهای پیچیده و مسائلی است که به مبارزه مستمر، هم درونی و هم بیرونی، نیاز دارد. همین است که زندگی را سختتر و پیچیدهتر میکند. اما ما باید برای رسیدن به آن زندگی که شایستهاش هستیم، بجنگیم. چراکه این، تنها راه حفظ عزت و کرامت انسان است؛ و معنای واقعی زندگی در همین نهفته است.
خبرگزاری فرهیختگان
این مطلب بدون برچسب می باشد.
گفتگوی جهانبانو با بانوان حاضر در مسیر مشایه
آشنایی با اولین موکب بین المللی زنانه
جملات کوتاه برای تشکر از بانوان خادم عراقی
چند توصیه برای مادران جهت در پیادهروی اربعین
به پاس ۱۰۰۰ روز خدمت
جریان مقاومت، جریانی است که باید همچنان خون تازه در آن دمیده شود
سختترین و سوزناکترین درد بشر، درد فراق است
مردم خوب میدانند چه کسی خدمتگزارشان است
یادبود بانوان آمل برای شهید رئیسی و شهدای خدمت