نگاه زن ستیزانه اندیشمندان و فیلسوفان غربی

بسیاری از اندیشمندان و نظریه پردازان غربی دوره های مختلف برای زنان ارزشی قائل نشده و آنان را انسان های درجه دوم و سطح پایین تلقی می کنند که تنها وظیفه زاد و ولد داشته و توانایی انجام کارهای بزرگ و خطیر را ندارند و موجودات ضعیفی هستند که باید مطیع مردان باشند.
اندیشمند

بسیاری از اندیشمندان و نظریه پردازان غربی دوره های مختلف برای زنان ارزشی قائل نشده و آنان را انسان های درجه دوم و سطح پایین تلقی می کنند که تنها وظیفه زاد و ولد داشته و توانایی انجام کارهای بزرگ و خطیر را ندارند و موجودات ضعیفی هستند که باید مطیع مردان باشند.

در ادامه به بررسی تعدادی از نگاه های ضد زن برخی از این اندیشمندان مطرح غربی می پردازم.

لایب نیتس، فیلسوف، منطق‌دان، ریاضی‌دان، فیزیک‌دان، حقوق‌دان، تاریخ‌دان و دیپلمات آلمانی

«لایب نیتس» اظهار می دارد که هیچ دو انسانی یکسان نیستند وی در زندگیش نیز همیشه طرفدار امتیاز طبقانی بود و می گفت: هر انسانی باید مرتبه خود را بشناسد، و هر زنی باید بداند که مرتبه اش دون مرتبه مرد است!

آرتور شوپنهاور، فیلسوف آلمانی در حوزه اخلاق، هنر، ادبیات معاصر و روانشناسی جدید

او یکی از بزرگترین فلاسفه اروپا و فیلسوف پرنفوذ تاریخ غربی است و مانند  فلاسفه پیش از خود نظرات مثبتی راجع‌به زنان ندارد، وی زن و نبوغ را دشمن هم می‏داند و معتقد است که ممکن است زنها دارای مواهب و استعدادهایی باشند ولی نمی‏توانند،نابغه شوند زیرا همیشه اشیاء را از دید خود نگاه می‏کنند و همه چیز در نظر آنان شخصی است و وسیله‏ای است برای‏ رسیدن به غایات و اهداف اراده‌ی حیاتی.
شوپنهاور در «مقالاتی دربارهء زنان»می‏گوید: زنان هیچ‏گونه‏ استعداد حقیقی برای شعر و موسیقی و هنرهای زیبا ندارند و اگر در این زمینه‏ ها ادعایی بکنند افسون و ریشخند است و برای خودنمایی است.

او معتقد است که از ساختار بدنی زنان و خلقتشان مشخص است که آنها برای کارهای سنگین جسمی و فکری ساخته نشده‌اند. و سهم زن از زندگی رنج زاییدن، پرورش کودکان و اطاعت از شوهر است. و البته در جایی دیگر تخفیفی برای زنان قائل می‌شود و آنها را برای پرستاری و آموزگاری مناسب می‌یابد والبته این را هم به این دلیل می‌پذیرد که زنان به کودکان همانند هستند. « زنان در سراسر زندگانی‏ به کودکان می‏مانند زیرا کوته ‏نظر و ابله اند. کوته ‏نظری زنان معلول ضعف عقل در وجود آنها است.آنها می‏خواهند تنها در«لحظه»زندگی کنند زیرا فقط آنچه را که نزدیک در دسترس‏ شان است‏ می‏توانند ببینند و به این دلیل به ظواهر اولیه‌ی اشیاء حکم می‏کنند.حیله ‏گری نیز از دیگر خصوصیات‏ ذاتی آنان است. آگاهی و هوش زن محدود است‏ و کمتر به عدالت و احترام، پایبند می‏ماند. زن‏ هیچ‏گونه دلبستگی مشخص و واقعی به چیزها ندارد؛ یعنی هیچ چیز دغدغه‌ی واقعی زن نیست و این‏ معلول طبیعت احمقانه‌ی اوست. زن به مسائل و امور زندگی تظاهر به دلبستگی می‏کند و شاید در بعضی‏ رشته‏ ها تخصصی به دست می ‏آورد تا مردی ساده‏ لوح را به دام اندازد. هر جای جهان که احساس و غریزه و اراده‌ی زیستن با ارزش‌تر از عقل و آگاهی باشد، احترام به زنان نیز بیشتر است

شوپنهاور قانون تک‏ همسری را نتیجه‌ی آئین «پرستش بانو» می‏داند. از نظر او تک همسری امری است کاملا غیر طبیعی‏ و برای مردان به این معنا است که حقوق خود را نصف و وظایف خود را دو برابر کنند و برای زنان این‏ قانون منجر به این می‏شود که بسیاری از آنان‏ بی‏شوهر بمانند. وی شمار عظیم روسپیان لندن‏ را قربانیان بی‏شمار اندیشه‌ی اخلاقی تک همسری‏ می‏داند و قوانین ازدواج را در آسیا بهتر از سنت های‏ ازدواج در اروپا می‏داند چون تعدد زوج ها در میان اقوام‏ آسیایی امری قانونی و عادی است در حالی که در اروپا قانون تک همسری منجر به روابط پنهانی و نامشروع میان مردان و زنان شده است.
شوپنهاور بانوی اروپایی را هیولای فرهنگ غربی می‏داند و زنان عصر خویش را چنین وصف‏ می‏کند: «آنان اسیر هوا هوسند و تنها حال را می‏بینند و مهمترین کارشان تماشای مغازه‏ ها است. آنها وظیفه‌ی مردان را به دست آوردن پول و وظیفه‌ی خود را خرج کردن آن می‏دانند.» برای همین معتقد است که به زنان حتی نباید اجازه‌ی خرج و خرید اشیاء مربوط به خودشان را داد، بلکه این کار باید تحت‏ مراقبت مردان، از قبیل پدر،شوهر، پسر و یا دولت‏ انجام گیرد،همچنانکه در هندوستان معمول است. او علت شیوع رشوه و فساد در دستگاه های حکومتی‏ لوئی سیزدهم را شهوت‏رانی،هوا و هوس و ولخرجی زنان دربار او می‏داند.»
اغلب محققان فلسفه‌ی شوپنهاور و تاریخ‌نگاران معتقدند که این همه توهین و کینه‌توزی نسبت به زن که در آراء وی دیده می‌شود تحت تأثیر رابطه ستیزه‌جویانه و آشفته‌‌ با مادرش است.

ژان ژاک روسو، فیلسوف، نویسنده، آهنگ‌ساز معروف فرانسوی

او تجلیل و ستایش از “طبیعت” سراسر فلسفه او را فرا گرفته است، یکی از اصول بنیادین روسو که در میان بیشتر نوشته های او دیده میشود تکیه بر این موضوع است که “طبیعت هرگز اشتباه نمیکند”
وی نظرات تربیتی خود را در کتابی با نام «امیل» گرد آورده است. امیل شخصیتی‌ست که روسو به شیوه‌ی خویش به تربیت او می‌پردازد، در این کتاب شخصیتی دیگری به نام «سوفی» وجود دارد که همسر انتخابی «امیل» است، در این کتاب می‌بینیم که روسو تربیتی را که برای امیل در نظر می‌گیرد تفاوت فاحشی با تربیت سوفی دارد و این نشان می‌دهد که روسو به تفاوت میان زن و مرد قائل است. او به سوفی می‌گوید: «اساسی ترین وظیفه ما آنست که مطابق آنچه که طبیعت خواسته، عمل نمائیم زیرا ما همواره به آنچه که انسان ها آنرا قوانین (تمدن) می نامند، متمایل میشویم.»
از دید روسو این فیلسوف غربی، عشق، یک احساس مصنوعی و ساختگی است که از طریق عادات و رسوم جوامع ناشی شده است و زنان با مهارت و دقت بسیار، این عشق مصنوعی را می‌ستایند. در باور روسو، طبیعت، زن را جهت شیر دادن، تهیه غذا و مراقبت از کودکان و خود، به خوبی مجهز کرده است. این وظائف طبیعی که بر دوش زن می باشد باعث گردیده است که او گام های خود را به آهستگی بردارد زیرا هر کدام از این وظائف غریزی مانعی برای پیشرفت زن محسوب میشوند. در مقابل مرد، عاری از این وظائف غریزی است و در نتیجه او میتواند با گام های بلند به جلو پیش رود.

امانوئل کانت، فیلسوف سرشناس آلمانی

نظرات کانت در باب «زنان» قابل توجه است. این اندیشمند غربی زنان را «شهروندانی منفعل» می‌داند و در فلسفه‌ی سیاسی‌اش زنان و مردان را برابر نمی‌داند بنابراین در فلسفه سیاسی کانت، استقلال زن کاملا نادیده گرفته شده است.
از منظر کانت، رابطه‌ی متقابل زن و مرد دال بر تساوی آنان نیست. برتری طبیعی مردان بر زنان و حق حکم‌رانی شوهر بر همسر خود، از ویژگی‌های فلسفه‌ی کانت درباره‌ی زنان است. البته تعارضات موجود بین اندیشه‌های ارائه شده در فلسفه‌ سیاسی و فلسفه اخلاق سبب شده که کانت در میان دو ایده‌ی مختلف اسیر بماند.

فریدریش ویلهلم نیچه، فیلسوف، شاعر، منتقد فرهنگی، جامعه‌شناس، آهنگساز و فیلولوژیست کلاسیک آلمانی و استاد زبان‌های لاتین و یونانی

نیچه یک فیلسوف «ضد زن» غربی است، اما نه به معنای مرسوم آن که در میان سایر فلاسفه رایج است. عده‌ای نظرات و لحن تند و استعاره‌آمیزش را در مورد زنان نشان از زن‌ستیزیی مرسوم در عصر او می‌دانند و عده‌ای معتقدند که نیچه هر چیزی را که در او تأثیری بیشتری داشته با زبان تند و طعنه‌آمیز از آن یاد می‌کرده؛ همان طور که ویل دورانت می‌گوید: عادت او بود کسانی را که در او بیشتر تأثیر و نفود کرده‌اند طعنه زند و متهم سازد. این راهی بود که برای ادای دیون خود، بدون توجه، انتخاب کرده بود.»
نیچه عقاید بدی درباره‌ی زنان دارد برای مثال، خواننده‌ی «چنین گفت زرتشت» با مواجهه با این واقعیت که فیلسوفی با تیزبینی نیچه و قدرت و بصیرت ژرف و بنیادین او، از زبان زرتشت پیامبر،بارداری را تنها راحل حل مشکلات زنان می‌داند، بر جای خود میخکوب می‌شود. زیرا نه‌تنها بی‌پروایی‌ای که در این گفته به جشم می‌خورد، تعجب انگیز است، بلکه بیش از حد ساده کردن این مسئله در تقابل با رفتارهای بسیار دقیق نیچه در خصوص مسائل و مشکلات انسان و هستی او است.
البته زن هیچ‏گاه‏ برای او موضوعی در خور کاوش نبوده است و مسئله زن محور اصلی هیچ یک از مباحث فلسفی‏ او نیست. کلمه زن در اغلب آثار او به عنوان‏ صفتی برای توهین و تحقیر به مردان اطلاق‏ شده است.بارها از اصطلاح«رفتار زنانه»و یا «مردان زن صفت» برای نشان دادن پستی و حقارت مخالفانش استفاده کرده است. از منظر او زن در بالاترین حدش جز سوژه‏ای برای‏ روانکاوی نیست.
برخی از منتقدان‏ نیچه معتقدند که خشم نیچه نسبت به زنان به مسائل‏ خانوادگی و مشکلاتی که با لوسالومه(معشوقه‌اش) داشته است، برمی‏گردد. نیچه زن صفتی را به‏ شدت‏ سرزنش می‏کند و دموکراسی،سوسیالیسم مسیحیت‏ را از علت های شیوع چنین چیزی می‏داند، زیرا آنان در پی‏ یافتن ابرمرد نیستند،بلکه مثل اعلا و سرمشق برای آنان‏ افراد معمولی و پست هستند و در پی این هستند که همه‌ی مردم به هم شبیه باشند و هیچ کس امتیاز و تمایزی‏ نسبت به دیگران نداشته باشد و این فرایند همانند سازی‏ منجر به تخریب استعدادهای برتر و نابود کردن نابغه‏ ها است و این کار یعنی مسخ شدن انسان و از خود بیگانگی‏ او و از بین رفتن فردیت و استقلال اوست.

 در اندیشه‏ های بنیادی این فیلسوف غربی می‏توان نفرت او از شعف را به نفرت زن تسری داد. در«حکمت شادان»در گفتاری‏ به نام قدرت ضعیفان چنین می‏گوید: تمام زنان در زیاده روی و گزافه‏ گویی در مورد ضعف‏ های غیر واقعی برای خود عنوان می‏کنند تا خود را موجودات شکننده و ظریفی جلوه‏ دهند که از ذره غبار هم آسیب می‏بینند و با این شیوه‏ است که در برابر قوی‏ترها و حقّ قوی‏ترها از خود دفاع‏ می‏کنند
برابری زن و مرد از نظر نیچه غیرممکن است، زیرا میان این دو نزاع ابدی‏ برپاست. در این نزاع بدون غلبه و پیروزی یک طرف،صلح و آشتی ممکن‏ نیست آشتی وقتی صورت می‏پذیرد که یکی اطاعت کند. کوشش در برابری زن و مرد خطرناک است،زیرا زن از برابری خرسند نیست. اگر مرد مرد باشد، زن اطاعت و فرمانبرداری را بهتر دوست دارد. وی در کتاب‏ فراسوی نیک و بد می‏گوید: زن موجبات تنگ بسیار دارد. در زن‏ فضل‏ فروشی و سطحی بودن و روحیه‌ی معلمی و خرده خودپسندی و لگام‏ گسیختگی و عدم استقلال فراوان نهفته است…واقعا بهتر آن بوده‏ است که تاکنون توهمی از مرد آنها را تحت فشار و تسلط خود قرار داده‏ است
معروف‏ترین جمله نیچه راجع به زنان این جمله است: «به سراغ‏ زنان می‏روی،تازیانه‏ ات را فراموش نکن. زرتشت این جمله را همچون‏ هدیه‏ ای از یک پیرزن به نصیحت می‏شنود» برخی فمینیست‏ های پست مدرن با برگرداندن ریشه‌ی لغوی تازیانه به لغت‏ خویشتن ‏داری و خودداری سعی داشته‏ اند به تفسیر دیگری از این جمله‏ دست بیابند. چه تفسیر اینان بدین روش درست باشد یا نادرست نمی‏توان‏ از جملاتی که معنی آنها آشکارا انتقادات سرسختانه و لحن خشن او را نسبت به زنان نمایان می‏سازد، صرف‏ نظر کرد.

سنت توماس آکونیاس، فیلسوف ایتالیایی و متالِّه مسیحی و معروف به حکیم آسمانی

سنت آکوئیناس معتقد است که «مرد، آغاز و انجام زن است» . وی به عنوان یک فیلسوف بزرگ و راهبر جامعه غرب با اشاره به داستان آفرینش در انجیل قاطعانه اظهار می‌کند که مرد «آغاز و انجام» زن است و زنان نوعی نقص و عدم توفیق دارند و به کرات از او نقل شده که زن انسانی است که به طور ذاتی ناقص و ناموفق است. او با پیروی از ارسطو تولد دختر را ناشی از ضعف قدرت تولید مثل مرد دانسته و معتقد بود این  ضعف موجب می‌شود که انسانی «ناقص» متولد شود. او زن را پایین‌تر از بردگان می‌دانست و بر این باور بود که زن باید طبق قانون طبیعت، مطیع و منقاد باشد.

هرچند که برخی از فیلسوفان و اندیشمندان مانند افلاطون و اسپینوزا نظری متفاوت تر و ملایم تر نسبت به زنان داشته اند اما نگاه زن ستیزانه فلاسفه غربی مورد توجه و نکوهش افراد مختلف قرار گرفته است.

اوشیدا-جهان بانو