نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
رویا حیدرزاده، مسئول بسیج جامعه زنان کشور، به همراه جمعی از مدیران خود به دیدار خانواده سپهبد پاسدار شهید حسین سلامی رفتند که نام و سیرهاش در دلهای آشنایان هنوز روشن است.
هنوز در حال احوالپرسی و نشستن بودیم که نگاهم به گوشهای از اتاق افتاد؛ جایی که خاطرات به شکل عینی و ملموس، به ما خیره شده بودند. تصاویری از شهید در کنار رهبر معظم انقلاب قاب گرفته شده بود، درست بالای میزی که به آرامی و با احترام چیده شده بود. لباس فرم سبزرنگی، همان که روز حادثه بر تن داشت، با چکمههایی که غبار از سرزمین مجاهدت را هنوز بر خود داشتند، آنجا قرار داشت؛ کلاه فرماندهیاش، قرآن کوچکی که به نظر میرسید همیشه همراهش بوده، و تکهای از ترکش موشکی که گویی گواهی بود بر سالها ایستادگی و فداکاری. همه چیز در سکوت روایت میکردند؛ از شبهای پراضطراب عملیات تا صبحهای امید و دعا. اینجا تنها یک میز نبود، یک قاب یاد نبود… اینجا تکهای از تاریخ مقاومت بود، روایتی از مردی که جانش را پیشکش آرمانها کرد و رفت؛ بیادعا، ولی پرشکوه.
آغوشی برای دختران، تکیهگاهی برای همسر، خادمی برای مردم
همسر و دختر شهید با آرامشی که خاص خانوادههای صبور شهداست، پذیرای مهمانان بودند. در این جمع، سخنان ریحانه ـ دختر شهید ـ رنگی از خاطرات مهربانانه پدر را با خود داشت. او از پدری گفت که همیشه در کنار مردم بود. پدری که اگر کودکی کار میدید لبخند و نوازشی نثارش میکرد و از او تفقدی مینمود. در صف راهپیماییها و دیدار با فرزندان شهدا و آحاد مردم حضوری همیشگی داشت و گاهگاهی وقتی از آغوش مردم جدا میشد، میگفت: «حسابی مشت و مال شدیم.»
شهید از مردی گفت که مردم را باور داشت و برایشان میزیست. از مهر پدرانهای گفت که همیشه در آغوش و بوسه خلاصه میشد و تأکید کرد: «وقتی میبینم که گاه پدرها فرزندان خود را تنبیه بدنی میکنند یا بر سر آنها فریاد میکشند، میگویم ای کاش اینها پدر من را دیده بودند.»
دختر شهید سلامی برایمان از خاطرات با پدر بودن گفت و به زمانی اشاره کرد که مادر برای پرستاری از مادربزرگ منزل نبود یا به سفر حج رفته بود. ریحانه خانم برایمان تعریف کرد: پدرم با تمام مشغلهای که داشت، وقتی مادر در خانه نبود، برایمان غذا درست میکرد. مهربانیاش بینظیر بود. هیچوقت بر ما فریاد نکشید. حتی تنبیه هم نکرد. فقط با نگاهش، همه احساسش را منتقل میکرد.
ریحانه خانم به علاقه پدر به مادرش نیز اشاره کرد. در یکی از سخنرانیهایش گفته بود: «اگر بار دیگر به دنیا بیایم، دو چیز را انتخاب میکنم؛ لباس پاسداری و همسرم.»
همسر شهید با چهرهای آرام اما پر از خاطره گفت: «همسرم عاشق تلاوت قرآن بود. به من هم توصیه میکرد که قرآن را حفظ کنم.» حتی در سفرها هم عادت قرائت قرآن در سحرها را کنار نمیگذاشت. یادم هست یک بار فال حافظ گرفتیم و در ابیات آن به قرائت سحرگاهی قرآن اشاره کرده بود. برایم بسیار جالب بود و به همسرم گفتم که حافظ هم فهمیده است شما سحرها قرآن میخوانید…
این بانوی بزرگوار و همراه همیشگی شهید سلامی، در طول سالهای خدمت و مجاهدت، از ساعتهایی گفت که شهید با تمام مشغلههای کاری، برای دیدار با جوانانی که تازه پدر و مادر شده بودند و دوست داشتند که فرزندانشان اذان را با صدا و کلام استوار فرماندهای قدر و بنده مخلص خدا بشنوند، عاشقانه و متعهدانه وقت میگذاشت.
در این دیدار صمیمی، خاطراتی از امانتداری شهید سلامی هم گفته شد. دختر شهید گفت: «روز دختر پارسال به پدرم گفتم که سپاه نمیخواهد به دختران پاسدار هدیه بدهد! پدرم گفت چه کار خوبی… و هدیه روز دختر، به فرزندان دختر سپاه داده شد، در حالیکه پدر اسم ما را از لیست حذف کرده بود و به ما گفت: خودم برایتان هدیه میخرم.» ریحانه سلامی ادامه داد: یادم هست که برای انجام کاری به دفتر پدر رفته بودم. وقت ناهار شد و اطرافیان خواستند ناهاری تهیه کنند که پدر به من گفت: نه! ریحانه، برو و ناهار را در خانه بخور.
در ادامه این دیدار صمیمی، بانوان بسیج جامعه زنان کشور که به نوعی از نیروها و همکاران شهید سلامی محسوب میشدند، از روزهایی میگفتند که هنوز صدای او در راهروهای مجموعهشان طنین داشت. یکی از آخرین دیدارهایش با خبرنگاران در روز خبرنگار را یادآور شدند. از آن لبخند پدرانه، از گرمی نگاهش که خستگی را از چهرههای خسته بچههای رسانه میزدود. دیگری، بغضش را فرو میخورد وقتی صحبت از دستخطی کرد که در آخرین روزهای زمینی بودن شهید صادر شده بود. هیچکس نگفت که آمده برای یک دیدار رسمی؛ همه آمده بودند برای ادای احترام به پدری مهربان، فرماندهای که در دلها جا داشت.
اشکها آرام سرازیر میشدند، اما فضای جمع بیشتر از آنکه غم باشد، عطر وفاداری و مهر داشت. گویی همه در فقدان یک عزیز، یک “پدر”، عزادار بودند؛ پدری که حالا نامش، یادش و راهش، مسئولیتی تازه برای تکتکشان به همراه داشت.
در آخرین دقایق حضور در منزل سپهبد شهید سلامی، صحبت از سخنرانیهای بسیار قوی و در عین حال مملو از مضامین قرآنی و اطلاعات علمی او شد و خانواده شهید در این زمینه توضیح داد: شهید به زبان انگلیسی تسلط کامل داشتند و برای مطالعه بیشتر، مقالات به زبان انگلیسی را انتخاب میکردند و با توجه به اشرافشان به مبانی قرآنی، بعد از ساعتها مطالعه، بدون اینکه متنی را آماده کرده باشند، بداهه برای مستمعین سخنرانی میکردند.
در پایان این دیدار، خانم حیدرزاده، مسئول بسیج جامعه زنان کشور، با تجلیل از شخصیت همسر شهید گفت: «پشت هر مرد موفق، زنی باوقار ایستاده است. این سیره شهید سلامی، همچون مکتب حاج قاسم سلیمانی و شهید رئیسی، باید برای جوانان امروز روایت شود.»
مریم ورزدار، عضو هیأت علمی دانشگاه حضرت زینب (س)، نیز اعلام آمادگی کرد تا با گردآوری خاطرات و روایتهای زندگی شهید، این سیره را به نسلی دیگر معرفی کند. او گفت: «در آخرین دیدار با شهید سلامی که نمایشگاهی بود، شمسهای از بیانات رهبر معظم انقلاب در حوزه زن و خانواده را در غرفهای به نمایش گذاشته بودیم. وقتی دیدند، گفتند: آقا همه چیز را گفته. دیگر معطل چه هستید؟ کار را شروع کنید.»
دیداری کوتاه، اما پرمعنا، پر از تلنگرهای مهربانانه برای عصر بیصبری ما؛ پدری که صدای بلند نداشت اما فریاد زندگیاش هنوز در دلها جاری است.
خبرگزاری زنان ایران
گفتگوی جهانبانو با بانوان حاضر در مسیر مشایه
آشنایی با اولین موکب بین المللی زنانه
جملات کوتاه برای تشکر از بانوان خادم عراقی
چند توصیه برای مادران جهت در پیادهروی اربعین
به پاس ۱۰۰۰ روز خدمت
جریان مقاومت، جریانی است که باید همچنان خون تازه در آن دمیده شود
سختترین و سوزناکترین درد بشر، درد فراق است
مردم خوب میدانند چه کسی خدمتگزارشان است
یادبود بانوان آمل برای شهید رئیسی و شهدای خدمت