محفلی با عطر شعر برای «شهیده قدس»

نشست ادبی «شهیده قدس» به مناسبت گرامیداشت نخستین بانوی شهید ایرانی راه قدس، شهید معصومه کرباسی، با حضور جمعی از شاعران کشورهای ایران، هندوستان، افغانستان و پاکستان، به میزبانی گروه بین‌المللی هند ایران و اجرای سید مسعود علوی‌تبار برگزار شد.

یک کارشناس تاریخ و تمدن ملل اسلامی با اشاره به اولین بانوی شهید اسلام، بانو سمیه که همراه همسرش یاسر به شهادت رسید، گفت: تاریخ اسلام بانوان مجاهد و شهید زیادی را به خود دیده است.

نشست ادبی «شهیده قدس» به مناسبت گرامیداشت نخستین بانوی شهید ایرانی راه قدس، شهید معصومه کرباسی، با حضور جمعی از شاعران کشورهای ایران، هندوستان، افغانستان و پاکستان، به میزبانی گروه بین‌المللی هند ایران و اجرای سید مسعود علوی‌تبار برگزار شد.

در ابتدای این نشست، سید مسعود علوی‌تبار، فعال فرهنگی و کارشناس تاریخ و تمدن ملل اسلامی، به تاریخ بانوان شهید اسلام اشاره کرد و گفت: از بانو سمیه، اولین بانوی شهید اسلام، تا شهید معصومه کرباسی که همراه همسرش شهید رضا عواضه در حمله‌ای هدفمند به شهادت رسید، تاریخ اسلام شاهد مجاهدت‌های بانوانی است که در مبارزه با ظلم و فساد تا پای جان ایستادگی کرده‌اند.

علوی‌تبار افزود: شهید معصومه کرباسی نه تنها مجاهد و فعال فرهنگی بود، بلکه به‌عنوان یک مادر فداکار و همسر وفادار، الگویی برای زنان مسلمان در تربیت فرزندان و همسرداری به شمار می‌آید.

وی در پایان گفت: سخنان و ادب فرزندان مقاوم شهید معصومه کرباسی در کنار رهبر معظم انقلاب اسلامی، گواهی بر تربیت صحیح و اسلامی این بانوی شهید است. شهادت هم‌زمان این زوج شهید نیز نمادی از عشق و وفاداری آنان است

در این برنامه شاعرانی چون علیرضا قزوه، کمیل کاشانی، رسول شریفی، سید مسعود علوی‌تبار، محمدمهدی عبداللهی، محمد عشرت صغیر، عمادالدین ربانی، ناصر دوستی، سید غافر رضوی، سید تصور مهدی، علی مزمل لاهوری، نغمه مستشار نظامی، پروانه نجاتی، زینب رحمانی، فائزه زرافشان، فاطمه نانی زاد، نگین نقیبی، فاطمه ناظری، زهرا حاجی‌پور، صبا فیروزی، سارا رمضانی و فرزانه قربانی حضور داشتند.

برخی از اشعار ارائه شده در این محفل به‌قرار ذیل است.

نغمه مستشار نظامی

مصرع عاشقانه‌ای بودم/ با تو یک بیت ماندگار شدم

دست در دست هم به‌سوی بهشت/ در کنار تو رستگار شدم

لحن بیروت و لهجه شیراز/ قصه‌ عشق می‌شود آغاز

هم‌سفر تا بهشت، هم پیمان/ دو کبوتر، دو یارِ هم پرواز

روزهای قشنگ هم درسی/ خاطرات غروب دانشگاه

هم قدم تا کتابخانة شهر/ صحبت از عشق و آرمان در راه

گفته بودی که راه آسان نیست/ گفته بودم که خوب می‌دانم

سخت و آسان، کنار تو هستم/ با تو در این مسیر می‌مانم

داغ غزه دل مرا لرزاند/ اشک‌های تو نیز جاری شد

عزم کردیم یارشان باشیم/ حال و احوالمان بهاری شد

این جهان جای کوچکی‌ست رضا/ کاش می‌شد به عرش سر بزنیم

راست گفتی، قبول معصومه/ دوست داری چگونه پر بزنیم؟

دست در دست هم به‌سوی بهشت/ غزل عاشقانة من و توست

پنج بیت زلال و پاک و نجیب/ نور فردای خانة من و توست

بازگشتم به خانه می‌بینی/ شکر مادر، به سر رسیده فراق

می‌شناسم رواق و ایوان را/ السلامُ علیک شاه‌چراغ

کمیل کاشانی

حسن‌ختام عمر تو فیض شهادت بود/ تقدیرت این‌گونه رقم خورد و سعادت بود

چون دو کبوتر که رها در آسمان رفتند/ پرواز تو با همسرت تا بی‌نهایت بود

شیراز آغاز تو و پایان تو لبنان/ آغاز و پایانی که سرشار از کرامت بود

به آرزوی خود رسیدی عاقبت زیرا/ مردن به بستر در نگاه تو ندامت بود

بار سفر وقتی که بستی زین خراب‌آباد/ ره‌توشه تو عشق قرآن و ولایت بود

دامان اسرائیل را خواهد گرفت آخر/ خون شما که ریخته بر خاک غربت بود

رسول شریفی

تو حافظ مرزهای ایمان شده‌ای/ آئینه یک زن مسلمان شده‌ای

با خون تو شیعه سرخ‌تر جلوه نمود/ معصومه! تو معصومه لبنان شده‌ای

پروانه نجاتی

ای دختر وطن/ ای بیرق غرور

ای دامن غیور تو سبزینه بهشت/ ای عطر پاک تو جاری درون خاک

حس می‌کنم تو را/ می‌بینمت صبور

لبخند می‌زنی/ در بامداد سربی تقدیر چون نسیم!

در تاروپود نقش گره‌خورده زیر پا/ در واژه‌های مشق دل‌انگیز عاشقی

آوازه تلاش تو در گوش ابرهاست/ فریاد تو

تلاطم سنگین موج‌هاست/ آه ای شهید عشق!

ای کشته ستم! / اعلام می‌کنم:

حوّای سرزمین من اعجاز شیشه است/ وقتی که بشکند

با صدهزار جلوه و طیف وسیع نور/ تکثیر می‌شود

وقتی که بشکند/ برّنده مثل جرأت شمشیر می‌شود!

ای لاله غریب صدا می‌زنم تو را/ در عصمت برهنه این شهر پر گناه

در خاطرات خیس! / آیینه شکسته فریادهای من!

بر شهر من بتاب/ مظلوم سرفراز

در حجم ناگزیری آوار/ هر بهار

با نبض پر امید/ سرمست

روسپید/ آه ای زن شهید!

سید مسعود علوی‌تبار

دست در دستان هم مشق شهادت کرده‌اند/ در دل میدان عشق اینان قیامت کرده‌اند

آن‌چنان از عشق چشمان جهان باریده است/ اشک و باران گوئیا با هم رقابت کرده‌اند

جمله از این ماجرا عشاق با دل‌های خون/ چون حدیث این عشق‌بازی را روایت کرده‌اند

از سحرگاه ازل بر برگ جان مرقوم بود/ تا ابد معشوق را بادل عبادت کرده‌اند

اینکه با عشق این‌چنین تا مقتل خود رفته‌اند/ لاجرم دستور دل بود و اطاعت کرده‌اند

با تمام آرزو دل را به آتش چون زدند/ شعله‌ها از آتش‌دل هم شکایت کرده‌اند

فائزه زرافشان

در هیاهوی خون و خاکستر/ وه! چه زیباست روسفید شدن

سرخ مانند پاره‌ آتش، / سخت چون سوره‌ حدید شدن

نه فقط از محبت یاران/ نه امان‌نامه‌های خونخواران

جنگ میدان دل‌بریدن‌هاست/ یعنی از خویش ناامیدشدن

جنگ یعنی عروسکی زخمی/ بغل دختری یتیم شده

جنگ یعنی شروع بمباران، / خیره در رقص باد و بید شدن

نو به نو رخت تیره پوشیدن/ به غم روزگار خندیدن

وسط شعله‌ها جوانه‌زدن/ محو آینده‌ای جدید شدن

صحبت از جسم نیست، جان اینجاست/ نقطه‌ صفر بیکران اینجاست

همه فکر به چشم آمدن‌اند/ منم و جشن ناپدیدشدن

بنشینید خسرو و شیرین، / بنگرید آی لیلی و مجنون

عشق در آخرالزمان این است: / دست در دست هم شهیدشدن

زینب رحمانی

صدای انفجار و بعد/ میان لهجه شیراز

لبخندی ترک برداشت/ تکه/ تکه

غروب بر دوش خیابان افتاد/ سرخ شد تن خاک

حالا می‌توانند در عمق این غم/ نهالی بکارند

چکه/ چکه/ چکه

از گوشه چادری/ بر لبان لبنان خون می‌چکد

از جنگ نمی‌ترسد/ زنی که پاهایش را

در پوتین‌ها کاشته/ موشک‌ها نمی‌توانند

مسیر قدم‌هایش را عوض کنند/ نمی‌توانند

به ریشه‌ها تبر بزنند/ زنی

با دست‌های روشن/ که به‌سوی شاه‌چراغ پرواز می‌کند

زنی که استخوان‌هایش/ به شاخه‌های زیتون پیوند خورده‌اند

معصومه مثل رمز یا زهرا/ (برای شانه‌ها بال را تعریف می‌کند)

معصومه/ رسم قبیله یست

که عاشقانه در آتش می‌رقصند/ معصومه

نام دیگر تمام دخترانِ ایران است

فاطمه نانی زاد

 

با خود طراوت گل و باغ و بهار داشت/ در دل هزار غصه به رنگ انار داشت

جاری، روان؛ اهل سکون هیچ‌وقت نبود/ دریا مگر که ثانیه‌ای هم قرار داشت؟!

آیینه‌ای که تیره شده در نگاه سنگ/ ربطی مگر به حال و هوای غبار داشت؟!

هرگز نشد که عافیت او را به بر کشد/ عزم سفر به معرکه و کارزار داشت

بالنده بود شاخهٔ یاسش، هزار شکر/ از او زمین دسته‌گلی یادگار داشت

وامانده بود دشمن بزدل ز همتش/ از او به سینه، کینه اگر بی‌شمار داشت

می‌رفت با هم‌سفرش، سرخ تا بهشت/ بر شانه‌ها رنگ و رخ لاله‌زار داشت

فرزانه قربانی

گفتی جدا از مردم بی‌درد باشیم/ مثل کسی که عاشقی می‌کرد باشیم

هرجا شکافی در افق دیدی پریدی/ گفتی چرا از آسمان دلسرد باشیم

خونین‌جگر مثل اناریم و نباید/ چون برگ‌ها راضی به مرگ زرد باشیم

ای با ستاره هم‌جوار و هم قرینه/ باید برای دیدنت شبگرد باشیم

بانو تو ثابت کرده‌ای که می‌توانیم/ در اوج معصومانگی هم مرد باشیم

نجمه پور ملکی

زیباترین مرگی که در سال شهادت/ دیدم تویی از هر نظر سال شهادت

دست تو در دست شریک زندگی بود/ در آخرین روز سفر… سال شهادت

یادم بماند مثل مرغان مهاجر/ بودی همیشه دربه در سال شهادت

شاه‌چراغ اما دیار آخر توست/ ای آمده بی‌بال‌وپر سال شهادت!

از زوج ایرانی و لبنانی بسازید/ در کلّ این عالم خبر سال شهادت

یک قاب عکس و پنج فرزند شهیدش/ یک عشق با کلّی ثمر… سال شهادت

این پنج‌تن از یادگاران نبردند/ از یادگارانِ ظفر سال شهادت

پیر خراسانی کشیده روی گل‌ها/ دست نوازش چون پدر سال شهادت

یک دسته از مردان حق رفتند تا قدس/ حتی نمانده یک نفر سال شهادت

بگذار جانِ تک‌تک ما را بگیرد/ از مرگ می‌ترسد مگر سال شهادت؟

ما چوب‌دستی‌های سنواریم در جنگ/ تازه به ما داده جگر سال شهادت

فرقی میان شیرمرد و شیرزن نیست/ در کارزار و در خطر سال شهادت

ای‌کاش من هم مثل «معصومه» بگیرم/ اذن خودم را یک سحر سال شهادت

ای اولین بانوی راه قدس با خود/ من را ببر من را ببر سال شهادت

سید تصور مهدی (پتنا، هندوستان)

چه معصومانه در بیروت جان داد/ به جانان جان خود را ارمغان داد

چه خوشبختی به از فیض شهادت/ که جان‌ها را حیاتی جاودان داد

ناصر دوستی

چه داغ شعله‌وری در دل زمین‌وزمان است! / خبر رسیده به بیروت، غزّه در خفقان است

شهید می‌شود آیا مگر که داغ تو خاموش؟! / چرا که داغ تو آتش‌فشان در فوران است

خبر ز داغ تو آورده این کبوتر بیروت! / هنوز نامه خونین به بال نامه‌رسان است

انار و شاخه زیتون و سیب زخمی بیروت/ گُل شکفته وَالتّین، تو را چه وقت خزان است؟

رسیده باز دوباره تبر به گُرده زیتون! / غمت بُریده امان را، غمت بدون امان است!

شهید راه فلسطین، شهید نهضت غزّه، / شهید قدس که داغت همیشه داغ گران است

گلوله کرده اصابت به تارهای صدایت! / که بغض حنجرة تو شبیه بغض اذان است

ز خون شاخه زیتون هزار لاله دمیده/ که این پیام شهادت پیام سرخ جهان است

نه از قبیله سازش! نه از عشیره تسلیم! / شهید مکتب قرآن گذشته از سر و جان است

رسیده باور سرخت به آسمان «بَل اَحیا» / به «یُرزقونَ”» رسیدی که این بَری ز گمان است

شهید مرگ ندارد، شهید زنده به عشق است/ تو یک شهیدی و نامت همیشه در جریان است

تو یک شهیدی و نامت از آب‌وتاب نیفتد/ تو یک شهیدی و نامت همیشه ورد زبان است

شهید عطر سلام و صلات و هم صلوات است/ که این سه هم ز شهادت همیشه خط‌ونشان است

گذشتی از در قرآن، عزیز شاه‌چراغی، / خوشا به حال تو اجر تو هم بدون کران است

به روی شانه خیس وطن نشسته‌ای ای گُل/ که دوش زخمی ایران دوباره غرق تکان است

محمد عشرت صغیر (شاه جهان‌پور، هندوستان)

 

از دست علی جام گرفتی امروز/ از فاطمه انعام گرفتی امروز

بانوی شهیدہ طریق‌القدسی/ در معرکه آرام گرفتی امروز

زهرا حاجی‌پور

 

روسری را دوباره لبنانی/ بست و در کوچه‌ها به راه افتاد

چادرش را کشید روی غمش/ عشق دردآشنا به راه افتاد

زیر پرهای خود کبوتر داشت/ او که پرواز را به من آموخت

غیرت از چادرش فراتر رفت/ چشم‌های مرا به لبنان دوخت

چشم فرزند او اگر شرجی است/ فصل باران هنوز در راه است

ریخته پای اعتقادش بذر/ دست مادر نگو که کوتاه است

لاله‌گون چادرسیاهش شد/ همسر هم‌سفر به خون غلطید

پابه‌پای هم‌اند پیر که نه! / شده او پابه‌پای عشق شهید

گاه مردانگی است زن بودن/ بس که نامرد دیده چشم جهان

کوچ می‌کرد با تو اسم شهید/ پشت پای تو ریخت آب ایران

رفته او گر چه با لباس سفید/ با لباس سفید برگشته

می‌درخشد کنار شاه‌چراغ/ این عروسِ شهید برگشته

در حرم بال می‌زنند این جا/ پنج پروانه‌ای که غم دارند

جای آغوش مادرانه ولی/ سنگ سرخی در این حرم دارند

سید غافر رضوی (چولس، هندوستان)

 

راه فتح قدس را راه شهادت یافتی/ این‌چنین بودی و ای بانو! سعادت یافتی

با شهیدان خدائی بر خدا وارد شدی/ در نگاه حضرت زهرا کرامت یافتی

فاطمه ناظری

ننگمان باد که بی درد بمیریم/ سرخ باشیم ولی زرد بمیریم

حیف ما نیست که چون آیینه باشیم/ بعد در لایه‌ای از گرد بمیریم

چون شقایق ز تب عشق بسوزیم/ ناگهان یخ‌زده دلسرد بمیریم

ما که خورشید ترینیم، مبادا! / از هجوم شب ولگرد بمیریم

سبز باشیم به آیین گل سرخ/ گر که سرما خبر آورد بمیریم

من نگفتم که بترسیم ز مردن/ هان بمیریم ولی مرد بمیریم

میترا ملک‌محمدی

صدر خبر؛ غرید شیری شرزه در میدان، / معصومه‌ای، نام‌آوری، یک دختر از ایران…

از ضاحیه، بیروت، خان‌یونس، کفر قاسم، / تا غزه، رام‌الله، بیت الحم، تا… لبنان

سنگر به سنگر با توکل پرتوان جنگید/ با دشمن حق با سلاح علم باایمان

شانه‌به‌شانه پابه‌پای همسری مؤمن/ پرواز را می‌دید در رؤیای خود هر آن

مثل دوتا پروانه، اصلاً مثل دو گنجشک/ مثل دوتا مرغ مهاجر در دل طوفان

با تو ورق می‌خورد برگ تازه‌ای از عشق/ یک فصل سرخ مشترک «شیراز تا لبنان»

هم همسری، هم مادری، هم شاهکاری زن، / دامان سبزت آینه بانو، غزل ریزان

پرواز کردی تا خدا با همسرت اما، / یک قصة دنباله داری ماه‌بانو جان

بانوی نخبه نام سبزت در جهان جاوید/ در زمره علم و جهاد و داتش و عرفان

علی مزمل (لاهور، پاکستان)

شهادت نعمتی بسیار والاست/ حیات جاودان از آن هویداست

به راه قدس بانوی شهیده/ یقیناً جایگاھت پیش زهراست

عمادالدین ربانی

آشپزخانه دلش تنگ است مادر خانه نیست/ صبح شد، بابا نیامد، مزه صبحانه نیست

در خیابان‌های بیروت آمد از تهران سرود/ گفت با درد رفیقان، شهر من بیگانه نیست

آن زن از مردانگی می‌گفت؛ چون گردآفرید/ مرد بودن که به‌زور و پنجه مردانه نیست

آن پرستوی مهاجر رفت از آبی‌ها گذشت/ یاد سبزش هست و چیزی جز پری در لانه نیست

دور، دور عاشقان است و شراب سرخشان/ هست تنها در بساط عشق، در میخانه نیست

این شهادت عاشقانه است و برای من یکی/ داستان لیلی و مجنون دگر افسانه نیست

صبا فیروزی

پیچید شمیم دلنوازی دیگر/ از باغ گلی که ناگهان شد پرپر

معصومه شهادتت مبارک باشد! / خوش باش! رسیدی به وصالت آخر

ایرنا