ماهرترین زن تیرانداز در جبهه!

نرجس عطارنژاد، بانوی انقلابی و مادر ۲ شهید، از وقتی خودش را شناخت مبارز بود و همچنان حافظ اعتقادات و ارزش‌هایش است.

کلاس درس اخلاق و دینداری در خانه بانو عطارنژاد مثل همیشه برگزار می‌شود. او مادر شهیدان محمد مسعود و امیر منصور کاشانی ادیب و همسر محمود کاشانی ادیب است. به همین دلیل در بین اهالی ری بیشتر به بانو کاشانی ادیب مشهور است.

خودش می‌گوید: «از سال ۱۳۴۲ فعالیت‌های انقلابی شروع شد. از مبارزه با ساواک در اعتراض به قرارداد کاپیتولاسیون و تبعید امام خمینی (ره) به ترکیه گرفته تا پخش اعلامیه‌های امام. تمام زندگی‌ام با خاطرات روزهای انقلاب و جنگ آمیخته شده است. زنان شهر ری دوشادوش مردان و گاه جلوتر از آن‌ها در مبارزات حضور داشتند. خاطرم هست چند ماه پیش از پیروزی انقلاب حدود ساعت ۸ شب در مسجد محله تک‌به‌تک به زنان خبر دادم که پس از نماز به خیابان می‌رویم و تظاهرات می‌کنیم. ساعت ۸ و نیم خانم‌ها جمع شدند و به سمت حرم حرمت کردیم. در طول مسیر جمعیت به ما اضافه شد. شعارمان یک‌صدا این بود: «قسم به خون شهدا، شاه تو را می‌کشیم» ماجرا، خونخواهی شهدای ۱۷ شهریور بود. جالب اینکه مردان هم به ما اضافه شدند و کم‌کم یکی از بی‌سابقه‌ترین تظاهرات‌های ری ایجاد شد.»

هدایت زنان و برنامه‌ریزی برای مبارزات انقلابی از مهم‌ترین فعالیت‌های عطارنژاد بود: «در ۱۸ دی‌ماه سال ۱۳۵۷ مردم شهر ری در حرکتی انقلابی علیه رژیم پهلوی به خیابان‌ آمدند و قیامی ماندگار را در تاریخ ایران ثبت کردند. آن روز تعدادی از جوانان به شهادت رسیدند. ساواک به پیکر شهدا هم رحم نمی‌کرد. تعدادی از جوان‌های انقلابی پیکر شهیدی را به مسجد پشت امامزاده حمزه (ع) انتقال دادند. این مسجد پنجره‌ای به سمت خیابان داشت که ممکن بود موقعیت لو برود. سریع به خانه برگشتم و چادر پاره و کفش خاکی پوشیدم و جلوی پنجره نشستم. دستم را به نشانه گدایی دراز کردم. ۴ و ۵ ساعت به همان حالت آنجا نشستم. چند باری مأموران ساواک آمدند و سوالاتی پرسیدند. خوشبختانه آن روز توانستیم پیکر شهید را از دست ساواک نجات دهیم.»

روزی که پای منبر شیخ انصاری کتک خوردم

عطارنژاد از کودکی مبارزه را یاد گرفته بود؛ حتی زمانی که ازدواج کرد، با وجود بارداری به مبارزه ادامه داد. او می‌گوید: «تابستان سال ۱۳۴۲ بود. فرزندم را باردار بودم. شیخ انصاری از خطیبان بزرگ آن روزها در تکیه میدان کوچک شهر ری سخنرانی می‌کرد. طبق عادت در نزدیکی منبر سخنرانی نشسته بودم. ناگهان ماموران ساواک وارد شدند و همه‌چیز را به هم ریختند. با اینکه باردار بودم، پای یکی از ساواکی‌ها را گرفتم. در آن لحظه ساواکی دیگری با لگد به کمرم کوبید. دیگر چیزی نفهمیدم. گویی شکمم منقبض‌شده بود. به سمت خیابان دویدم. جنین دیگر تکان نمی‌خورد. دست روی شکمم گذاشتم و خطاب به فرزندم گفتم: «مادر جان! خاک‌ بر سرت یک لگد برای امام حسین (ع) خوردی، مُردی! خوب بمیر. فدای سر بچه‌های امام حسین (ع).» احساس کردم جنین حرکت کرد. آن روز امیرمسعودم نه‌تنها نترسیده بود، بلکه از همان روزها درس مقاومت آموخت و بعدها در راه خدا به شهادت رسید.»

برای فرار از دست ماموران ساواک کرو لال شدم

ساواک بارها اقدام به دستگیری نرجس عطارنژاد کرده بود. با این وجود، هوش و ذکاوت نرجس خانم باعث شد ساواک به هدفش نرسد.

او خاطره‌ای را در رابطه با این موضوع بازگو می‌کند: «سال ۵۷ اعلامیه امام را در شهر ری پخش می‌کردم. آن روز خیابان‌های ری شلوغ بود و نیروهای ساواک همه ‌جا حضور داشتند. اعلامیه را یکی‌یکی زیر در خانه‌ها می‌انداختم. بالاخره آن روز گیر افتادم. اما به‌سرعت اعلامیه‌ها را در چاله‌ای که نزدیک بود انداختم. تصمیم گرفتم نقش یک زن کرو لال را بازی کنم. مأمور مرا به کلانتری برد. آنجا هرچه سعی کردند حرفی نزدم. رئیس کلانتری به بقیه گفت: الآن از پشت سر یک گلوله مشقی شلیک می‌کنم آن‌وقت معلوم می‌شود که این زن حرف‌هایمان را می‌شنود یا خودش را به کرو لالی زده است. متأسفانه آن مرد احمق نفهمید که اگر کرو لال نباشم، حرف‌هایش را شنیده‌ام. گلوله که شلیک شد، هیچ حرکتی نکردم. بالاخره آزادم کردند.»

بهترین تیرانداز زن دفاع مقدس

نرجس عطارنژاد نه فقط در روزهای انقلاب بلکه در دوران جنگ تحمیلی نیز همچنان به تلاش ادامه داد. او آن روزها را این‌گونه به یاد می‌آورد: «زمانی که حضرت امام خمینی (ره) فرمان تشکیل بسیج را داد، عضو بسیج شدم. آموزش‌های آمادگی‌ جسمانی زنان در کوه بی‌بی شهربانو شهر ری انجام می‌شد. با اسلحه‌ کلاشینکف، ام یک، یوزی و کلت کار می‌کردیم. پس از پایان دوره‌های آموزشی به شهرهای مرزی اعزام شدیم. آنجا بارها برای حمایت از خانواده‌های جنگ‌زده و حتی جانمان از اسلحه استفاده کردیم. در سال‌های پایانی جنگ به دلیل تیراندازی ماهرانه‌ای که داشتم، به سوریه اعزام شدم.»

مبارزه علیه جنگ اقتصادی

نرجس خانم با وجود کهولت سن همچنان فعالیت‌های اجتماعی و فرهنگی خود را با برگزاری جلسات خانگی زنده نگاه داشته است. او علاوه بر مدیریت بخش زنان خادم حرم شاه عبدالعظیم (ع) که خود بانی راه‌اندازی‌اش بود، مدیریت چندین حوزه علمیه در تهران و مدرسه عالی استاد شهید مطهری را بر عهده داشت و البته همچنان در بخش امور خیریه فعالیت می‌کند و آن را مبارزه علیه جنگ اقتصادی ‌نامیده است.

همشهری آنلاین