نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
به گزارش پایگاه خبری بنفسج، آنها لحظاتی از افسردگی و اندوه را تجربه میکنند، اما عقبنشینی از انجام وظایفشان بیمعنی است؛ چرا که وظیفه بزرگتر از هر حس موقتیِ ضعف است. با وجود تمام خستگی، فرسودگی روانی و درد مداوم، آنها کار میکنند، اما با خستگی پایانناپذیری همراه با تلاشهایی برای فریب دادن خود به منظور ادامه دادن مسیر دشوار زندگی.
در اینجا ما با کارمندانی صحبت میکنیم که دو سال کامل جنگ را کار کردهاند. هر یک از آنها از تجربه، احساسات و موقعیتهایی که آنها را فرسوده کرده، سخن میگویند. در آن زمان، «فروپاشی» حداقل گزینهای مطرح نبود، اما اکنون تمام خستگیهایی که در شبهای تاریک پنهان کرده بودند، آنها را رها کرده و خواهان آرامش روانی برای بازیابی آنچه از روحشان باقی مانده است.
فرسودگی شغلی معمولاً به عنوان حالتی از خستگی جسمی، روانی و عاطفی ناشی از استرس محیط کار تعریف میشود که علائم آن شامل از دست دادن علاقه، احساس ناکارآمدی، خستگی مداوم و ناتوانی در مواجهه با مسئولیتهاست. اما در غزه، کارمندان نوع دیگری از خستگی را تجربه میکنند: فشارهای جنگ، ترس برای جان خانواده، و فشارهای معیشتی ناشی از گرانی و هزینههای جدید.
«سحر الطويل»، داروساز و یکی از کارمندانی است که از خستگی ذهنی و جسمی رنج میبرد و در بیمارستان العودة در النصیرات کار میکند. او با صدایی خسته میگوید: «در جنگ، با ترس از هدف قرار گرفتن ناگهانی بیمارستان خارج میشدم، که بسیار فرسایشی بود. از من انتظار میرفت که روی وظایف شغلی تمرکز کنم و ترسم را سرکوب کنم. با اینکه خودم به کسی نیاز داشتم که دلداریام دهد، برای بیماران لبخند میزدم و سعی میکردم تسکینشان دهم.»
با وجود خستگی و میل به توقف و کنارهگیری در گوشهای بدون شنیدن قصههای مصیبتدیدگان و دیدن چهرههای نگران آنها که به داروخانه بیمارستان مراجعه میکنند، او میگوید: «آنچه مرا به ادامه کار وادار میکند، این احساس است که حضور من تأثیرگذار است و حداقل با یک کلام محبتآمیز، دل کسی را شاد میکنم. حس بخشش، به من قدرت و امید میبخشد.»
سحر بارها لرزید زمانی که میدان بیمارستان العودة بمباران شد. او روی شکم خود دراز کشید و سعی کرد جنینش را که آن را «عزیز» توصیف میکند _چرا که پس از اشتیاق و انتظار طولانی باردار شده بود_ محافظت کند. او در حالی که شکمش را لمس میکند، میگوید: «بارداری مرا رسماً وارد یک نبرد کرد. تحمل ترس جنگ، خستگی بارداری، کار کردن زیر بمباران، و مقاومت در برابر استرس، فشار روانی و فرسودگی شغلی که با دیگران خارج از مرزهای غزه متفاوت است، بر من واجب شد.»
سحر با موقعیتهایی روبرو شد که از درون تکانش داد؛ لحظاتی که آرزو داشت فرار کند و تا ابد گریه کند. او با تلخی ادامه میدهد: «در داروخانه بیمارستان بودم که دختر و مادرش برای دریافت دارو آمدند، و ناگهان آسیبدیدگان پیدرپی رسیدند. خانم دچار حمله گریه هیستریک شد، تا جایی که من از شدت صحنه یک قدم به عقب رفتم. دخترش به من گفت که مادرش فرزندش را از دست داده و هر بار که کودکان شهید را میبیند، گریه میکند. فریادش را فراموش نمیکنم که میگفت: «مادرش کجاست؟ من را پیش او ببرید… میخواهم او را تسلی دهم… بگذارید قبل از بردن، او را در آغوش بگیرد.»
برای «اسلام محمود»، معلمی که در مرکز آموزشی خصوصی خود دروس خصوصی میدهد، فرسودگی شغلی به شکل حملات میگرنی نمودار میشد. او از خواب بیدار میشد و اصلاً میلی به برخاستن نداشت و احساس خستگی همیشگی او را همراهی میکرد؛ اما چهره شاگردانش او را وادار میکرد که با خودش بجنگد. او با لبخند میگوید: «در بسیاری از اوقات دلم میخواست از آموزش فاصله بگیرم، اما امتحانات کودکان و میل آنها به یادگیری مانع میشد. در ابتدای جنگ، خطر برای همه ما بیشتر بود، بنابراین تمام کلاسها لغو شد و من از پذیرش دانشآموزان خودداری کردم، اما کمی بعد با بهتر شدن اوضاع، بازگشتم.»
نگرانی اسلام از دانشآموزانش او را آزار میدهد. او نسبت به آنها احساس مسئولیت میکند و تا زمانی که آنها را سالم و سلامت در خیمه یا منزلشان نبیند، نگران است. این نگرانی بر سلامت روان او تأثیر گذاشته و سطح تنش او را افزایش داده است. او میگوید: «یک بار که در نزدیکی ما بمباران رخ داد، نمیدانم چگونه آن کودکی را که به او درس میدادم، برداشتم و به خاطر ترس از ترکشها فرار کردیم. انتظار میرفت که ترس خود را به او نشان ندهم و ثابت قدم بمانم، اما از ترس و خستگی شدید تحلیل رفته بودم.»
«آرزوی من این است که مدارس بازگشایی شود و کودکان را در صف صبحگاهی ببینم، نه در صف آب و پناهگاه.»
تدریس اسلام تنها به برنامه درسی محدود نمیشود؛ او شنونده خوبی برای دانشآموزانش است و بر سر رویاهای دفن شدهشان با آنها اشک میریزد. در زمان قحطی، کودکان به او میگفتند که بزرگترین آرزویشان فقط یک قرص نان است، و او با آنها گریه میکرد. او میگوید: «در یکی از کلاسها، دانشآموز از حل مسائل دست کشید و شروع به گریه کرد. بعداً برایم تعریف کرد که پدرش شهید شده و چقدر دلتنگ اوست. کاری جز در آغوش کشیدنش نداشتم و با هم گریستیم.»
با وجود خستگی و میل به سبککردن بار خود، اسلام به کار و ایجاد تعادل بین وظایف خانگیاش (پخت و پز و نظافت) ادامه میدهد. او صحبتش را اینگونه به پایان میرساند: «آرزوی من این است که مدارس بازگشایی شود و کودکان را در صف صبحگاهی ببینم، نه در صف آب و پناهگاه.»
«سها سکر»، به عنوان یک روزنامهنگار آزاد، با فقدان امنیت شغلی دست و پنجه نرم میکند. این وضعیت، در کنار خستگی ناشی از مستندسازی مصائب مردم، او را وارد مرحلهای از غم و افسردگی مضاعف میکند. او میگوید: «در اواخر، این احساس در من تقویت شد که بدون نتیجه کار میکنم؛ وضعیت مردمی که از آنها مستند میسازم تغییر نمیکند، جنگ دوباره شروع شده و جنگ من هم هرگز تمام نشده است. این احساس که بیسرپناه شدهام، درد و اندوهم را بیشتر میکند.»
سها تلاش میکند تسلیم نشود و کار میکند تا خود را در حلقه بیپایان یأس و افسردگی رها نکند. او معتقد است که اگر خود را به اندوه بسپارد، دچار فروپاشی خواهد شد. «شغل برای من یک فرار است… با وجود اینکه خستگیام را بیشتر میکند، اما این حس که میتوانم با کمک مالی به کسی که دربارهاش مستند میکنم، کمکی برسانم، خوشحالم میکند.»
کار همچنین به سها تمکن مالیای میدهد که برای تأمین نیازهایش – که شروع به جمعآوری آنها از صفر کرده است – ضروری است. او اکنون کار خود را تشدید میکند تا بتواند لباس زمستانی و پتو بخرد، زیرا کسی به فکر آنها نیست. به همین دلیل، او مجبور است به جلو برود و تسلیم فروپاشی نشود؛ او با غم ناتوانی در ادامه دادن کار میکند و روزها را به امید بهبود اوضاعمیشمارد.
زنان در غزه با قلبهای خستهای که جنگ آنها را از بین برده است، به کار ادامه میدهند؛ آنها از فرسودگی شغلی، اندوه و افسردگی رنج میبرند و با وجود این، در انجام وظایف خانگی و کاری خود پایداری میکنند، زیرا مطلقاً زمانی برای فروپاشی وجود ندارد. آنها منتظرند تا زندگی به آنها اجازه دهد یک نفس طولانی بکشند و از دردی که تحمل کردهاند، خارج شوند.
گفتگوی جهانبانو با بانوان حاضر در مسیر مشایه
آشنایی با اولین موکب بین المللی زنانه
جملات کوتاه برای تشکر از بانوان خادم عراقی
چند توصیه برای مادران جهت در پیادهروی اربعین
به پاس ۱۰۰۰ روز خدمت
جریان مقاومت، جریانی است که باید همچنان خون تازه در آن دمیده شود
سختترین و سوزناکترین درد بشر، درد فراق است
مردم خوب میدانند چه کسی خدمتگزارشان است
یادبود بانوان آمل برای شهید رئیسی و شهدای خدمت