تحلیل خبر؛

 غرب در میانه سقوط فمینیسم و صعود ترد‌وایف

جریان «ترد وایف» یا همسر سنتی، با گرایش زنان جوان به نقش‌های کلاسیک خانه‌داری و مادری، به موجی تازه بدل شده و هم‌زمان پرده از شکاف عمیق میان وعده‌های فمینیسم و واقعیت زندگی امروز زنان برمی‌دارد.

جریان تردوایف (Tradwife) اصطلاحی است که از ترکیب دو واژه سنتی (Traditional) و همسر (Wife) شکل گرفته و به زنانی اشاره دارد که آگاهانه و داوطلبانه سبک زندگی مبتنی بر نقش‌های سنتی مانند خانه‌داری، مادری و حمایت از همسر را برمی‌گزینند. این موج، که در ویدئوهای زنان جوانی که با اشتیاق نان خانگی می‌پزند و روایت‌هایشان از بازگشت به کانون خانواده متبلور شده، در حقیقت آیینه‌ای است که بحرانی عمیق‌تر را نمایان می‌سازد؛ بحران جنبشی که روزگاری مدعی رهایی و آزادی زنان بود، اما امروز به نظر می‌رسد بیش از هر زمان دیگری از خواست‌ها و واقعیت‌های زندگی بسیاری از زنان فاصله گرفته است.

به باور طرفداران این جریان، فمینیسم فرهنگی را ساخت که در آن ارزش‌گذاری برای نقش‌های طبیعی، خانوادگی و عاطفی زنان به‌نوعی خطای فکری تبدیل شد. همین افراط‌گرایی، از نظر آنها دقیقا نقطه‌ای است که شکست فمینیسم در گفت‌وگو با این گروه از زنان آغاز شد؛ زنانی که رهایی را نه در عرصه عمومی، بلکه در بازتعریف اختیاری نقش‌های سنتی می‌جویند.

دهه‌ها شعار داده شد که زن باید از خانه فرار کند تا آزاد باشد، باید مادربودن را کنار بگذارد تا پیشرفت کند، باید نقش سنتی را تحقیر کند تا مدرن به‌حساب بیاید. اما اکنون آشکار شده است که چنین نسخه‌هایی نه آزادی می‌آورد و نه رضایت؛ تنها چیزی که به‌جا می‌گذارد فشارهای چندگانه است.

زن امروزی باید در شغلش مثل یک مرد کار کند، در خانه مثل یک مادر بی‌نقص باشد، در جامعه همیشه زیبا و حاضر و فعال باشد و در عین حال، از نگاه فمینیسم، هر وقت احساس کند به نقش خانوادگی تمایل دارد، دچار عقب‌گرد شده است. این تناقض‌ها، فرسایش عظیمی ایجاد کرده که در نرخ‌های بالای اضطراب، فرسودگی شغلی، نارضایتی عاطفی و بحران هویت در میان زنان جوان قابل مشاهده است.

مکتب فمینیسم از یک نقطۀ مشخص دچار انحراف شد: آنجایی که تصمیم گرفت هویت زنانه را نه پدیده‌ای چندوجهی، تاریخی و انسانی، بلکه ساختۀ پدرسالاری تعریف کند. از این نقطه به بعد، هر احساس زنانه، هر علاقه به خانه، هر تمایل به نقش سنتی و حتی هر انتخاب شخصی که به مادری و خانواده ختم شود، به چشم فریب‌خوردگی دیده شد.

واقعیت این است که فمینیسم بیش از آنکه جنبشی اجتماعی باشد، به ایدئولوژی‌ تبدیل شده که تنها یک نوع زن را می‌پذیرد: زنی که شغل نخستین اولویتش است، که خانواده را مانع پیشرفت می‌داند، که ازدواج را نابرابر می‌بیند و نقش‌های سنتی را تحقیر می‌کند. و  همین نگاه است که موجب شده  ظهور زن سنتی در جریانی مثل «ترد‌وایف»، نه در حاشیه بلکه در دل نسل جوان رشد کند. زیرا ترد‌وایف صرف‌نظر از نقدهایی که به آن وارد است حداقل یک حقیقت ساده را به رسمیت می‌شناسد: زنان با هم متفاوت‌اند و آزادی یعنی حق انتخاب؛ حتی اگر آن انتخاب خانه‌داری باشد.

گزارشی که روزنامه تلگراف از زنانی مانند «اکاترینا اندرسن»، که زمانی خود را فمینیست می‌دانستند و امروز آگاهانه سبک زندگی سنتی را انتخاب کرده‌اند، منتشر کرده است، نماد سردی و دلزدگی نسل جوان نسبت به نسخه‌های فمینیستی هستند.

این زنان به‌ خاطر فشار یا اجبار اجتماعی به خانه بازنگشته‌اند؛ بلکه از دل تجربه شخصی فهمیده‌اند که ایدئولوژی فمینیسم که داعیه احقاق حقوق از دست رفته زنان را داشته  بسیاری از نیازهای واقعی آنها را نادیده گرفته است. نیازهایی مثل عشق ورزیدن، مادر بودن، داشتن رابطه خانوادگی پایدار و حس آرامشی که از زندگی مشترک به‌دست می‌آید.

سال‌ها این احساسات طبیعی و نقش‌های انسانی با برچسب پسرفت یا وابستگی کوچک شمرده شد. اما امروز، زنان زیادی چه جوان و چه میانسال به این نتیجه رسیده‌اند که وعده‌های فمینیسم مدرن در عمل نه آزادی آورد و نه آسایش؛ بلکه زندگی را پیچیده‌تر، پرتنش‌تر و دورتر از هویت واقعی‌شان کرد.

در واقع فمینیسم  به جای آنکه زنان را از قیدوبند رها کند، قید و بندهای جدیدی ساخت اما این‌بار در قالب انتظارهای ایدئولوژیک. و دلیل شکست فمینیسم همین است: زیر بار ادعای نمایندگی تمام زنان صداهای مخالف را حذف کرد. فراموش کرد که همه زنان نمی‌خواهند زندگی‌شان مانند یک الگوی واحدی باشد. تلاش کرد زنان را از طبیعت و ماهیتشان دور کند اما غافل از اینکه هر چیزی که با طبیعت انسانی فاصله می‌گیرد، دیر یا زود در برابر واقعیت فرو می‌پاشد.

فائزه آقامحمدی