نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
نامش لوعه ناصریان است، به ماه دارخوین و بیبی لوعه شهرت دارد. لوعه یعنی رنج کشیده؛ بیبی لوعه متولد سال ۱۲۹۴ و حالا مسنترین بانوی خوزستان است. او رنجهای زیادی کشیده، از حمله انگلیسیها تا حمله عراق و حصر آبادان. با شروع جنگ تحمیلی و در شرایطی که مردم شهر دارخوین را ترک میکنند، بیبی لوعه در دارخوین میماند.
بیبی لوعه در کنار پسرانش، خدماتی را به رزمندگان ارائه میدهد. لباسهایشان را میشوید، برایشان آشپزی میکند و به آنها روحیه میدهد.
خانه او در تمام مدت هشت سال جنگ تحمیلی، محل رفتوآمد سربازها و فرماندهان جنگ بوده است. بسیاری از رزمندگان بیبی لوعه را به خوبی به خاطر دارند. چهارم تیرماه ۱۴۰۲ بیبی لوعه ۱۰۷ ساله شد. او خاطرات یک قرن زندگیاش را به یاد دارد و فراموش نکرده است.
مادر جبههها
مرحوم زهرا محمودی، اولین زنی است که بعد از آزادسازی خرمشهر، به این شهر وارد شد. او به دلیل داشتن ستاد پشتیبانی در تهران به مادر جبههها معروف شده بود. شیرزن قصه ما کارهای بسیار بزرگی برای تامین تدارکات جبههها انجام میداد و خودش مستقیماً مواد غذایی را به آنها میرساند.
این زن مجاهد چنان اشتیاقی برای حضور در جبههها داشت که در آن زمان به مجلس رفت و درخواست خود را برای حضور در جبههها اعلام کرد. مادر جبههها آنقدر بر این خواسته خود پافشاری کرد تا بالاخره محسن رضایی و مرتضی رضایی خواستهاش را پذیرفتند و برایش کارت تردد صادر کردند.
اولین محلی که زهرا محمودی در آنجا حضور پیدا کرد، سوسنگرد بود و بعدها پایش به مناطق عملیاتی دیگر باز شد. تلاشهای او برای کمک به رزمندگان تا آنجا بود که آنها از حضور او در کنارشان خوشحال میشدند و روحیه میگرفتند.
«دا»؛ پرفروشترین کتاب دفاع مقدس
با شروع جنگ، سیده زهرا حسینی که در آن زمان دختری ۱۷ ساله بود، خود را در وسط معرکه دید. همین که اعلام کردند پیکرهای شهدا روی زمین مانده است، به یاری غسالان شتافت و با شجاعت و مقاومت روحی کمنظیری در کار غسل و کفن و دفن کمک کرد.
به کارکنان گورستان غذا میرساند، مردم را برای این کار بسیج میکرد، امدادگری یاد گرفت و در هر کاری که لازم میشد از توزیع امکانات، پخت و پز، تعمیر و آمادهسازی اسلحه، حمل مجروحان، زخمبندی و امدادگری فعالیت داشت. تنها هدفش این بود که مفید باشد و به مردم خدمت کند. پدر و برادرش در روزهای اول جنگ به شهادت رسیدند و او با دست خود آنها را به خاک سپرد. خواهر کوچکترش را هم به عرصه خدمترسانی وارد کرد. در جریان دفاع از خرمشهر مجروح شد و ترکشی در نخاع او جای گرفت که تا به امروز با او است و عوارض آن را تحمل میکند. با این وجود، او از پای ننشست و همواره تلاش کرد تا در خدمت جبهه و جنگ یا مردم جنگزده باشد.
گزارش سیده زهرا از جنگ، روایتی فوقالعاده است و آنچنان او حوادث را به زیبایی بازگو کرده است که کتاب خاطرات او، به پرفروشترین کتاب دفاع مقدس تبدیل شده است.
«من زندهام»؛ روایت زنی که به اسارت عراقیها درآمد
هنوز یک ماه از جنگ نگذشته بود که توسط عراقیها اسیر شد تا یکی از چهار زن اسیر ایرانی در دوران دفاع مقدس لقب بگیرد. معصومه آباد در هنگام اسارت ۱۷ سال داشت و بهعنوان نماینده فرماندار در سیستم خانه شهر و یکی از نیروهای هلال احمر فعالیت میکرد. یکی از همان روزها در مأموریتی قرار بود که به همراه چند تن از همکاران تعدادی از بچهها را به شیراز انتقال دهند؛ پس از انجام مأموریت، در مسیر بازگشت به شهر آبادان، در ۱۲ کیلومتری جاده ماهشهر به آبادان به اسارت دشمن درآمد.
او پس از ۴ سال اسارت در مبادله اسرا با وساطت صلیب سرخ جهانی به ایران بازگشت. بعد از بازگشت، هنوز جنگ ادامه داشت و مردم آبادان در بحران نظامی و سیاسی قرار داشتند. به آبادان برگشت و علاوه بر تحصیل در دانشگاه شهید چمران اهواز، در بیمارستان امام خمینی (ره) مستقر شد و در مواقع ضروری به مداوا و مراقبت از مجروحین میپرداخت.
معصومه آباد که در عملیات کربلای ۵ مسئول درمانگاه برون مرزی مجروحین جنگ یود، همزمان در بیمارستان نجمیه نیز مشغول به خدمت شد. خاطرات آباد در کتاب «من زندهام» به یکی از پرفروشترین کتابهای جنگ تحمیلی تبدیل شده است.
ایمنا
گفتگوی جهانبانو با بانوان حاضر در مسیر مشایه
آشنایی با اولین موکب بین المللی زنانه
جملات کوتاه برای تشکر از بانوان خادم عراقی
چند توصیه برای مادران جهت در پیادهروی اربعین
به پاس ۱۰۰۰ روز خدمت
جریان مقاومت، جریانی است که باید همچنان خون تازه در آن دمیده شود
سختترین و سوزناکترین درد بشر، درد فراق است
مردم خوب میدانند چه کسی خدمتگزارشان است
یادبود بانوان آمل برای شهید رئیسی و شهدای خدمت