نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
شهره حاجیشاه، متولد ۱۳۴۸ در خرمشهر، در خانوادهای پرجمعیت رشد کرد که دو برادرش در دوران جنگ تحمیلی به شهادت رسیدند و خواهرش شهناز، نخستین زن شهید دوران دفاع مقدس در خانواده، مسیر شهادت برادرانش را هموار کرد. او دوران ابتدایی خود را در دبستان دنیای کودک خرمشهر گذراند و روایت کرده است که با شروع جنگ و شدت گرفتن بمبارانها، خانواده به تهران آمدند تا از خطر در امان باشند. با این حال، خاطرات طلایی و شیرین زندگی او هنوز در خرمشهر رقم خوردهاند و همان روزها، شخصیت مستقل و مسئولیتپذیر شهناز شکل گرفت.
پدر خانواده علاقه خاصی به دختران داشت و برخلاف بسیاری از خانوادهها که فرزند پسر را ترجیح میدادند، مادر با توسل به حضرت فاطمه زهرا(س) از خدا خواست پس از دو پسر، فرزند دختری عطا کند. نتیجه این دعا، تولد شهناز بود؛ دختری که از همان کودکی مسئولیت سنگینی بر دوش داشت و در خانواده به نوعی نقش مدیر و هماهنگکننده میان خواهر و برادرها را ایفا میکرد. شهناز با شخصیت قوی و متانت خود، اختلافها و تنشهای خانوادگی را مدیریت میکرد و با تدبیر خود، صلح و آرامش را در خانواده برقرار میساخت.
شهناز علاوه بر مسئولیتهای خانوادگی، استعدادهای هنری و عملی بسیاری داشت. او در خیاطی، گلدوزی و هنرهای مختلف مهارت قابل توجهی داشت و نسبت به زمان خود، همیشه جلوتر بود. گواهینامه رانندگی داشت و به خوبی رانندگی میکرد؛ چیزی که در خرمشهر و بسیاری از شهرستانها برای زنان کمتر امکانپذیر بود. او تایپ فارسی و لاتین را به خوبی بلد بود و هر لحظه زندگیاش را با انگیزه و اشتیاق سپری میکرد، به گونهای که از هیچ فرصتی برای یادگیری و کمک به دیگران غافل نمیشد. نمونهای از مهربانی و دلسوزی شهناز، دوخت لباس عروسی برای همسایهای بود که نگران مراسم خود بود؛ او تمام شب را بیدار ماند و لباس را دوخت تا مشکلی برای آن خانواده پیش نیاید.
شهناز با افراد مختلف از هر قشر و با دیدگاههای متفاوت دوست میشد و معتقد بود که دوستی واقعی فرصتی برای تأثیرگذاری مثبت است، حتی با کسانی که اعتقادات متفاوتی داشتند. او همیشه سعی میکرد با رفتار خود، در قلب دیگران نفوذ کند و ارزشها و آرمانهای خود را به اشتراک بگذارد.
با شدت گرفتن جنگ در خرمشهر، خانواده به خانه دایی خود در اهواز رفتند، اما شهناز نتوانست در دوری از شهر و مردم بماند و تصمیم گرفت تنها به خرمشهر بازگردد تا به دوستان و مردم محل کمک کند. او با وجود خطرات شدید، در شبهای آخر، با لباس سفید و چادر، همراه گروهی از دختران قرآن میخواند و به نگهبانی میپرداخت. روز هشتم مهر، هنگام کمک به دیگران برای تخلیه بار و تقسیم آن، خمپارهای در نزدیکی او منفجر شد و ترکش مستقیماً به قلب شهناز برخورد کرد؛ او همان لحظه شهید شد.
پس از شهادت شهناز، مادر و برادرانش پیکر او را دفن کردند. شرایط خرمشهر به گونهای بود که قبرها اغلب در معرض آب و بمباران قرار داشتند، اما خانواده با دقت نشانهای برای شناسایی قبر او گذاشتند تا بعدها بتوانند مکان او را پیدا کنند. تجربه دفن شهناز برای خانواده بسیار سخت و تلخ بود، چرا که برخی قبرها در اثر بمباران شکافته میشد و جسدها به بیرون میآمدند، اما تلاش خانواده برای حفظ یاد و خاطره او همواره ادامه یافت.
شهید شدن شهناز نقطه آغاز شهادت دو برادرش بود. حسین، یک ماه کمتر از شهادت خواهر، در روز چهارم آبان، هنگام تلاش برای خارج کردن تسلیحات از شهر، در مواجهه با دشمن، شهید شد. او همراه دو نفر از دوستانش سعی داشت تجهیزات باقیمانده را از خرمشهر خارج کند تا به دست عراقیها نیفتد، اما در اثر حمله دشمن و تصادف خودرو، حسین و یکی از همراهانش شهید شدند و تنها مجید از این حادثه زنده ماند که به دلیل جراحات شدید قطع نخاع شد.
ناصر نیز جزو نیروهای بسیج فرمانداری بود و در مسیرهای بین آبادان و اهواز فعالیت میکرد که در جریان بمباران هوایی، خودرویش از جاده خارج شد و او نیز شهید شد. بدین ترتیب، خانوادهای که پدر آن علاقه ویژهای به دختران داشت، شاهد شهادت سه فرزند خود در جریان دفاع مقدس شد و خاطرات شهناز و برادرانش تا همیشه در یادها باقی ماند.
حامیان ولایت
این مطلب بدون برچسب می باشد.
گفتگوی جهانبانو با بانوان حاضر در مسیر مشایه
آشنایی با اولین موکب بین المللی زنانه
جملات کوتاه برای تشکر از بانوان خادم عراقی
چند توصیه برای مادران جهت در پیادهروی اربعین
به پاس ۱۰۰۰ روز خدمت
جریان مقاومت، جریانی است که باید همچنان خون تازه در آن دمیده شود
سختترین و سوزناکترین درد بشر، درد فراق است
مردم خوب میدانند چه کسی خدمتگزارشان است
یادبود بانوان آمل برای شهید رئیسی و شهدای خدمت