روایت کوتاه جهان بانو از مسیر عشق

سرباز کالسکه نشین

ابتدا مقداری از آب‌خنک را به دختر کالسکه نشین نوشاند، و او هم با زبانی که تازه باز شده بود، دست‌های کوچک ادب به سینه گذاشته، و با همان لحن شیرین بچگانه گفت: " سلام بر حسین"

مادر جوان و پر انرژی که ته‌مانده خستگی‌های سفر را، گوشه چشمانش پنهان کرده، و هر بار ذکر شمار دست روی کالسکه‌اش را، به شماره می‌انداخت؛ آرام و همپای بقیه، دخترک کالسکه نشین خوش‌ذوقش را، به جلو رانده و مراقب بود، تا فاصله‌اش را با ازدحام جمعیت روبرو، حفظ نموده و اطرافش را، در نظر داشته باشد.

ظرف کوچک آب یخ زده‌ای که تازه از موکب دار کنار جاده نجف به کربلا گرفته بودم را، با لبخندی به نشانه تکریم همت والای مادر جوانی که با وجود گرما و سختی‌های راه، تا رسیدن به عمود نزدیک کربلا، با چهره آرام و مهربان و با دلسوزی مادرانه، دختر بازیگوش خود را در کالسکه سرگرم نگه داشته، و هر بار قربان‌صدقه اطاعت‌پذیری و ماندن او در کالسکه می‌رفت، تعارف نموده و به‌آرامی گفتم: ” تا شما آب‌خنک را می‌خوری اجازه بدید من کالسکه را هل بدم”!

همان‌طور که با طمأنینه قدم برمی‌داشت، تشکر نموده، و ابتدا مقداری از آب‌خنک را به دختر کالسکه نشین نوشاند، و او هم با زبانی که تازه باز شده بود، دست‌های کوچک ادب به سینه گذاشته، و با همان لحن شیرین بچگانه گفت: ” سلام بر حسین”

با مهربانی، دستی روی موهایی که بخشی از آن، بیرون از کلاه پارچه‌ای‌اش بود کشیده، و با بغض و ماشاءالله گویان ادامه دادم: ” الهی زیر سایه ارباب بمونی”!

با همان حال خوبی که از انرژی سلام دخترک زائر گرفته بودم، از صمیم قلب برای سلامتی و عاقبت‌به‌خیری او، و پدر و مادرش‌ که باتربیت نیکو، نسل تمدن‌ساز را، به دانشگاه معرفت اربعینی آورده، و رنج مسیر را، به قیمت تربیت نسل مؤثر و آینده‌ساز، به جان خریده بودند، تا دنیا بداند، شیعه هنوز، هر زمینی برایش کربلاست، و هر روزی برایش عاشورا، دعا کردم.

خوشحالم از اینکه، نسل حکومت موعود و سراسر آرامش و معنویت که برای رسیدنش استغاثه می‌کنیم، با این سربازان کوچک، اما بامعرفت و بصیرت، به‌زودی، سراسر دنیا را به وعده راستین حکومت مستضعفان و آزادگان، از آن خود می‌کنیم!