سامانه‌ای برای آزادی زندانیان سرپرست خانواده

در پسِ تکرار روزمره‌ی محله‌های پایین‌شهر، زنانی در انتظار دیده‌شدن‌اند که همسرانشان در زندان هستند؛ حمایتی که قانون برایشان نوشته، اما ابزار اجرای آن سال‌هاست روی کاغذ مانده است.

این خانواده‌ها، در میان اجاره‌ی عقب‌افتاده و یخچال‌های خالی، نه تنها با فقر، که با سکوت درگیرند، سکوتی که تنها با راه‌اندازی یک «سامانه حمایتی شفاف» شکسته خواهد شد تا عدالت از پشت میزها بیرون آمده و به کوچه‌های تنگ برسد.

در خانه‌هایی که با واژه‌ی «اگر» نفس می‌کشند، مادری روی فرشی کهنه نشسته و می‌گوید: «اگر آن سامانه حمایتی بود، شاید مجبور نبودم برای اجاره هر ماه قرض کنم.» برای او و هزاران نفر مثل او، زندگی با واژه‌ی «اگر» معنا پیدا می‌کند؛ اگر همسرم زندان نبود…اگر خیّری از ما خبر داشت…اگر سامانه‌ای وجود داشت که ما را می‌دید.

زندگی در میان این «اگرها»، همان جایی است که عدالت، معنا و جان خود را از دست می‌دهد؛ زیرا عدالت، وقتی بی‌ابزار بماند، تنها واژه‌ای خوش‌صدا بر صفحه‌ای سفید است.

در متن آیین‌نامه‌ها آمده است که خانواده زندانیان نباید بی‌پناه بمانند، اما در واقعیت، زن‌ها و کودکان در خانه‌های استیجاریِ سرد و بی‌امکانات، با ترس یخچال خالی و اجاره عقب‌افتاده زندگی می‌کنند. مددکاران گاه سر می‌زنند، ولی نبود سامانه‌ای شفاف باعث می‌شود هر پرونده در کشوی دفتری گم شود؛ و این، شکافی است میان قانون و زندگی واقعی.

در بسیاری از خانه‌ها، ترس از قضاوت و برچسب «خانواده‌ی زندانی» باعث می‌شود هیچ‌کس از نیازشان باخبر نشود.

زن جوانی می‌گوید: «ما دنبال کمک نیستیم، فقط راهی می‌خواهیم تا بدون شرمندگی و بی‌واسطه، نیازمان را ثبت کنیم.»

همین‌جا اهمیت وجود سامانه آشکار می‌شود؛ سامانه‌ای که می‌تواند میان آبرو و نیاز، پلی امن بسازد.

اما وقتی چنین سامانه‌ای نیست، مردم ناچارند درِ خانه‌ی همسایه را بزنند، از آشنا درخواست کنند، یا در سکوت بمانند.

و سکوت، سنگین‌ترین بهای فقر است.

در مدرسه‌ای هم، معلمی گفته بود شاگردش می‌پرسد: «خانم، بابام سفر رفته، ولی چرا مامان هر شب گریه می‌کنه؟» پدر آن کودک زندانی مالی بود؛ پنهان‌شده پشت واژه‌ی سفر. وقتی حمایتی وجود نداشته باشد، فقر و بی‌اعتمادی به نسل بعد منتقل می‌شود؛ کودکانی که با ترس از نام پدر بزرگ می‌شوند و بی‌عدالتی انسانی تکرار می‌شود.

در طرحی که هنوز روی میز مدیران جا مانده، قرار است سامانه‌ای ایجاد شود تا هویت خانواده‌های زندانیان با یک کد یکتا، بی‌نام و بی‌برچسب، ثبت شود؛ سامانه‌ای که مردم بتوانند از طریق آن وضعیت این خانواده‌ها را ببینند، کمک کنند و پیگیری کنند. با چنین سازوکاری، فقط پول جابه‌جا نمی‌شود، بلکه اعتماد هم ساخته می‌شود؛ چون وقتی مردم بدانند کمکشان دقیقاً به کجا می‌رسد، عدالت واقعی‌تر می‌شود.

در کشورهای دیگر این ایده اجرا شده؛ پلتفرم‌هایی برای آزادسازی بدهکاران در آلمان، سامانه‌های شفاف وثیقه‌پردازی در آمریکا. آنجا فناوری فقط ابزار نیست، بلکه زبان جدید عدالت است؛ زبانی که با داده و عدد، اعتماد می‌آفریند. اما در اینجا، هنوز عدالت در صفِ انتظار نسخه‌ی آنلاین خود ایستاده است.

در پایان، مردی از پشت دیوارهای زندان می‌گوید: «می‌خواهم فقط بدانند ما هم هستیم.» همین جمله، خلاصه‌ی زندگی هزاران خانواده‌ای است که سهمشان از عدالت، تنها امیدی خاموش است. شاید روزی، با روشن‌شدن آن سامانه حمایتی، بشود گفت: «خوشبختانه هست»، نه اینکه فقط حسرت بخوریم که «اگر بود.»

خبرگزاری فارس