گزارش اختصاصی؛

زن ایران‌زمین هم پا به پای مرد می‌آید

وقتی به حسینیه رسیدیم و کارت‌های ورودمان را گرفتیم، کم‌کم رنگ‌ها و طرح‌ها و لباس‌های زنانه فضا را جان می‌داد. روسری‌های نقش‌دار، چادرها، کیف‌های دخترانه، و حتی عطرها… هر چه بود، نشانی از حضور زنی بود که می‌خواست تمام ایمان و سلیقه‌اش را با خودش به این دیدار بیاورد. روی ستون‌های حسینیه هم گل‌های طبیعی بسته بودند، انگار قرار بود هوای حسینیه، بوی زنانه‌ای از طراوت و لطافت بگیرد.

از آن روزی که زهرا با علی همراه و همسر شد
زن ایران‌زمین هم پا به پای مرد می‌آید
علی جان با کلامت با نگاهت روشنم کردی
که زن با رمز یا زهرا به جنگ درد می‌آید

گزارشی از روایت حضور بانوان در دیدار با رهبر انقلاب اسلامی

از نیمه‌شب که از خانه بیرون آمدم، هوا سوز داشت… اما در دلم شوری بود که خستگی را از همان لحظه‌ی اول می‌برد. قرار بود در هفته‌ی زن، به دیدار رهبر انقلاب برویم و من، مثل هزاران زن و دختر دیگر، حس می‌کردم دارم به جایی نزدیک می‌شوم که برایم هم خانه است، هم آرمان، هم پناه…

وقتی به حسینیه رسیدیم و کارت‌های ورودمان را گرفتیم، کم‌کم رنگ‌ها و طرح‌ها و لباس‌های زنانه فضا را جان می‌داد. روسری‌های نقش‌دار، چادرها، کیف‌های دخترانه، و حتی عطرها… هر چه بود، نشانی از حضور زنی بود که می‌خواست تمام ایمان و سلیقه‌اش را با خودش به این دیدار بیاورد. روی ستون‌های حسینیه هم گل‌های طبیعی بسته بودند، انگار قرار بود هوای حسینیه، بوی زنانه‌ای از طراوت و لطافت بگیرد.

از همان ورودی اصلی حسینیه که رد شدیم، اولین چیزی که توجهم را گرفت، سربندهایی بود که کنار ورودی میان جمع پخش می‌کردند، سربندهایی که رویشان نوشته بود: «بانوی عهد و آینده»… عبارتی که هم‌زمان هم مسئولیت بود و هم وعده. انگار هر کدام از ما، با همان لحظه‌ی آغاز، در یک عهد تازه سهیم شده بودیم؛ عهدی با خودمان، با زن بودن‌مان، با آینده‌ای که باید ساخت. نشسته بودیم و از هر طرف چهره‌های مشتاق دیده می‌شد… مادران، دختران، دانشجوها، هنرمندان، قهرمانان ورزش، طلبه‌ها… هزاران زن، اما انگار هزاران قلب هماهنگ بودیم.

وارد حسینیه شدم، تقلای زیادی داشتم برای گفتگو با زنان فرهیخته‌ای که می‌شناختم. در همین فاصله با خانم ترکاشوند گپ کوتاهی داشتم… همان بازیگری که از نزدیک، آرام‌تر و اندیشمندتر از آن چیزی بود که در قاب تصویر دیده بودم. می‌گفت: «زن، یک ساحت است… یک حضور.» و از اینکه رهبر انقلاب در سخنانشان بارها بر شأن و باور و غرور اجتماعی زن تأکید کرده‌اند، با احترام و رضایت حرف می‌زد. نگاهش، نگاه کسی بود که احساس می‌کرد درباره‌اش درست فهمیده شده‌ایم.

چند ردیف آن‌طرف‌تر خانم ذبیح‌پور را دیدم. رفتم کنارش و با میکروفون همراهش که به سمتم گرفت از من خواست درباره مادربودن و مشاغل اجتماعی‌اش صحبت کنیم، اینکه زن‌ها در هر جایگاه اجتماعی، شغلی یا خانوادگی، ستون حقیقی سازوکار جامعه‌اند. گفتم: مسئولان باید پا به پای زنان بیایند. این سرعت زنان امروز، بدون حمایت ساختار عقب نگه‌داشته می‌شود. حرفم واقعیتی بود که آن روز در نگاه خیلی از زنان حاضر دیده می‌شد.

جلسه با حضور مجری نظم بیشتری گرفت، صدای مجری از همان آغاز فضا را گرفت… راحله امینیان ایستاده بود. خوش‌چهره، صریح، گرم و مسلط. وقتی همه‌ی حاضران را برای شنیدن سرود جمهوری اسلامی دعوت کرد، لحظه به لحظه، حسینیه نظم دیگری گرفت. سرود که شروع شد، خانم‌ها ایستادند، بعضی‌ها به صورت کامل سلام نظامی دادند، بعضی‌ها دست را به‌صورت رسم مؤدبانه روی قلب گذاشته بودند و ترکیب این دو تصویر، در فضای زنانه و باشکوه حسینیه، جلوه‌ای داشت که فقط باید بود و می‌دیدی.

من هم ایستادم. سر که بالا رفت، چشمم به سقف بلند حسینیه افتاد. صدها زن در یک حرکت هماهنگ، با غرور، سرود کشورشان را زمزمه می‌کردند و حالا حس می‌کردم حضور ما، فقط یک حضور جمعی نیست، یک بیانیه‌ زنانه است.

صدای همهمه‌ی زنانه با بوی گل‌های تازه‌ای که روی ستون‌ها نصب کرده بودند قاطی شده بود. هر جا که نگاه می‌کردی، رنگ تنوع داشت… چادرهای مشکی، روسری‌های رنگی، کیف‌های دستی کار شده، نوار سربندهایی که بالای سر دخترها گره می‌خورد و برق نگاه‌هایی که از همان لحظه پیدا بود برای چه آمده‌اند.

بعد نوبت معرفی زنان فرهیخته و قهرمانان ملی شد. دختر ورزشکار موی‌تای که سخن گفت، حسینیه پر از قدرتی زنانه شد، پر از صلابت و لطافت توأمان. انگار زن ایرانی داشت از قاب خودش سخن می‌گفت. کمی آن‌طرف‌تر مادر شهیدان باقری… نگاه فروتن اما استوار و سکوتی که پرمعنا بود، وقتی نامش را آوردند و از او تقدیر شد…ما نگاه می‌کردیم، نگاهمان غبطه بود بر شرافت مادران شهدا و تمام شهدای جنگ اخیر را در ذهنمان زمزمه کردیم و زیر لب گفتیم: یادمون نمی‌ره….

گروهی از بانوان هیئتی حضور داشتند. شال‌های یک‌دست مزین به نوشته‌های مذهبی. مسئول بانوان هیئتی در جمع حاضر پشت تریبون رفت و گفت… از بانوان هیئتی که اهل تربیت نسل هستند، اهل پای کار ایستادن… بانوی فرهیخته علمی از کنشگری زنان اهل علم و بارورسازی دانشگاه‌ها گفت که در کنار فرزندانشان جامعه را نیز خواهند ساخت… فهیمه‌سادات هاشمی‌تبار فرزند پدر و مادر شهیدی که در جنگ ۱۲ روزه همه‌ی زندگی‌اش را فدای وطن کرده بود، متولد ۱۳۸۰ بود اما تو بخوان حدیث مفصلی از درایت و فهمیدگی فهیمه را… که اشتیاقش برای دیدار رهبر انقلاب اسلامی حرف‌های زیادی برای نوشتن دارد.

ساعت‌ها گذشته بود که یک‌باره زمزمه‌ها تغییر کرد. صدای صلوات‌ها بلند شد. موجی از اشتیاق و اشک در حسینیه چرخید. لحظه‌ی ورود حضرت آقا بود. چشم‌ها برق می‌زد. دست‌ها می‌لرزید. خیلی‌ها بی‌صدا اشک می‌ریختند. من هم… یاد آن سربندها افتادم: بانوی عهد و آینده.
انگار لحظه‌ی تحقق عهد همین بود.

وقتی نشستند و نگاه‌شان بر جمع ثابت شد، انگار لحظه رنگ دیگری گرفت. همسر شهید سردار رشید و مادر شهید امین‌عباس رشید، همان بانویی که بعداً در سخنانش در محضر حضرت آقا گفت: عهد می‌بندیم و تا آمدن مژده‌ی ظهور، ایستاده‌ایم.سخنان‌شان یکی‌یکی در فضای حسینیه می‌نشست… درباره کرامت زن، عدالت، شأن، محبت، و اینکه زن «مدیر خانه» است، نه کارگزار. می‌گفتند که غرب، زن را به اسم آزادی، به اسارت دیگری کشانده و رسانه‌های خودمان نباید بی‌هوا همان روایت غلط را تکرار کنند. می‌گفتند محبت حق زن است، امنیت حق زن است، کرامت حق زن است و جامعه باید این‌ها را بفهمد، بشنود، عمل کند. در ابتدای سخنانشان که درباره حضرت زهرا (س) که گفتند، تمام حسینیه یکپارچه سکوت شد… سکوتی که از جنس احترام بود، نه توقف. «انسان عرشی»، «سرور زنان جهان»، «بالاترین الگوی زن کامل»…. در چهره‌ی زنان، ایمان دیده می‌شد، همان ایمانی که رهبر درباره‌اش گفتند: «ایمان زن، ستون جامعه است.»

سخنان رهبر انقلاب آرام اما عمیق آغاز شده بود. به‌ خصوص وقتی گفتند: وقتی مرد محبتش را به زبان نمی‌آورد، حق زن ضایع می‌شود… بگویید: من تو را دوست دارم.

صحبت‌های حضرت آقا تمام شد و با نگاه آخری که به جمع داشتند… ما گفتیم خدا پشت وپناهتان پدر مهربان و عطوف امت…
مزه‌ی نهاری که دادند میان این‌همه احساس و اشتیاق، جور دیگری بود. کنار زنانی که هر کدام روایت و زندگی و امیدی داشتند، غذا خوردن خودش یک خاطره شد و طعم یک جشن جمعی داشت. ستون‌های گل‌دار را نگاه کردم، صدای سرود در گوشم بود، و تصویر سلام نظامی همه‌ی آن زن‌ها مقابل چشمم. آن روز حس کردم: زن بودن، فقط جنسیت نیست… ادبیات است، عهد است، آینده است و ما که آمدیم، فقط مهمان نبودیم، راوی یک حقیقت بودیم،راوی هزاران زن بودیم.

گزارشگر: مهتا صانعی