زنِ مؤمن، مردی ساخت به قامت کربلا

در میانه راه، هنگامی که قافله حسین (ع) و کاروان زهیر به هم رسیدند، صدای «دلهم» بود که تردید را از بین برد؛ بانویی که با یک جمله، همسرش را از دنیا برید.

او عثمانی مذهب بود، اما عشق حسین (ع) او را دگرگون کرد. نه اینکه از پیش و ندیده عاشقش باشد، بلکه وقتی امام را دید، دلش را به او سپرد و در پرتو نگاه حسین (ع) محو شد. این‌گونه است حُب اهل‌بیت (ع) فاطمه! مگر می‌شود عاشقش شوی و بی‌خیال راه بروی؟ وقتی محبوبت باشد، در این حُب الهی حل می‌شوی…

حالا خدا به این شیفته عثمانی مذهب نظر کرده بود. عثمانی‌ها بر این باور بودند که خون عثمان بر گردن حضرت امیر است و به همین دلیل دشمن علی ابن ابی‌طالب بودند، اما خدا برای زهیر خواسته بود. وقتی خدا بخواهد، حتی آبا و اجداد را تغییر می‌دهد. حالا خدا برای زهیر خواسته بود که همسرش، شریک زندگی‌اش و مایه رستگاری‌اش شود.

پرده نخست/ شانه به شانه تا بهشت

«دلهم» بنت عمرو همسر زهیر شد، زنی پاکدامن و روشن دل که دلداده فرزندان فاطمه زهرا بود. مجال این عاشقانه الهی را گفتن نیست، اما شاید اگر دلهم نبود، زهیر حسینی نمی‌شد. او در قلب شوهرش حماسه‌ای برای حسینی شدن ایجاد کرد. این دو عاشق مسیر خانه خدا را پیموده بودند و حالا در حال بازگشت به منزل بودند. حوالی سال ۶۰ هجری قمری، امام نیز امید بسته بود به نامه‌های کوفیان. نامه‌هایی که هیچ‌کدامشان مصمم نبودند. امام ناچار از بدعهدی کوفیان مسیرش را به سمت نینوا تغییر داد و کربلا را برگزید.

پرده دوم/ دو راهی عزت و ذلت

در مسیر بازگشت، زهیر و یارانش از بدعهدی کوفیان شنیده بودند و ترسیده بودند. مسیر حسین و زهیر یکی شده بود. تاریخ می‌گوید که بازگشت زهیر و امام از حج تقریباً هم‌زمان بود و حالا باید دید همسر دلهم در این دوراهی چه مسیری را انتخاب می‌کرد. همراهان کاروان زهیر از دو قبیله «بنی فزاره» و «بجیله» بودند و از رویارویی با حسین هراسان بودند.

پرده سوم/ وقتی چشمان دلهم خندید

زهیر مشغول خوردن غذا بود که قاصد حسین ابن علی (ع) به سویشان آمد و از او خواست که به امام بپیوندد. دلهم با نگرانی به او گفت: «سبحان‌الله! پسر پیغمبر قاصدی را نزد تو فرستاده و تو دعوت او را رد می‌کنی. همین حالا نزد او برو.» زهیر پس از شنیدن سخنان همسرش، خدمت امام رفت و پس از دیدار با او، چهره‌اش به خنده و نور بدل شد. حالا زهیر برای همراهانش شرط و شروط می‌گذاشت و می‌خواست جانش را فدای حسین کند.

پرده چهارم/ حالا زهیر و نگاه حسین (ع)

زهیر از همان ابتدا به دنبال دوری از امام بود، اما هر چه بیشتر می‌گذشت، به او نزدیک‌تر می‌شد. حالا او فرمانده لشکر امام حسین (ع) شده بود. روز عاشورا، زهیر و حر بن یزید ریاحی با هم به میدان رفتند و یکدیگر را حمایت می‌کردند. زهیر در نماز ظهر عاشورا، در برابر امام ایستاده و از یارانش محافظت می‌کرد.

پرده پنجم/ زُهِیر سپر بلای حسین (ع)

زهیر در روز عاشورا به نصیحت سپاهیان دشمن پرداخت و با شجاعت در میدان جنگ حاضر شد. او ۱۲۰ تن از دشمنان را به هلاکت رساند و در نهایت به شهادت رسید. حالا زهیر بن قین بجلی، نجات یافته نور نگاه حسین (ع) بود و همسر حماسه‌سازش او را برای این دیدار آماده کرده بود. در تاریخ، نام او ماندگار شده و هر روز شیعیان به او سلام می‌دهند.

زهیر در پاسخ به دعوت امام حسین (ع) گفت: «نه به خدا سوگند هرگز فرزند رسول خدا (ص) را ترک نخواهم کرد.» این عشق و فداکاری او را به یکی از الگوهای عاشقی کربلا تبدیل کرد.

پرده ششم/ از فرار تا فرماندهی لشکر

وفاداری زهیر به حدی رسید که در شب عاشورا به امام حسین (ع) گفت: «اگر هزار بار در راه تو کشته شوم و دوباره زنده شوم، هرگز از تو دست برنمی‌دارم.» در هنگام شهادت او در ظهر عاشورا، امام حسین (ع) به بالینش آمد و فرمود: «ای زُهِیر، خداوند تو را در پیشگاه قرب خود قرار دهد و دو قاتل تو را لعنت کند.»

می‌گویند اگر همسرت حسینی باشد، تو را نیز حسینی می‌کند. حالا زهیر مدیون حسینی بودن دلهم بود. دلهمی که بنا بر برخی منابع از اسرای کربلا شد و گفته می‌شود به کوفه رفت و همراه همسرش در کربلا نبود، اما یادش همیشه با زهیر بود و مایه عاقبت به خیری او شد. چرا که صبح عاشورا، پس از اقامه نماز صبح، امام حسین (ع) یاران و لشکر خود را سازماندهی کرده و زهیر بن قین را فرمانده جناح راست لشکر و حبیب بن مظاهر را فرمانده جناح چپ لشکر کرد و پرچم جنگ را نیز به دست برادرش عباس (ع) سپرد. حالا زهیری که در مسیر حسین از او می‌گریخت و منزل‌به‌منزل از این دیدار فرار می‌کرد، به فرمانده لشکر مولایش تبدیل شده بود! چه عزتی به همسرت دادی، بانو دلهم…

روز عاشورا، وقتی دو سپاه رو در روی هم قرار گرفتند، پیش از آغاز جنگ، امام (ع) به نصیحت سپاهیان دشمن پرداخت. پس از سخنرانی امام (ع)، زهیر بن قین از امام (ع) اجازه سخنرانی گرفت و شروع به نصیحت مردم کوفه کرد. خطابه زهیر آن‌قدر طولانی شد که یزیدیان را خشمگین کرد تا جایی که به او دشنام دادند و شمر بن ذی الجوشن به سوی او تیراندازی کرد و گفت: «ساکت شو! خدا ساکتت کند. پرگویی‌های تو ما را خسته کرده است.»

پرده هفتم/ زُهِیر سپر بلای حسین (ع)

پس از آنکه حبیب بن مظاهر قبل از ظهر عاشورا به شهادت رسید، زهیر و حر بن یزید ریاحی با هم به میدان رفتند. آن دو در جنگ یکدیگر را حمایت می‌کردند و هرگاه یکی از آنان در محاصره قرار می‌گرفت، دیگری به کمکش می‌شتافت. آنان پیوسته می‌جنگیدند تا اینکه حر به شهادت رسید و زهیر به اردوگاه برگشت.

زمان نماز ظهر عاشورا، وقتی امام (ع) همراه جمعی از یارانش به نماز ایستادند، زهیر بن قین و سعید بن عبدالله حنفی در برابر امام (ع) و حدود نیمی از یاران آن حضرت (ع) ایستادند تا از نمازگزاران در برابر حملات دشمن محافظت کنند. آنان خود را سپر تیرها و هجمه‌های دشمنان قرار می‌دادند تا اینکه نماز امام (ع) و یارانش اقامه شد.

تاریخ گواه است که زهیر ۱۲۰ تن از دشمنان را در میدان نبرد به هلاکت رساند. پس از نماز امام و اهل خیام، زهیر که نزد کوفیان شخصیتی شجاع و ممتاز بود، در اولین ساعت‌های روز عاشورا از سوی غلامان ابن زیاد دعوت به مبارزه شده بود، اما امام به او رخصت نداده بود. برای بار دوم روانه میدان شد و این بار، پس از شهادت حُر و حبیب، نوبت به آسمانی شدن زهیر رسید. همان عاقبت به خیری که دلهم برای او آرزو داشت و برایش همسری را تمام کرده بود. حالا این نجات‌یافته فدای حسین شده بود و با لبخندی از شوق و رضایت از ادای تکلیف به دست کثیر بن عبدالله شَعبی و مهاجر بن اُوس تَمیمی به شهادت رسید.

حالا زهیر ابن قین بجلی که نجات یافته نور نگاه حسین (ع) بود و همسر حماسه‌سازش او را برای این دیدار آماده کرده بود، در تاریخ ماندگار شده و هر روز شیعیان و عشاق حسین به او سلام می‌دهند. در زیارت شهدا درباره زهیر بن قین آمده: «سلام به زهیر فرزند قین بجلی. آن که چون امام (ع) به او اجازه بازگشت داد، در پاسخ گفت: «نه به خدا سوگند هرگز فرزند رسول خدا (ص) را که درود خدا بر او و آلش باد ترک نخواهم کرد. آیا فرزند رسول خدا (ص) را در حالی که اسیر در دست دشمنان است رها کنم و خود را نجات دهم؟ خداوند آن روز را بر من نیاورد.»

خبرگزاری فارس