زنان چادری در قاب دوربین: از کلیشه تا تصویر واقعی موفقیت و شادی

در سینمای ما، چادر هنوز بیشتر نماد رنج و محدودیت است تا آرامش و انتخاب. نگاه کلیشه‌ای فیلم‌سازان به زن محجبه باعث شده تصویر واقعی زنان موفق، شاد و باحجاب در جامعه کمتر دیده شود.

معمولاً زن چادری و محجبه، مادرِ نگران است، همسرِ خسته، یا زنی که تازه از مصیبتی برگشته. چادر در قاب دوربین، کمتر نشانه‌ آرامش است، بیشتر یادآور رنج است.

کم‌کم این تصویر آن‌قدر تکرار شده که دیگر حتی طراح لباس هم ناخودآگاه، وقتی می‌خواهد نقش مادربزرگ، معلم سنتی یا همسر روحانی را طراحی کند، اول سراغ چادر می‌رود. چادر یعنی «قدیمی». یعنی «ساکت». یعنی «با گذشته‌ها در ارتباط». اما همان طراح، برای دختر جوان خانواده، روسری رنگی و مانتوی آزاد انتخاب می‌کند تا بگوید این یکی “امروزی‌تر” است. و همین‌جا، بی‌هیچ قصدی، دو دنیا ساخته می‌شود؛ دنیای بسته‌ی چادری‌ها و دنیای بازِ بی‌چادری‌ها.

چادری‌ها همیشه در دردسرند

به فیلم‌ها نگاه کن. در طلا و مس، زن روحانیِ چادری، تمام سختی دنیا را به دوش می‌کشد. در زیر تیغ، فاطمه معتمدآریا با چادر در صحنه‌ی ملاقات زندان حاضر می‌شود، در حالی که باد چادرش را روی زمین می‌کشد و دوربین، همان درد را بزرگ‌نمایی می‌کند. در دایره زنگی، زن مذهبی، نماد سخت‌گیری است؛ کسی که نمی‌گذارد دیگران شادی کنند. و در خیلی از سریال‌ها، وقتی دختری می‌خواهد طلاق بگیرد، معمولاً بی‌حجاب یا کم‌حجاب است؛ مستقل، عصبی، جسور. اما آن‌که به زور پدر ازدواج کرده و لبخند نمی‌زند، چادری است.

انگار در ذهن نویسندگان ما، زن باحجاب یا باید قربانی باشد یا مأمور. زنی که یا از زندگی‌اش کتک خورده، یا مأمور حراست است و با جدیت جلوی دیگران را می‌گیرد. حتی وقتی افسر زن پلیس را نشان می‌دهند، چادرش چنان طراحی شده که بیننده، نه اقتدار می‌بیند و نه لطافت؛ فقط انضباط خشک.

حجاب در نقش «نشانه»

چادر دیگر فقط لباس نیست؛ در فیلم‌ها تبدیل به علامت شده. علامتی برای اینکه تماشاگر در همان نگاه اول بفهمد با چه تیپی طرف است. درست مثل اینکه لباس سفید یعنی عروس، لباس تیره یعنی عزادار، چادر هم یعنی سنت، قید، و گاهی عقب‌ماندگی. این کد تصویری ساده، باعث می‌شود دیگر نیازی به توضیح نباشد. تماشاگر از همان صحنه‌ اول بداند این زن قرار نیست بخندد یا تصمیم بگیرد، فقط قرار است تحمل کند.

اما مشکل دقیقاً همین‌جاست؛ وقتی نشانه‌ها از معنا تهی شوند، تبدیل به کلیشه می‌شوند. و کلیشه، بی‌صدا، باور می‌سازد. باور به اینکه زنان چادری شاد نیستند، یا اینکه موفقیت با پوشش ساده‌تر همراه است.

یک نسل با ذهنیتی وارونه

دختران نوجوانی که امروز با سریال‌ها بزرگ می‌شوند، در خانه کمتر با زن چادری مواجه‌اند که مدیر، استاد دانشگاه یا کارآفرین باشد. آنچه از زن محجبه می‌بینند، در تلویزیون است؛ زنی که در صف نان می‌ایستد، در خانه غصه می‌خورد یا از شوهرش کتک می‌خورد. وقتی همین دختر بعدها وارد دانشگاه می‌شود، شاید ناخودآگاه فکر کند چادر یعنی محدودیت، یعنی کم‌جرأتی، یعنی انتخاب نسل قبل.

جالب اینجاست که در واقعیت جامعه، صدها زن موفق با حجاب برتر حضور دارند؛ پزشک، استاد، خبرنگار، پژوهشگر. اما دوربین کمتر سراغ آن‌ها می‌رود، چون برای فیلم‌ساز «جذابیت درام» ندارند. در نگاه کلیشه‌ساز فیلم‌نامه‌نویسان، زن چادری اگر خوشحال باشد یا موفق، تماشاگر نمی‌پذیرد.

تقابل بی‌صدا در قاب

وقتی در یک فیلم، مادر چادری با نگرانی از آینده‌ دخترش حرف می‌زند و همان دختر بی‌حجاب با اعتمادبه‌نفس از رویاهایش دفاع می‌کند، تقابل ساده‌ای شکل می‌گیرد که شاید برای روایت درام مؤثر باشد، اما در ناخودآگاه فرهنگی، خطی از قضاوت می‌کشد؛ سنت در برابر آزادی. و این خط، هر بار که تکرار می‌شود، ضخیم‌تر می‌گردد. در نتیجه، حتی اگر فیلم‌ساز هیچ نیت ضدحجابی نداشته باشد، باز هم در طول زمان، ذهن مخاطب را طوری شکل می‌دهد که بین حجاب و شادی، فاصله‌ای احساس کند.

طراحی لباس یا طراحی ذهن؟

بخشی از این مسئله از آن‌جاست که طراحان لباس و کارگردانان، اغلب بدون مشاور فرهنگی کار می‌کنند. چادر برای آن‌ها مثل یک ابزار صحنه است، نه انتخاب آگاهانه‌ شخصیت. همان‌طور که در طراحی صحنه از فرش قرمز یا دیوار آجری برای ایجاد حس سنتی استفاده می‌کنند، از چادر هم برای حس مذهبی استفاده می‌کنند. اما نتیجه، بازتولید یک ذهنیت است؛ ذهنیتی که چادر را نه نشانه‌ انتخاب، بلکه علامت «قید» می‌داند.

زن چادری واقعی، نه همیشه مأمور است، نه همیشه مظلوم. او ممکن است مدیر باشد، نویسنده، دانشجو، یا مادری شاد و فعال. اما تا وقتی این واقعیت‌ها در قاب تصویر جایی نداشته باشند، جامعه هم تصویر واقعی‌اش را فراموش می‌کند. ما نیاز داریم دوباره تعریف کنیم که «زن باحجاب» در سینما یعنی چه. نه با بخشنامه، نه با شعار، بلکه با روایت‌هایی صادقانه.

با نشان دادن زنی که انتخابش از آگاهی می‌آید، نه از اجبار. زنی که اگر هم چادر دارد، از روی عزت و آرامش است، نه ترس.

بازسازی تصویر، بازسازی اعتماد

در نهایت، مسئله‌ حجاب در سینما فقط بحث لباس نیست، بحث نگاه است. نگاهی که اگر اصلاح شود، می‌تواند هم زیبایی را نشان دهد، هم کرامت را. چادر اگر درست دیده شود، نه نماد انزواست و نه ابزار قضاوت؛ می‌تواند مثل هر پوشش دیگری حامل معنا و هویت باشد.

شاید وقتش رسیده فیلم‌سازان به جای کلیشه‌ی «زن چادری غمگین»، سراغ زن چادریِ خندان بروند. زنی که شبیه زنان واقعی این سرزمین است: محکم، اهل فکر و زندگی.

چادری که در قاب دوربین می‌درخشد، نه از جنس سیاهی، بلکه از جنس وقار.

خبرگزاری فارس