نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
مکتبخانه و درس خواندن تنها مختص اولاد ذکور خانواده نبود. دختران هم میتوانستند بر اساس قاعده و عرف زمانه با رعایت موازین شرعی، راهی مکتبخانه شوند. آنها هر روز صبح، کتاب «قرآن» و وعده ناهار را در بقچه ویژه مکتبخانه میپیچیدند و پس از چادر و چاقچور همراه برادر یا پدر راهی مکتبخانه زنانه و […]
مکتبخانه و درس خواندن تنها مختص اولاد ذکور خانواده نبود. دختران هم میتوانستند بر اساس قاعده و عرف زمانه با رعایت موازین شرعی، راهی مکتبخانه شوند. آنها هر روز صبح، کتاب «قرآن» و وعده ناهار را در بقچه ویژه مکتبخانه میپیچیدند و پس از چادر و چاقچور همراه برادر یا پدر راهی مکتبخانه زنانه و نشستن پای درس ملاباجی میشدند. برای جلوگیری از ورود نامحرم اغلب در مکتبخانه دخترانه بسته بود.
براساس قانون، دخترها در مکتبخانه، چادر و روبنده را از سر باز میکردند و بهجای آن چادر نماز سر میکردند. هر دختر یک تکه گونی بهعنوان زیرانداز داشت که روی آن مینشست. البته در مکتبخانههای زنانه، پسر بچههای کوچک زیر ٦ سال هم پذیرش میشدند. مردها همین که گلستان سعدی و خواندن اشعار حافظ را میدانستند باسواد و تحصیلکرده محسوب میشدند. دوران درس و مدرسه برای بسیاری از پسران بهاندازه آموختن خواندن و نوشتن بود و نمره قبولی دخترها هم منوط به روخوانی قرآن بود.
مونسالدوله، ندیمه باسواد انیسالدوله، در کتاب «خاطرات مونسالدوله : ندیمه حرمسرای ناصرالدینشاه» به مواردی جالبی از آداب درس خواندن و مکتب رفتن دختران اشاره میکند : «زنهای ایرانی قدیم چیزی که به معنای تعلیم و تربیت واقعی باشد، نمیدیدند. اما در هر شهری، مخصوصا تهران، مکتبخانهای زنانه بود و معلمه و مدیره این مکتبخانه پیرزنی بود که او را «میرزا باجیخانم» میگفتند. دخترها هر روز صبح کتاب قرآن و چاشنهبندی، یعنی دستمالبسته ناهار، خود را برمیداشتند و چادر و چاقچور میکردند و روبنده میزدند و همراه پدر یا برادرشان تا در مکتبخانه زنانه میآمدند. در مکتبخانه همیشه بسته بود تا مبادا مردی سرزده وارد شود. » به تعریف این نویسنده، دخترها وارد مکتبخانه که میشدند چادر و چاقچور و روبنده از سر برمیداشتند، چادرنماز سر میکردند و راهی اتاق مکتبخانه میشدند. کتاب درسی دخترها قرآن مجید بود و درس دادن و خواندن کتاب حافظ و سعدی و مانند آن برای دخترها ممنوع بود. گاهی دو کتاب به نامهای «عاق والدین» یا کتاب «خاله سوسکه» را هم به دخترها درس میدادند. مونسالدوله در بخش دیگر کتابش نوشته است : «درس اصلی همان روخوانی قرآن بود. همین که دختری قرآن را ختم میکرد، یعنی همه قرآن را میخواند دیگر در مکتبخانه کاری نداشت. یک کلهقند برای ملاباجی میآورد و فارغالتحصیل میشد. »اما جالبترین بخش ماجرای این آموزشها، مشق نداشتن دختران بود. دخترها تنها اجازه خواندن داشتند اما نوشتن را برای دختر عملی زشت و ناپسند میدانستند چون بر این باور بودند که «دختر مشق بلد باشد، کاغذپرانی میکند. » به این معنی که نامه عاشقانه مینویسد. البته در این میان، بعضی از اشراف هم بودند که خط خوش را هنر دختران خانواده میدانستند و آنها را برای یادگیری تحصیل و خواندن و نوشتن، به معلمهای خصوصی قابل اعتماد میسپردند.
گفتگوی جهانبانو با بانوان حاضر در مسیر مشایه
آشنایی با اولین موکب بین المللی زنانه
جملات کوتاه برای تشکر از بانوان خادم عراقی
چند توصیه برای مادران جهت در پیادهروی اربعین
به پاس ۱۰۰۰ روز خدمت
جریان مقاومت، جریانی است که باید همچنان خون تازه در آن دمیده شود
سختترین و سوزناکترین درد بشر، درد فراق است
مردم خوب میدانند چه کسی خدمتگزارشان است
یادبود بانوان آمل برای شهید رئیسی و شهدای خدمت