نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
در دیدار اخیر زنان با رهبر معظم انقلاب در تاریخ ۲۷ آذر ۱۴۰۳، خانم عایده سرور یکی از سخنرانان در ابتدای جلسه بودند. ایشان در حالی به این دیدار آمده بودند که ده روز قبل از آن، فرزند دیگرش به شهادت رسیده بود.
به همین مناسبت در گفتوگو با خانم محبوبه سادات رضوینیا، نویسنده کتاب «عایده» ماجرای آغاز تدوین این کتاب و توصیفی از شخصیت این مادر شهید بیان شده است.
* بهعنوان سوال اول، از ماجرای شکلگیری کتاب، گفتگوها و پژوهشها بگویید.
من در سال ۱۴۰۱ از طرف حوزه هنری به یک مراسم افطاری دعوت شدم. در این مراسم که هر سال به مناسبت هفتهی هنر برگزار میشود، از یک سری اشخاص به مناسبت این هفته تقدیر میشود. در نهایت، من بهعنوان نویسنده برتر استانی انتخاب شدم. این انتخاب به خاطر دو کتابی بود که در مورد عراق نوشته بودم و از این دو کتاب استقبال شده بود.
انتخاب من بهعنوان نویسنده برتر استانی به خاطر همین دو کتاب بود. پس از آن مراسم، یکی از مدیران حوزه هنری به من پیشنهاد نگارش یک کتاب درباره یک شهید لبنانی را داد. من موافقت کردم. جرقه این اتفاق اینطور زده شد که یعنی نوشتن این کتاب به من پیشنهاد شد. گفتند که برای من یک صوتی ارسال میکنند. در این صوت، یک گروه از حوزه هنری به خانه خانواده شهید میروند و در آنجا، خانم عایده سرور، مادر شهید علی اسماعیل شروع به صحبت کردن در رابطه با فرزندش میکند، در نتیجه تصمیم گرفته میشود که درباره وی یک کتاب نوشته شود.
تقریباً یک ماه پس از این اتفاق، من به لبنان سفر کردم تا گفتگوهای اولیه را انجام دهم. ابتدا به مزار شهید علی اسماعیل در روضة الحورا رفتیم و سپس به خانه مادر شهید رفتم تا مصاحبهها را شروع کنم.
* مصاحبهها در بیروت انجام میشد؟
بله، در منطقه شویفات در ضاحیه بیروت. ابتدا پیش از اینکه به لبنان بروم و مصاحبههایم را شروع کنم، به من گفتند که این شهید هفده سال سن دارد. در آن لحظه نگران شدم. با خودم گفتم: آخر من درباره چه چیزی میخواهم بنویسم؟ یک شهید هفده ساله چه دارد برای نوشتن؟ این سن بسیار کم بوده و سخت است که بخواهم درباره او بنویسم.
سؤالاتم را در رابطه با علی شروع کردم و فهمیدم که این مادر شهید، یک انسان متفاوت است. او واقعاً شخصیت جذابی دارد. به این فکر کردم که این پسر هفده ساله که صاحب کرامت شده و به شهادت رسیده است، نتیجه تربیت همین مادر است. بیدلیل نیست که در این زندگی کوتاه اینطور تربیت شده است. در نتیجه، تصمیم گرفتم که کتاب را از زندگی مادر شهید شروع کنم و سپس به زندگی شهید بپردازم.
شروع کردم به گفتگو کردن درباره کودکی خانم عایده و کمکم به تولد علی، دوران کودکیاش، نوجوانیاش، جوانیاش و شهادتش رسیدیم. برای این گفتگوها، صبحها به خانه ایشان میرفتم و صحبت ما گاهی تا نیمه شب طول میکشید. تقریباً یک هفته در لبنان بودم و مصاحبههای اولیه را انجام دادم. سپس به ایران برگشتم تا اینها را برای تدوین اولیه کتاب پیاده و ترجمه کنم.
* و بعد خانم عایده سرور به ایران آمدند؟
بله، مادر شهید در آبانماه برای مصاحبههای تکمیلی به ایران آمدند. ایشان یک هفته در مشهد ماندند و من صبح تا شب پیش ایشان میرفتم و مصاحبههای تکمیلی را انجام میدادم. هر بار که درباره کتاب صحبت میکردیم، میدیدم که مسائل بیشتری وجود دارد که باید در کتاب بیان شود. بنابراین مصاحبهها بسیار طول کشید و دیدم که یک هفته اصلاً کافی نیست. بلیت ایشان برای برگشت به لبنان لغو شد و من تصمیم گرفتم که ایشان را به خانه خودمان دعوت کنم تا بیشتر با هم باشیم و شخصیت او را بهتر بشناسم.
خلاصه، ایشان به خانه ما آمد و تقریباً ۳۴ روز در ایران ماند. در این مدت، ما همه موضوعات را درباره کتاب مورد بررسی قرار دادیم. اینجا دیگر به ترجمه و پیادهسازی مثل دفعه اول نیاز نبود. من از خانم عایده سؤال میکردم و او به عربی جواب میداد و من ترجمه میکردم و مینوشتم. بعد از این مدت، شروع کردم به تدوین مرحله دوم کتاب و در آخر، دو سال زمان برد تا کتاب منتشر شود.
* در واقع کار به نیّت خود شهید علی اسماعیل آغاز میشود، ولی خود خانم عایده اینقدر شخصیت مهم و متفاوتی داشتند که مسیر حرکت کتاب به سمت ایشان میچرخد و حتی اسم کتاب هم به نام ایشان گره میخورد.
* بله، واقعاً. علی اسماعیل و خانم عایده سرور اصلاً دو نفر جدا نیستند. وقتی کتاب را بخوانید، متوجه میشوید که هر دو انگار یک روح در دو جسم هستند. سبک زندگی آنها منحصر به فرد است و ما با مطالعه این کتاب میتوانیم یک خانواده حزبالله، یک مجاهد حزبالله و یک قهرمان حزبالله را ببینیم.
* کدام قسمت کتاب برای شما بیشتر جذابیت داشت؟
من همه بخشهای کتاب را دوست دارم. هر بخش آن یک زیبایی خاص دارد که در نهایت تبدیل به یک کتاب شده است. بهعنوان مثال بخش کودکی عایده که درباره اسرائیلیها صحبت میکند، نشان میدهد که او از همان دوران کودکی یک قهرمان است. یا مثلاً آنجایی که در پناهگاه هستند و اسرائیلیها به آنها شکلات میدهند، مادرش آنها را پرت میکند و میگوید: شما دشمنان ما هستید. عایده پس از آن میگوید: آن چاقو را بده به من، میخواهم بروم و آنها را بکشم.
*جالب است که مادر ایشان هم خیلی آدم مذهبیای نبودهاند.
نه، مادرش به هیچ عنوان فردی مذهبی نبوده است.
* در واقع عایده تحت تربیت مادربزرگش رشد کرده و اصل کار تربیت را او انجام داده است.
* بله، مادربزرگ معلّم اصلی او است و این زن باعث میشود که عایده علیرغم اینکه در یک محله مسیحی زندگی میکند، با تربیت مذهبی بزرگ شود. حتی در آن اوایل به سبک اهل سنت نماز میخواند و با رومیزی سرش را میپوشاند. اما مادربزرگ اولین معلمش است و او تأثیر زیادی روی عایده میگذارد.
عایده فردی فهمیده است و نسبت به سرزمینش، دشمنش و محیط پیرامونش دارای نگاه تیزبینی است. این نگاه در انتخاب هدف و راهش تاثیرگذار است. او اصرار میکند تا با حجاب شود، چراکه میداند اسرائیل یک دشمن است که نباید با او مدارا کرد. وی همچنین با شخصیتهایی مانند امام خمینی (ره) و امام موسی صدر آشنا میشود و آنها بهعنوان معلم بر او اثر میگذارند و روح و عقایدش را استوار میکنند. تا جایی که به این مرحله میرسد که یک رزمنده حزبالله را بهعنوان همسر انتخاب کند و فرزندانش را برای شهادت تربیت کند.
*سختترین و شیرینترین بخش کار برای شما چه بود؟
کار سختی نداشت و بسیار دوستداشتنی بود. این دو سال همه وقت خود را صرف نوشتن و جمعآوری مطالب این کتاب کردم. تنها سختیام این بود که دوست داشتم کتاب زودتر منتشر شود. همیشه میگفتم این کتاب کی آماده میشود؟ شاید سه بار برای ویراستاری رفت و هر بار ویراستار تغییر کرد. به نظرم بسیار طول کشید. هر وقت به خانم عایده میگفتم، او میگفت صبر کن، خدا هر چیزی را در جای خودش قرار میدهد. اما من مثل او نیستم، یک فرد عادی هستم و تمایل داشتم کتاب زودتر منتشر شود.
بعد از حوادث اخیر در لبنان، کتاب در مراحل انتشار بود. روز پس از شهادت سید حسن، تصویری برای من فرستاده شد که در آن یک لپتاپ با عکس پسزمینه حضرت آقا و امام خمینی (ره) دیده میشد و کتاب من روی صفحه کلید آن قرار داشت. یعنی کتاب دقیقاً یک روز پس از شهادت سید حسن نصرالله آماده شده بود.
*فکر میکنید حرف اصلی کتاب چیست و شما قصد داشتید چه مفهومی خاصی را از کتاب بیرون بکشید؟
در این کتاب به مسائل مختلفی اشاره شده است. اصلیترین موضوع این است که یک سبک زندگی را نشان میدهد؛ سبک زندگی یک مادر که چگونه یک شهید را تربیت میکند. خود عایده در آخر کتاب حرف سردار سلیمانی را میگوید، اینکه «تا شهید نباشی، شهید نمیشوی.» در این کتاب زندگی «علی» مورد بررسی قرار گرفته است. هفده سال زندگی علی بسیار کوتاه اما پربار است، از هر مقطع زندگی علی، نکتهای استفاده میشود. علی پس از اینکه به سن خاصی میرسد، راه و هدفش را انتخاب میکند و در دورههای مختلف شرکت میکند تا به مرحلهای که بسیار دوست داشت، یعنی شهادت برسد.
* بعد از شهادت رفیقش مهدی، شهید میشود؟
بله، پس از شهادت دوستش مهدی فخرالدین، شهید میشود. افرادی که به مجموعه کشافة المهدی میروند، از بچگی در آن مدرسهها و دورهها شرکت میکنند و سرانجام زندگیشان را شهادت تصور میکنند.
همچنین در این کتاب نکات زیادی درباره سبک زندگی وجود دارد، از جمله اینکه چگونه باید یک کودک را تربیت کرد و درباره تحصیل و ازدواج میگوید. این مجموعهای از مسائلی است که ما نیاز داریم بدانیم تا یک مجاهد چطور در هفده سالگی به شهادت میرسد، رفتارش با والدینش چگونه بوده و موضوعات مختلفی که با آنها مواجه بوده، بیان شده است.
رسانهی «ریحانه»
گفتگوی جهانبانو با بانوان حاضر در مسیر مشایه
آشنایی با اولین موکب بین المللی زنانه
جملات کوتاه برای تشکر از بانوان خادم عراقی
چند توصیه برای مادران جهت در پیادهروی اربعین
به پاس ۱۰۰۰ روز خدمت
جریان مقاومت، جریانی است که باید همچنان خون تازه در آن دمیده شود
سختترین و سوزناکترین درد بشر، درد فراق است
مردم خوب میدانند چه کسی خدمتگزارشان است
یادبود بانوان آمل برای شهید رئیسی و شهدای خدمت