یادداشت فرهنگی؛

روایتی برای زنانی که جهان را از آستانه صبرشان آغاز می‌کنند

بعضی روزها اتفاقی می‌افتد که گویی زمان کمی مکث می‌کند، نفسی می‌کشد و چیزی آرام در دل آدم جابه‌جا می‌شود. روز مادر… روز ولادت حضرت فاطمه زهرا (س)… از همان روزهاست ... روزی که آدم می‌ایستد و به زنانی فکر می‌کند که اگر نبودند، خیلی چیزها در این سرزمین شکل دیگری پیدا می‌کرد!

مدتی پیش، هنگام آماده‌سازی یک تیزر مناسبتی، دوباره چشمم به چهره زنانی افتاد که زندگی‌شان در کتاب‌ها ثبت شده.

زنانی که هر صفحه از روایت‌شان، آینه‌ای بود از صبوری، ایستادگی و مادرانه‌گیِ بی‌انتها.

گویی هر کدامشان تکه‌ای از تصویر بزرگ «زن ایرانی» را کامل می‌کردند؛ زنانی که هم مادر بودند و هم ستون‌های مستحکم یک تاریخ افتخارآفرین.

زنانی که تاریخ از کنارشان بی‌صدا عبور نمی‌کند …

وقتی روایت زنان این سرزمین را مرور می‌کنی، از منیژه لشگری در  کتاب روزهای بی‌آینه و صبر جانسوزش در سال‌های طولانی انتظار تا قدم‌خیر محمدی درکتاب دختر شینا، زنی‌ که ثابت کرد می‌شود در دل سختی قد کشید و سایه‌بان بقیه شد. او در نبودِ همسر، پشتیبان خانه شد، مرد شد، مادر شد، تکیه‌گاه شد. بی‌هیاهواما شکوهمند زندگی کرد.

سیده زهرا حسینی در  کتاب دا، صدای خرمشهرِ شعله‌ور بود.

و مرضیه خلیفه در روی ماه دی، زنی که از کودکی مسئولیت خانواده خود را به عنوان فرزند ارشد برعهده داشته و از خواهران قد و نیم‌قد کوچکش مراقبت می‌کند، بعدتر یتیم‌های خودش و بعد یتیم‌های پسرش. این زن سه نسل یتیم‌داری می‌کند. داغ می‌بیند، داغ پدر… داغ همسر … داغ دو پسر جوان و در آخر هم داغ نوه. زنی که صبر دارد، تدبیر دارد، شجاع است و هنرمند.

صدای نسرین باقرزاده در کتاب ساجی، صدای نسل دخترانی است که جنگ تلاش کرد خاموششان کند، اما آن‌ها بلندتر از قبل ایستادند.

در صفحات دیگر، زهرا پناهی‌روا در گلستان یازدهم ایستاده؛ مادری که درد را بهانه نمی‌کنند؛ آن را تبدیل به چراغ می‌کند. مادری که داغ را شکست نداد، بلکه داغ او را بزرگ‌تر کرد.

کنارش سبا بابایی در مهاجر سرزمین آفتاب، که معنای مادرانه‌گی را در انتخاب، ایمان و هجرت یافت.

و فخرالسادات موسوی در پاییز آمد، نه فقط از فقدان، که از دوباره برخاستن می‌گوید. زنی که در دل پاییز، از نو شکوفه داد.

مادرانی که هیچ‌وقت در مرکز تصویر نیستند اما تصویر بدون آن‌ها کامل نمی‌شود…

در میانه این جمع، فرنگیس حیدرپور از کتاب فرنگیس، دختری ۱۸ ساله، جنگ را نه با اشک، که با تبر پاسخ داد؛

روایت «فرنگیس» تنها ثبت یک شجاعت نیست؛ ثبت جسارت تمام زنانی است که آمدند، ایستادند، ترسیدند اما عقب نرفتند.

و مرضیه حدیدچی (دباغ) در کتاب خاطرات مرضیه حدیدچی، او که در دوران مبارزه شکنجه شد، تبعید شد،اما اراده‌اش را هیچ‌کس نشکست. مرضیه دباغ نشان می‌دهد چگونه یک زن می‌تواند هم مادر باشد و هم رهبر، هم همسر باشد و هم حامی یک نهضت.

گوهرالشریعه دستغیب در کتاب گوهر صبر، که نشان می‌دهد چگونه زنی از جنس مردم، با شجاعت و پایداری، نقش‌آفرینی سیاسی کرد؛ تا جایی که خاطراتش منبعی مهم برای شناخت تحولات آن دوران می‌شود.

و شهلا ده‌بزرگی در کتاب بانوی اَبی‌ها، اولین زن خلبان ایران که بعد از انقلاب در دوران جنگ برای جمع‌آوری اطلاعات پرواز می‌کرد و مهارتش را خرج دفاع از میهنش می‌کرد …

همه‌‌ی این زنان، اگرچه هرکدام مسیر جداگانه‌ای پیمودند، یکی در روستایی دورافتاده، یکی در دل اسارت، یکی با داغ فرزند، دیگری در میدان سیاست و … اما وقتی کنار هم قرارشان می‌دهی، گویی یک زن واحد در برابر تو ایستاده:

زنی که می‌ترسد، اما عقب نمی‌رود؛

می‌گرید، اما می‌ایستد؛

می‌شکند، اما از میان شکست، نور تازه‌ای می‌رویاند.

این زنان، تکه‌تکه‌های یک حقیقت بزرگ‌اند:

حقیقت مادر بودن.

آن‌هابا وجود تفاوت‌های زندگی، در یک نقطه به هم می‌رسند: نقطه‌ی ایستادگی و مسئولیت‌پذیری خانوادگی و اجتماعی.

مادری فقط زاده‌شدن یک فرزند نیست!

مادر بودن یعنی پشتیبانی، یعنی ایثار، یعنی بزرگ ‌کردن چیزی فراتر از خود.

در زندگی همه این زنان، مادری یک روح مشترک و یک منش واحد است؛

و شاید به همین دلیل است که تاریخ نمی‌تواند از کنار این زنان بی‌صدا عبور کند.

زیرا هرکدامشان در سکوت، در زخم، در فروتنی و در ایمان، کاری کردند که یک سرزمین روی پا بایستد و همواره سرش را بالا بگیرد ….

اگر در این سال‌ها از دل همین خانه‌ها، این همه قهرمان قد کشیدند، به خاطر روحیه‌ای بود که در سینه زنان این سرزمین موج می‌زند:

روحیه‌ای از جنس حضرت زهرا (س)

مادرانه، پناه‌بخش، استوار و روشن.