روایتی از شهادت دختر ۱۷ ساله انقلاب به نام محبوبه

«محبوبه صبح» عنوان داستانی از راضیه تجار است که در آن زندگی شهید «محبوبه دانش آشتیانی» از قربانیان حادثه جمعه خونین ۱۷ شهریور را روایت می‌کند.
محبوبه

محبوبه دانش‌آشتیانی نوجوان ۱۷ ساله‌ای بود که سال ۵۷ پایین‌تر از خیابان سیروس، کتابخانه‌ای را اداره می‌کرد و برای بچه‌های محروم جنوب شهر کتاب می‌برد. برای آن‌ها یک برنامه مطالعاتی دقیق قرار داده بود و داستان‌های اسلامی را تعریف می‌کرد و به این ترتیب، یک حرکت اجتماعی عمیق و به دور از جنجال را در میان کودکان و نوجوانان آغاز کرده بود.

این نوجوان ۱۷ ساله که در شهریور سال ۱۳۵۷ خورشیدی دانش‌آموز سال آخر دبیرستان محسوب می‌شد، با وجود سن و سال نه چندان زیاد، یک فرد کاملاً سیاسی بود و در اکثر فعالیت‌های مبارزاتی آن زمان و همچنین بسیاری از گردهمایی‌ها و تظاهرات‌های خیابانی شرکت می‌کرد.

سال دوم دبیرستان آخرین سال تحصیلی بود که محبوبه در مدرسه ثبت‌نام کرد و فقط چند روز مانده به شروع سال سوم دبیرستان، با حضور در جمع مردم تظاهرکننده در میدان ژاله (شهدا) هفدهم شهریورماه سال ۱۳۵۷ در جمعه‌ای که هم سرخ بود و هم سیاه، در مکتب دیگری به نام شهادت ثبت‌نام کرد و پذیرفته شد.

«محبوبه صبح» عنوان داستانی از راضیه تجار است که در آن زندگی شهید «محبوبه دانش آشتیانی» که یکی از کم سن و سال‌ترین قربانیان حادثه جمعه خونین ۱۷ شهریور بود را روایت می‌کند.

کتاب «محبوبه صبح»

«محبوبه صبح» به شرح بخشی از زندگی محبوبه دانش آشتیانی می‌پردازد، اما یک بیوگرافی نیست و از جنبه‌های داستانی برخوردار است؛ به عبارت دیگر بخشی از فضای این داستان برگرفته از واقعیت و بخشی تخیلی است، تا جایی که می‌توان این اثر مکتوب را یک رمان نامید.

نویسنده «محبوبه صبح» معتقد است در جریان نوشتن این رمان تا حد امکان به واقعیت‌های زندگی شخصیت اصلی داستان وفادار بوده و در عین حال از ظرایف و عناصر داستانی در خلق موقعیت‌های داستانی بهره برده است.

تجار بخشی از فضای این رمان را برگرفته از واقعیت و بخش دیگر آن را تخیلی می‌داند. او برای ترسیم حوادث داستان با بازماندگان و اعضای خانواده محبوبه دانش‌آشتیانی گفت‌وگو کرده و در کنار این امر برای هر چه نزدیک‌تر کردن وقایع داستان به واقعیت از تحقیقات میدانی و اطلاعات ثبت شده در منابع تاریخی نیز استفاده کرده است.

کتاب «محبوبه صبح» روایتگر مقطعی از زندگی محبوبه دانش آشتیانی است؛ آخرین مقطع از زندگی او که در روز هفده شهریور ماه سال ۱۳۵۷ خورشیدی با شلیک مستقیم مأموران حکومت شاه به نقطه پایان رسید. در این کتاب به بخشی از فعالیت‌های سیاسی و انقلابی این نوجوان ۱۷ ساله اشاره شده و توصیفات متعددی در اختیار مخاطب قرار گرفته است. برای مثال می‌توان به بخش‌هایی از این داستان که در آن محبوبه برای پخش اعلامیه تلاش می‌کند و هم‌زمان مورد تعقیب مأموران ساواک قرار دارد اشاره کرد. علاوه بر آن می‌توان از بخش‌های مربوط به کمک‌رسانی محبوبه به افراد فقیر سخن به میان آورد که با فعالیت‌های سیاسی او پیوند می‌یابد.

 برشی از کتاب «محبوبه صبح»:

«انگار همه این‌ها صحنه‌های تار و کدر و کثیف یک فیلم بود که از جلوی چشمش می‌گذشت. مینا جلوی در چوبی کهنه آبی‌ رنگی ایستاد. کوبه را در مشت فشرد و چند بار به صدا درآورد. پسرکی لاغر و برهنه و کچل در را باز کرد.

مینا جلو رفت و او به دنبالش. وقتی بالای سر زن بیمار نشست؛ وقتی دست روی پیشانی او گذاشت و دستش سوخت؛ وقتی پاهای او را پاشویه کرد؛ وقتی بچه‌ها را گریان دید، یک بار دیگر آن چشمه قدیمی در دلش جوشید. نفرت… نفرت… نفرت از نظام.

به‌سختی زن را به درمانگاه رساند. نسخه‌اش را پیچید. او را به خانه برگرداند. اسکناسی زیر تشکش چپاند. برایش سوپ رقیقی بار گذاشت. سفارش لازم را به بچه‌هایش کرد. قول داد باز هم سر بزند. با خود فکر کرد کتاب‌ها و اعلامیه‌ها هنوز در ساکش هست. بهتر بود آن‌ها را در اتوبوس پخش می‌کرد.

هنوز به ایستگاه اتوبوس نرسیده بود که مردی را با کت و شلوار سیاه و پیراهن زرشکی در کنار خود دید. مرد عینک آفتابی زده بود و رنگ سرخ کراواتش چشم را می‌زد. وقتی از او مسیر اتوبوس را پرسید، برای لحظه‌ای دلش فروریخت.

سوار اتوبوس که شد، به ردیف وسط رفت. سایۀ مرد را از داخل شیشۀ اتوبوس دید که در ردیف پشت سر او نشست.»

کتاب «محبوبه صبح» با نام کامل «محبوبه صبح: زندگی‌نامه داستانی محبوبه دانش» به قلم راضیه تجار برای اولین بار در سال ۱۳۹۳ توسط انتشارات «سوره مهر» در شمارگان ۲۵۰۰ نسخه منتشر شده است.

سه سال بعد از شهادت محبوبه، پدر بزرگوارش شهید غلامرضا دانش‌آشتیانی و نامزد او شهید حسن اجاره‌دار نیز در حادثه هفتم تیرماه سال ۱۳۶۰ به شهادت رسیدند.

ایکنا