روایات نقص عقل زنان روایاتی ضعیف و مخالف قرآن است

نویسنده کتاب «زنان، افتاء و مرجعیت» گفت: روایاتی که به گونه‌ای تنقیص زنان از آن‌ها برداشته می‌شود وقتی در کنار آیات قرآن قرار می‌گیرد، می‌بینیم در آیات قرآن چنین مضامینی مشاهده نمی‌شود و به نظر می‌رسد آن روایات هم از نظر سند، قابلیت بررسی مجدد دارد.

ماجرای مرجعیت زنان از جمله موضوعاتی است که هرچند تاریخی طولانی دارد اما در عمل به‌ویژه در یکی دو دهه اخیر بیشتر مورد توجه قرار گرفته است؛ موضوعات پیرامون این بحث ابعاد گسترده‌ای دارد که بررسی آن پس از فرمایش رهبر معظم انقلاب درباره مرجعیت زنان در مسائل زنان ضروری است.

حجت‌الاسلام مهدی سجادی امین، استاد حوزه علمیه و نویسنده کتاب «زنان، افتاء و مرجعیت» به سوالاتی پیرامون این موضوع پاسخ داد.

با توجه به اینکه زنان همانند مردان از همه مزایای اجتماعی حقوقی و سیاسی در اسلام برخوردار هستند آیا منافاتی بین مرجعیت زنان در احکام شرعیه و حفظ شئون زنانگی و اموری از قبیل حجاب و … وجود دارد؟

آیت‌الله خوئی دلایلی که مراجع در عدم مرجعیت زن بیان کرده‌اند را مورد انتقاد قرار داده و این دلایل را کافی نمی‌دانند. در نهایت بیان می‌کنند که مذاق شارع بر این است که زنان متصدی مرجعیت نشوند و مرجعیت نداشته باشند. ما در پژوهشی، به طور مفصل به بررسی این دلیل آیت‌الله خوئی پرداخته‌ایم.

ایشان می‌فرمایند مذاق شارع بر این است که آن وظیفه‌ای که از زنان انتظار می‌رود، این است که اهل حیا و حجاب باشند و امور منزل را بر عهده بگیرند و متصدی امور دیگر نشوند. یکی از دلایلی که ایشان بیان می‌کنند، این است که به دلیل اینکه تصدی مرجعیت باعث می‌شود، شخص در معرض مراجعه و سؤال دیگران قرار گیرد و این ارتباط با نامحرم را به دنبال دارد. در این پژوهش به‌طور مفصل مذاق شارع را نقد کرده‌ایم و گفته شده است که از دلایل شرعی یعنی از احادیث و آیات به دست نمی‌آید که واقعا شارع چنین مقصودی داشته باشد، بلکه به برخی از آیات اشاره کرده‌ایم که زنان هم مانند مردان تکالیفی بر عهده دارند که انجام آن‌ها بعضی اوقات لازمه‌اش این است که حضور اجتماعی هم داشته باشند و در آنجا اشاره شده که مرجعیت تقلید به معنای افتا و فتوا دادن نه آن شئون ولایی، اگر این را برای زن ثابت بدانیم منافاتی با حضور اجتماعی ندارد و منافاتی با اینکه با نامحرم در تعامل نباشد ندارد، مانند مراجع امروزی که با وجود راه‌های ارتباطی فراوان به‌خصوص اینترنت، سایت‌ها، فضای مجازی و… همین امروز هم مقلدین مراجعه مستقیم به مراجع ندارند؛ بنابراین اگر فقیه زنی به اجتهاد برسد، می‌تواند فتوای خود را در اختیار دیگران قرار دهد بدون اینکه ارتباطی با نامحرم داشته باشد و از این جهت مانعی ایجاد نمی‌شود.

آیا می‌توان تبیین دقیقی از کارکرد حضور زنان اسلام شناس و فقیه در جامعه ارائه داد، به عبارت دیگر کارکرد یک زن مجتهد در جامعه چیست؟

یکی از کارکردهای مهم مراجع تقلید زن این است که مسائل را از نگاه زنان مورد تحلیل و بررسی قرار می‌دهند. طبیعتا مرجع تقلیدی که خودش زن باشد، مخصوصا نسبت به احکامی که مربوط به خانم‌ها است و محدودیت‌هایی را برای زنان به دنبال دارد، چه از نظر پوشش و چه از نظر احکام خاص زنان، چه بسا بهتر و شفاف‌تر می‌تواند این مسائل را درک کند و نگاهش به آیات و روایات یک نگاه عمیق‌تری در مقایسه با مراجع تقلید مرد خواهد بود.

حداقل یکی از ویژگی‌های فقیه زن، شفافیت بهتر در برداشت احکام زنان است و شناخت محدودیت‌هایی که برای زنان وجود دارد و ارائه راهکارهای فقهی برای خارج شدن از برخی مشکلاتی که زنان گرفتار آن هستند. به‌عنوان مثال کسی که خودش زن باشد قاعده لاحرج و قاعده لاضرر را نسبت به زنانی که در زندگی مشترک در حرج و ضرر هستند، بهتر درک می‌کند و طبیعی است که این قواعد را بهتر می‌تواند پیاده کند تا آن مجتهدی که ممکن است واقعا به آن اندازه از حرج و ضرری که یک زن در زندگی مشترک دارد یا محدویت‌هایی که در اجتماع برای برخی از فعالیت‌های زنان وجود دارد، این مسائل را درک نکند.

یکی از بحث‌های مطرح این است که در اسلام بین زنان و مردان تفاوت‌هایی گذاشته شده است مثل بحث مهریه، وجوب نفقه زن بر مرد، حق مرد در طلاق، نصف بودن ارث زن، جواز تعدد زوجات، شهادت دو زن به جای یک مرد، ریاست خانوادگی مرد، حق حضانت کودک و… که نشانگر این است که زن به عنوان موجودی ضعیف و پایین‌تر از مرد است. آیا می‌توان گفت که همین موارد باعث شده که مردان برای زنان تصمیم بگیرند و زنان چنین اجازه‌ای نداشته باشند؟

این نگاه که این تفاوت‌های فقهی و حقوقی باعث جنس دوم‌شدن یا موجب ضعف زن شده است، نیاز به بحث و بررسی دارد. منتهی در کتابی که در باره این موضوع نوشته‌ام به برخی از مسائلی که شما اشاره کردید پرداخته‌ام؛ به‌عنوان مثال روایات مختلفی که در رابطه با نقصان عقل زنان یا سلب رای و اندیشه از زنان آمده و یا برخی روایاتی که زنان را از تصمیم‌گیری برای دیگران پرهیز می‌کند یا در تعدادی از روایات آمده است که از پیروی زنان یا مشورت با آن‌ها باید پرهیز شود یا بحث شهادت زنان که در سؤال به آن اشاره شد، به‌طور مفصل در کتاب ذکر شده و این دلایل مورد بررسی قرار گرفته است، هم از نظر اینکه چقدر واقعا این مسائل ثابت هستند و می‌شود به آن‌ها پایبند بود و هم از نظر اینکه آیا این امور مانعیتی برای اجتهاد زن دارند یا نه؟

در این پژوهش به دلایلی که ممکن است از آنها به گونه‌ای تفاوت ارزشی بین زن و مرد درک شده باشد، پرداخته شده و این موارد را مورد بررسی قرار داده‌ایم. همچنین بحث شده که آیا بر فرض اثبات این مسائل، آیا منافاتی با مجتهد شدن زن و حجیت فتوای زن برای دیگران دارد یا خیر؟ اثبات بسیاری از این موارد، در منابع دینی چندان روشن نیست. این‌ها منافاتی با مجتهد شدن زن ندارد.

در دین اسلام از نظر ارزشی هیچ تفاوتی بین مرد و زن وجود ندارد و هر دو نزد خدای متعال دارای ارزش هستند و اگر تکالیف خود را انجام دهند، می‌توانند به مقام قرب الهی برسند که معیار ارزشمندی هم تقوا است، با این وجود برخی از تفاوت‌های حقوقی که براساس یکسری ملاک‌ها و معیارهایی است که بین زن و مرد وجود دارد، به‌عنوان مثال اگر حق ارث زن در مقایسه با مرد کمتر است، از آن طرف وظایف مالی که به عهده مرد قرار دارد بیشتر است، این مسائل در جای خودش بطور مفصل بیان شده است.

اگر مدیریت خانواده طبق آیه قوامیت با مرد است قاعدتا یکسری منافعی برای زن و وظایفی بر عهده مرد قرار داده شده که نسبت به همسر و خانواده باید انجام دهد. در حقیقت یک توازن و تناسبی بین زن و خصوصیات خلقتی زن و بین حقوق و وظایفی که بر عهده زن و مرد هست وجود دارد، که ما باید به همه آموزه‌های دینی و تفاوت‌های حقوقی بین زن مرد نگاه جامعی داشته باشیم. بنده نمی‌خواهم در اینجا به‌طور مفصل وارد این تفاوت‌های فلسفی و حقوقی بشوم، اما این تفاوت‌ها مانعی برای اجتهاد زن نخواهد داشت.

اگر وظیفه مادری را نقش اصلی زن بدانیم آنگاه تصمیم‌گیری‌های کلان اجتماعی در عرصه خانواده و زنان را چه کسی باید انجام بدهد؟ آیا نظام اسلامی تعریف درستی از حضور اجتماعی زنان داشته است؟

اشاره شد که آیت‌الله خوئی، مذاق شارع را بر عدم مرجعیت زن تشخیص داده‌اند. ما به طور مفصل در نقد این دیدگاه وظایفی را که بر عهده زن قرار دارد آورده‌ایم. برخی وظایف مستلزم حضور اجتماعی است و نمی‌شود این وظایف را بر عهده زن قرار دهیم و در عین حال بگوییم که زن نباید حضور اجتماعی داشته باشد. با توجه به دلایلی که داریم؛ بحث حضور اجتماعی، جواز آن و بعضی وقت‌ها لزوم آن از ادله به‌دست می‌آید.

به‌عنوان مثال وقتی دلایل مختلف از روایات و آیات در مسئله امر به معروف و نهی از منکر وجود دارد، این روایات اختصاص به مردان ندارد و شامل زنان و مردان می‌شود. قاعدتا وقتی که بخواهیم امر به معروف و نهی از منکر کنیم و افراد را به اسلام دعوت کنیم یا بخواهیم از ظلم و تجاوز دیگران جلوگیری کنیم، این موارد مستلزم حضور اجتماعی و مؤثر بودن است. وقتی این وظایف مانند مردان، بر عهده زنان نیز قرار دارد، طبیعی است که باید در فضای جامعه حاضر باشند. یا به‌عنوان مثال ما در سیره رسول اکرم (ص) مشاهده می‌کنیم که زنان را در بیعت دخیل می‌کردند. بیعت در حقیقت یک فعالیت سیاسی و اجتماعی است که موجب می‌شود زنان به‌عنوان یک کنشگر فعال در عرصه اجتماع حاضر شود و فعالیت سیاسی داشته باشند که خود بیعت معمولا در زمان رسول اکرم (ص) برای پیروی از بیعت شونده و امام (ع) انجام می‌شده است، التزام به اوامرش پیدا می‌کردند و بعضی اوقات طرف تعهد می‌داده که حاکمیت و ولایت آن امام را بپذیرد.

این بیعت تا چه اندازه فعالیت سیاسی پررنگی است، این در زمان پیامبر اکرم (ص) وجود داشته و زنان هم مانند مردان در این بیعت‌ها حضور پیدا می‌کردند که مصادیقش در این تحقیق به طور مفصل ذکر شده است.

یا به‌عنوان مثال حضور زنان حتی در زمان ظهور امام زمان (عج) هم بسیار پررنگ است. ما در روایات داریم وقتی امام زمان (عج) ظهور کنند، ۳۱۳ یار خاص دارند که زنان ۵۰ نفر از آن‌ها را تشکیل می‌دهند. خب این خیلی حضور پر رنگی از زنان است در مسائل حکومتی و نقش‌شان در شکل‌گیری عدل جهانی. زنان در دفاع از اسلام و ولایت نیز نقش تأثیرگذاری داشته‌اند. چقدر زنانی را داریم که در زمان حکومت امام علی (ع) به‌خصوص در جنگ صفین آمدند و بر شترها سوار شدند و در حضور دیگران شروع به خواندن اشعاری در دفاع از امام علی (ع) و تنقیص معاویه کردند و مردم و اصحاب امام علی (ع) را تشویق می‌کردند که در عرصه نبرد باقی بمانند. ببینید چقدر حضور پر رنگی است برای زنان که در میدان جنگ حاضر شده و اشعار حماسی می‌خواندند و موجب تشویق و جنگاوری مبارزان می‌شدند.

 بحث نداشتن شئون ولایی زنان مطرح شد و قبول داریم که زن شئون ولایی ندارد اما آیا می توانیم قائل شویم به اینکه چون شئون ولایی ندارند حق تصمیم‌گیری برای خودشان را هم ندارند؟ چرا در برخی از حوزه‌ها، خانمی که در شورای سیاست‌گذاری شرکت کند و در بحث برنامه‌ریزی و تصمیم‌گیری برای خودشان سهمی داشته باشند، نداریم؟ آیا می‌توان گفت این به دلیل نداشتن شان ولایی‌شان است؟

البته عرض کردم، اختلاف نظر است در اینکه آیا زنان شئون ولایی دارند یا ندارند. اما آن نظریه که بنده برای قبول آن دلایلی دارم و نگاه مشهور هم همین است، این است که شئون ولایی برای زن ثابت نیست. منتهی این مهم است که تشخیص بدهیم چه شانی، شان ولایی است و چه شانی ولایی نیست، این بسیار مهم است.

در ابتدای بحث عرض شد که شئون ولایی، شئون مشخصی هستند و در صورتی صادق‌اند که مستلزم تصرف در امور دیگران مثل دیوانگان و کودکان باشد، یا تصرف در اموال شخص غایب، یا ولایت بر شخص ممتنع و یا تصرف در اموال عمومی و امثال این‌ها که مواردش مشخص است، ما نمی‌توانیم به این بهانه یا با این توجیه که زن شئون ولایی ندارد، تمام فعالیت‌های زنان را در عرصه‌های مدیریتی و اجتماعی زیر سؤال ببریم. خیلی از مواردشان ولایی نیست. بسیاری از تصمیم‌گیری‌ها برای حضور در شوراها از نظر فقهی، شان ولایی نیست تا بخواهد برای زن محدودیتی به وجود آورد. بنابراین نکته مهم این است که نباید ثابت نبودن شئون ولایی برای خانم‌ها، وسیله‌ای برای حذف زنان از سطوح تصمیم‌گیری‌های کلان شود که به نظر می‌آید بسیاری از این موارد تصرف، به آن معنایی که در فقه بیان شده تصرف در امور دیگران و تصرفات ولایی نیست.

ایکنا