تحلیل فیلم؛

دو دادگاه، یک زن؛ نقدی بر ساده‌انگاری گناه در روایت سینمایی

این فیلم سینمایی با روایت زندگی زنی به نام کارولین در دوران جنگ جهانی اول، تصویری تلخ از پیوند فقر، نابرابری طبقاتی و فروپاشی اخلاقی ارائه می‌دهد؛ روایتی که در آن خیانت، طرد اجتماعی و تصمیمات اشتباه فردی، کاراکتر اصلی را تا مرز جنایت و محاکمه وجدان پیش می‌برد.

فیلم سینمایی «دختری با سوزن» روایتی است از زنی به نام «کارولین» که در دوران جنگ جهانی اول در دانمارک زندگی می‌کند. در سکانس‌های آغازین فیلم، جدال طبقاتی آشکاری میان طبقه فقیر و طبقه مرفه به تصویر کشیده می‌شود. کارولین، زنی متأهل است که همسرش در جنگ شرکت دارد و نزدیک به یک سال است از او خبری ندارد. او در انتظار نامه‌ای از همسرش، زندگی‌ای بی‌هدف و فرساینده را سپری می‌کند.

کارولین در کارخانه تولید پوشاک جنگی مشغول به کار است و با دستمزدی ناکافی، زندگی خود را در خانه‌ای نمور و فقیرانه می‌گذراند. او نماینده طبقه فرودست جامعه است که در برابر طبقه مرفه، یعنی «مرد جوان مالک کارخانه»، قرار می‌گیرد؛ مردی بی‌مسئولیت و سست‌اراده که کارولین را به طعمه‌ای مناسب برای کامجویی خود تبدیل می‌کند.

در میانه رابطه‌ای عاشقانه و پنهانی، ناگهان همسر کارولین بازمی‌گردد؛ مردی که جراحتی عمیق بر چهره دارد و با نقابی می‌کوشد آن را پنهان کند. بازگشت او با سردی و سپس طرد کارولین همراه می‌شود. با این‌حال، زمانی که کارولین توسط مرد کارخانه‌دار (که از او باردار شده بود) رها می‌شود، همسرش بار دیگر او را می‌پذیرد.

این فیلم سینمایی اگرچه در تلاش است عشق میان زوجین، حتی پس از خیانت، و کارکرد امن و محبت‌آمیز خانواده را به تصویر بکشد، اما بزرگ‌ترین ضعف آن، برخورد ساده‌انگارانه با خطاهای فاحش فردی است که مرتکب خیانت شده است. کارولین، با وجود آنکه همسرش فرزند نامشروع او را به‌عنوان فرزند خانواده می‌پذیرد، پس از تولد کودک بار دیگر در اندیشه قتل نوزاد برمی‌آید. او از خانه می‌گریزد و در نهایت کودک را به قتل می‌رساند.

کارولین که به دلیل فرار از خانه سرپناهی ندارد، به زنی پناه می‌برد که قاتل فرزند خود و بسیاری از نوزادان دیگر است؛ زنی که در پوشش فعالیت‌های خیریه، نوزادان را از والدینشان با وعده واگذاری به خانواده‌های ثروتمند می‌گیرد، اما در واقع آنان را به قتل می‌رساند.

می‌توان کارولین را نماد بارز زنی دانست که تحت فشارهای کارگریِ صنعتی و دستمزد ناچیز، تصمیمات اشتباه پی‌درپی می‌گیرد و زمانی دچار پشیمانی می‌شود که دیگر سودی ندارد؛ درست همان‌گونه که پس از کشتن فرزند خود پشیمان می‌شود.

در سکانس پایانی فیلم، کارولین در کنار همسرش روبه‌روی آینه نشسته و صدای دادگاه «داغمار» شنیده می‌شود. این سکانس پرده از دو دادگاه برمی‌دارد: یکی دادگاه بیرونی که داغمار در آن محاکمه می‌شود و دیگری دادگاه وجدان کارولین؛ وجدانی که او را بابت تصمیمات اشتباهش سرزنش و محکوم می‌کند. کارولین درمی‌یابد که با سکوت، نیاز و همراهی ناخواسته، در جنایت‌های رخ‌داده علیه نوزادان سهیم بوده است.

فاطمه چرختابیان