نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
با وجود اینکه جنگ در غزه هیچکس را بدون زخم باقی نگذاشت، نورما از کسانی بود که به این ایده چسبیده بود که «زندگی جایی برای خود دارد» و عکس میتواند ابزاری برای حفظ این مکان باشد، هرچند کوچک، شکننده و در هر لحظه تهدید شونده.
ما ملتی هستیم که به مقاومت خو گرفتهایم
به گزارش پایگاه خبری روز هفتم، با نورما أبو جياب، یکی از امیدآفرینان در میان آوار، صحبت کردیم تا رمز و راز کارش در طول جنگ را در ثبت مراسم عروسی و همچنین ثبت کشتارها و جنگ دریابیم. او میان لبخند و ترس و گریه پل زد و صحبتش را با جملهای آغاز کرد که تاریخ طولانی مواجهه را خلاصه میکند: «در مورد مقاومت، ما ملتی هستیم که به پایداری ومقاومت خو گرفتهایم، ما جنگهای بسیاری را تجربه کردهایم و امید ما همیشه به پروردگارمان بوده است.»
نورما این جمله را صرفاً به عنوان یک شعار نمیگوید، بلکه به عنوان واقعیتی که در جزئیات روزمره زندگی کرده است؛ هر بار که کودکی از بمباران جان سالم به در میبرد، هر مادری که اندوهش را در آغوش گرفته و میگوید «الحمدلله» و حالات چهرهاش را حفظ میکند، و هر خانهای که ویران شد و ساکنانش همچنان میگفتند «فرج نزدیک است». غزه برای این عکاس فلسطینی، فقط یک مکان محاصره شده نیست، بلکه مدرسهای است که به فرزندانش میآموزد چگونه با وجود محرومیت مستمر، به زندگی ادامه دهند.
جشنهای عروسی در قلب جنگ
با وجود جراحات، زندگی کاملاً متوقف نشد. نورما در مصاحبهای اختصاصی صحنههایی را توصیف کرد که برای بسیاری تضاد تلخی بود: «تعداد مراسم ازدواج در طول جنگ افزایش یافت، نه به شکل یک جشن کامل آنطور که میشناسیم، بلکه تلاشی برای حفظ روند زندگی.» او در حالی که دوربینش را برمیداشت و به سمت محل کارش میرفت، به خود میگفت: «زندگی باید ادامه یابد و باید به پیش برود»، اما مسیر هر مراسمی وحشتناک بود.
او از سفر مرگبار خود در مسیر رفتن به محل کارش برای عکاسی از مراسم در طول جنگ میگوید: «به سر کار میرفتم و در هر لحظه در معرض هدف قرار گرفتن بودم و بارها تا مرز مرگ رفتم.» او میدانست که جان خود را به خطر میاندازد و یک لحظه میتواند همه چیز را پایان دهد، اما عقبنشینی نکرد، زیرا ازدواج در غزه دیگر صرفاً یک مناسبت اجتماعی نبود، بلکه اعلامیهای بود برای چنگ زدن به زندگی در برابر مرگ.
حافظه تبدیل به یک کیف کوچک میشود
نورما با تلخی آشکار، تجربه آوارگی را توصیف میکند و آن را سختترین چیزی میداند که در طول جنگ تجربه کرده است: «احساس سختی است که خانه خود را ترک کنی و آن را در یک چمدان خلاصه کنی، در حالیکه دلت نمیآید خانه و وسایلت را رها کنی.» او سه بار آواره شد و مجبور شد آنچه را که میتوانست از عمرش جمع کند، دوباره بستهبندی کند و بقیه را به دست تخریب، سرقت یا فراموشی بسپارد.
در هر سه بار، مکان جدید شبیه خانه نبود. همانطور که میگوید: «احساس غریبه بودن در مکانی داری که نمیشناسی، چون حس امنیت وجود ندارد.» آن مکانهایی که این عکاس فلسطینی به آنها پناه برده بود، با وجود ازدحام جمعیت، از سادهترین ملزومات زندگی عاری بودند؛ نه آب سالم، نه خیابانهای قابل سکونت و نه نظارتی از سوی نهادی که بتواند مداخله یا کمکی کند.
وقتی هر خانه یک شهید دارد
تنها آوارگی نبود که نورما را رنج داد؛ او مانند هر خانهای در غزه، بارها با فقدان روبرو شد. او این وضعیت را چنین توصیف میکند: «افراد زیادی را از دست دادم، و هیچ خانهای در غزه نیست که فقدان را تجربه نکرده باشد، و بیشترین کسی که بر من تأثیر گذاشت، خاله ام بود، او مانند یک خواهر بود.»
خاله او در اثر بمباران به سختی از مرگ جان سالم به در برد، اما این فکر سنگین همچنان با آنها بود: «بمباران و مرگ سرنوشت است.» مرگ دیگر یک اتفاق ناگهانی در غزه نبود، بلکه احتمالی دائمی بود که مردم را هر کجا که میروند همراهی میکرد، درها را پشت سرشان میبست و در قلب هر گفتگویی مینشست.
ازدواج و تولد: زندگی به خود چنگ میزند
علیرغم خسارات، عکاس فلسطینی به جنبه دیگری از زندگی غزه در جنگ اشاره میکند، جنبهای که ثابت میکند انسانها قادرند حتی در لبه فروپاشی، نور خلق کنند. او میگوید: «تعداد ازدواجها در طول جنگ افزایش یافت، نه فقط برای جشن، بلکه بر اساس این مفهوم که جنگ ادامه خواهد داشت، و در واقع تعداد تولدها در طول جنگ در مقایسه با افرادی که شهید شدند، بسیار زیاد بود.»
در اردوگاههای آوارگان، در خانههای ویران و در فضای باز، کودکانی متولد شدند که با صدای هواپیماها به جای لالایی، و بر روی خرابهها به جای گهوارهها بزرگ شدند. با این حال، آنها شاهد این بودند که زندگی، با وجود شکنندگیاش، قویتر از مرگ است؛ این همان چیزی است که نورما أبو جياب با دوربینهایش در طول جنگ مستند کرد.
شادی به تعویق افتاده و بازگشت درد
نورما توضیح میدهد که پایان جنگ، پایان درد نبود، بلکه آغاز مرحله جدیدی از رویارویی با خاطرات بود. او میافزاید: «از پایان جنگ خوشحال بودیم، اما زخمها باز شدند و هر کس شروع به یادآوری درد خانهاش، فقدانها و رنجهایش کرد. به محض متوقف شدن صدای انفجارها، صدای دیگر ظاهر شد و آن صدای خاطره بود.» همه با تصاویر شهدا، جای خالی عزیزان، دیوارهایی که بر روی خاطرات فروریخته بودند و صداهایی مواجه شدند که از بازگشت پژواک آنها در شب میترسیدند.
زن فلسطینی ستون خانه در زمان فروپاشی
نورما با کلماتی شایسته به تجربه زن فلسطینی ادای احترام میکند: «زن فلسطینی زن بزرگی است، سختیهای زیادی را تحمل میکند؛ از پختن غذا روی آتش تا اختراع خوراکی در شرایط بحران، و صبر در برابر بلا.»
او از زنانی میگوید که زندگی را از هیچ میساختند؛ کورههای بدوی میساختند، غذاهای جدید از مواد نایاب اختراع میکردند و در حالیکه ترس خود را پنهان میکردند، فرزندانشان را دلداری میدادند. او تمام اینها را در طول ۷۳۳ روز جنگ از طریق دوربینش ثبت کرد. دشوارترین صحنهای که در این مسیر مستندسازی شاهد بوده، مادری فلسطینی است که دختر یا پسرش شهید شده و او «الحمدلله» میگوید؛ نه به این دلیل که دردی احساس نمیکند، بلکه به این دلیل که دریافته است صبر تنها راه بقا است.
بیماریهای شایع و زندگی در میان آوار
جنگ با پایان بمبارانها تمام نشد؛ با گسترش آوار و فاضلابهای باز، بیماریها شیوع یافتند، که نورما أبو جياب به آن اشاره میکند: «انتشار اپیدمیها به دلیل آوار، فاضلابها و ویرانی خیابانها و نبود نظافت و مراقبت طبیعی است.» نورما توضیح میدهد که بسیاری از خانوادهها چادرهای خود را کنار منابع آلودگی برپا کردند، زیرا مکان دیگری پیدا نکردند.
او همچنین اضافه میکند: «با پشهها به شدت روبرو شدیم، و حشراتی در هوا پخش شده بودند که انگار جنگ دومی علیه ما بود.» جنگ دومی که روزانه علیه بیماریها در سایه فقدان دارو آغاز میشد.
پیامی بدون پیام
وقتی از «نورما» خواستیم پیامی به جهان بفرستد، پاسخ داد: «راستش من پیامی ندارم. ما به خداوند متعال توکل میکنیم. در طول جنگ زیاد به جهان متوسل شدیم، اما آنها ساکت بودند.» پیامی که بیشتر از آنکه خشم داشته باشد، حامل نوعی ناامیدی خسته کننده از انتظاری بیهوده است؛ جهانی که تصاویر او و امثال او را دید، اما کاری برای توقف مرگ انجام نداد.
با اینحال، نورما همچنان شاهدی بر ویرانی، عشق، فقدان، مادران، و پیامهایی که خوانده نشدند و چهرههایی که زیر آوار ناپدید شدند، باقی میماند. او با دوربین و پایداریاش، بخشی از روایتی است که هرگز پایان نمییابد؛ روایت غزه که هر روز میآموزد چگونه خود را بازسازی کند، حتی اگر از طریق یک لنز کوچک، یک قلب شکسته، یا یک قدم هراسان در میان جادهای پر از گرد و غبار باشد.
گفتگوی جهانبانو با بانوان حاضر در مسیر مشایه
آشنایی با اولین موکب بین المللی زنانه
جملات کوتاه برای تشکر از بانوان خادم عراقی
چند توصیه برای مادران جهت در پیادهروی اربعین
به پاس ۱۰۰۰ روز خدمت
جریان مقاومت، جریانی است که باید همچنان خون تازه در آن دمیده شود
سختترین و سوزناکترین درد بشر، درد فراق است
مردم خوب میدانند چه کسی خدمتگزارشان است
یادبود بانوان آمل برای شهید رئیسی و شهدای خدمت