نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی جهانبانو در راستای گفتوگو با بانوان کشورهای غربی و مسلمان شده در خدمت خانم زهرا اوبرادو از کشور رومانی هستیم. آنچه به سمع و نظر شما خوانندگان گرامی میرسد گفتگوی کامل این برنامه است.
خانم دکتر زهرا اوبرادو از کشور رومانی و ۳۳ سال از مسلمان شدن این بانو میگذرد که در کشور رومانی مسلمان و شیعه شدند و سپس بعد از ۵ سال به ایران مهاجرت کردند و اکنون هم ساکن قم هستند و در حرفه دندانپزشکی مشغول به کار هستند. او از یک کشور کمونیستی مسلمان شده است.
لطفاً کمی درباره خودتان و زندگی قبل از اسلام توضیح بدهید؟
اسم کامل رومانیایی من اسپنا لوبیتا اوبرادو است که بعد از اینکه به اسلام تشرف پیدا کردم اسم زهرا را انتخاب کردم. اهل کشور رومانی هستم و تقریبا ۳۳ سال پیش در سن ۱۹ سالگی مسلمان شدم و ۵ سال بعد طبق آرزویی که داشتم توفیق پیدا کردم به ایران مهاجرت کنم.
زندگی معمولی خانوادگی که در کشورهای اروپای شرق آن زمان معمول بود یک نظام کمونیستی بود. به این شکل که دولت تشویق میکرد که همه افراد خانوادگی زندگی کنند و زندگی مجردی را ناپسند میدانستند.
در کشور ما اولین کنکور را در سن ۱۴ سالگی میدهیم، که من آن زمان رشته پرستاری را انتخاب کرده بودم و در واقع در دبیرستان در کنار درسهای معلومات عمومی که البته شامل همه رشتهها بود یعنی فیزیک ریاضی تجربی و انسانی بود در کنارش همه دانش آموزان باید یک حرفهای را انتخاب کنند و در سن ۱۸ سالگی که دیپلم میگرفتیم و فارغ التحصیل میشدیم.
در سالهای دانشجویی که بین همسالان به سالهای خوشگذرانی معروف بود، چون همه جوان، سالم و بدون دغدغه بودیم. تمام هزینههای تحصیلی، هزینههای بیمه، سلامت و …. توسط دولت تامین میشد و ما به همین دلیل فقط مشغول درس و اوقات فراغت بودیم.
اما اوضاع برای من کاملا برعکس بود. چون دیدم که هیچ کدام از آن سوالاتی که در ذهنم بود و به دنبال جوابش بودم پیدا نمیکردم و در دانشگاه نیز احساس ناراحتی داشتم.
آشنایی شما با اسلام از چه مسیری بود؟
سال اول دانشگاه همکلاسیهایی از کشورهای مختلف برای تحصیل به کشور ما آمده بودند. این همکلاسیها با بقیه خیلی متفاوت بودند چه از لحاظ اینکه فوقالعاده مودب بودند و چه از لحاظ سبک زندگی متفاوتی بودند. به عنوان مثال مثل ما که دنبال تفریحات معمولی نبودند یا در دورهمیهای آن سن و سال خودشان را غرق نمیکردند و در تحصیل و کارشان جدیتر بودند.
من خیلی نسبت به این افراد کنجکاو بودم. سر کلاس در آزمایشگاهها و زمانی که در راهروهای دانشگاه منتظر بودیم که وارد کلاس شویم، از فرصت استفاده میکردم و سوالهایی میپرسیدم که مثلا از کجا آمدید و میخواستم به نحوی با ایشان ارتباط برقرار کنم
یک نکته ای که خیلی زیاد برای من مهم بود و حتی نقطه عطف من در اسلام آوردن شد، این بود که همکلاسیهای پسر هیچ وقت حتی موقع صحبت کردن، مستقیم به صورت ما نگاه نمیکردند و این خیلی برای من عجیب بود چون بین مردم رومانی، جوانان هیچ نوع محدودیتی ندارند و حتی روابطشان را با هر بهانهای توجیه هم میکنند اما همکلاسیهای مسلمان من خیلی محفوظ نگاهشان را کنترل میکردند.
همین چیزها به تدریج برای من جلب توجه کرد و سوالات من هم بیشتر شد. البته در کلاس ما هم شیعه حضور داشت و هم سنی و من این تفکیک را نمیدانستم و اطلاعی نداشتم.
دوستانی که سنی بودند اهل سودان و الجزایر و یک سری از فلسطین و سوریه و اردن و همچنین کشورهای خلیجی همچون کویت و عمان را شامل میشدند. من تسبیح در دست مسلمانان میدیدم. البته پلیس شرط گذاشته بود که تبلیغ دین خودشان را نداشته باشند و سنیها از پلیس اطاعت میکردند. اما دانشجویان شیعه بر طبق وظیفهی دینی خودشان سوالات دانشجویان دیگر را پاسخ میدادند و اطاعت از پلیس نداشتند حتی اگر به اخراج از تحصیل منتهی میشد.
اطلاعات اولیه من دربارهی دین اسلام توسط دوستان شیعی بود. آنها کتابهای مختلفی با خود آورده بودند که اغلب به زبان عربی بود اما کتاب قرآن خوشبختانه به زبان رومانیایی ترجمه شده بود.
ما سوال میپرسیدیم و این دوستان شیعه با صبر و حوصله به سوالات ما پاسخ میدادند که من از صمیم قلب دعایشان میکنم و اینگونه شد که من هدایت یافتم.
خانواده و دوستان شما در مقابل مسلمان شدن شما چه واکنشی داشتند؟
من از بچگی بسیار باهوش و خلاق بودم. درسخوان و با استعداد بودم. در سن ۸ سالگی و ۱۰ سالگیام با برادرم گیتار میزدیم. در رقص باله مهارتهای زیادی داشتم. در ورزش اسکی روی یخ مهارت داشتم وحالا دررشتهی دندانپزشکی در حال تحصیل بودم وخانواده از من انتظار داشتند که یک دختر ایدهآل از نظر آنها و جامعه باشم، یعنی یک خانمدکتر پولدار، شیک با بهترین مد روز و بهترین لباسها. وقتی مسلمان شدم و حجاب بر سر کردم در نظر آنها یک پسرفت بود.
ابتدا گمان میکردند که دوستان مسلمان من رو گول زدهاند و من عضو یک گروهک تروریستی شدهام. فکر میکردند که من یک کانالی هستم برای کارهای آنها که از من سوء استفاده کنند برای اهداف خودشان.
من تابستانها و تعطیلات کنار خانواده میرفتم و آنجا بود که متوجه شدند اصلا با کسی یا سازمانی در ارتباط نیستم.
در ارتباط با ازدواجم هم تصور داشتند که من با کسی که ازدواج کردهام با سحر و جادو ازدواج کردهام و همسرم مرا فریب داده است و تا ۵ الی ۶ سال این داستانها از طرف خانوادهی من ادامه داشت تا اینکه من بچهدار شدم و بلاخره به ایران آمدیم و طبق قولی که به خانواده داده بودم هر سال به دیدنشان میرفتم و حالا دیگر باورشان شده بود که من خودم این مسیر مسلمانی را انتخاب کردهام. البته که هنوز هم از انتخاب من ناراحت هستند.
در نظام کمونیستی چه تصویری از جایگاه زن ارائه میشد و چه نقشها و انتظاراتی از یک زن میرفت؟
برای اینکه متوجه شوید که فضای کمونیستی برای زنان به چه شکل بوده من خیلی مختصر در مورد وضعیت قبل از کمونیسم بگویم. کشور ما قبل از کمونیسم یک کشور کشاورزمحور بود و یک قشر خیلی کم، صاحب زمین بودند. به نحوی دیگر روستاییان روی آن زمینها کار میکردند و هر آنچه صاحب آن زمین میگفت انجام میدادند. هر چه اذیت و آزار بود باید تحمل میکردند و در آن نظام جایگاه زن هم اینطور بود که پا به پای مردان باید کار میکردند.
بعدها که کشور ما تبدیل به یک کشور صنعتی شد همینطور کار زنها مثل مردها در کارخانهها و تولیدات صنعتی ادامه پیدا کرد و در واقع زنها هم مجبور به آمدن به شهرها برای کار میشدند.
در ارتباط با ازدواج اینگونه بود که از طرف دو خانواده دختر و پسر، پدر خانواده باید تصمیم میگرفت که چه مقدار زمین به دختر و یا پسر داده شود تا روی زمینها کار کنند و نقش پدر خیلی مهم بود. در نظام کمونیستی کار، مهمترین رکن هر خانواده بود و هر کسی به هر نحوی کارش تضمین شده بود. مثلا من در رشتهی دندانپزشکی حتما مطمئن بودم که بعد از تحطیلم کار دارم. پس متوجه میشویم که نظام کمونیستی اولین ارزشش کار است و همه در همین راستا معنا پیدا میکنند.
بنابریان با تغییر نظام زن در همین عرصه معنا پیدا کرد و تربیت شد. زنان هم حتی بعد از ازدواج و بچهداری مشغول به کار میشدند و باید ۸ ساعت کاری را پر میکردند.
البته حالا تغییر کرده و زنها خانهدار هم میتوانند باشند و این برای من یک تصور غیر قابل باور است، چراکه زمان ما و ماردان ما باید حتما کار میکردند و زن خانهدار معنایی نداشت.
آنقدر سلطه بر زنها زیاد بود که من حتی به عنوان یک دختر جوان تصمیم گرفته بودم که اصلا ازدواج نکنم و فقط کار کنم. اما بعد از مسلمان شدنم و فهم جدیدم از فطرت زن و مرد دیدم نسبت به ازدواج و زندگی تغییر کرد و ازدواج کردم.
آیا زنان در رومانی کمونیستی فرصتی برای اظهار عقاید مذهبی خودشان و فرصت مشارکت در فعالیتهای مذهبی را داشتند؟
باید در ابتدا این را بگویم که کمونیست یعنی انکار خداوند و کافر و سلمانی معنایی ندارد و باید خالق را انکار کنند. پس هر آنچه مربوط به خدا و معنویات بود معنایی نداشت. آنها بر این عقیده بودند که هر آنچه قابل رویت باشد وجود دارد و میتواند قابل اثبات علمی هم باشد تا باورپذیر نشان دهد.
بنابراین کلا این نظام با دین مخالفت داشت. البته در بعضی کشورهای کمونیستی سختگیرتر هم بودند مثل کشور آلبانی که فوقالعاده سرکوب میکردند. مسلمان هم بودند و مساجد با بلدوزر ویران میشد اما کشور رومانی که مسیحی ارتودکس هستند و بر عقایدشان پایبندی بیشتری داشتند هرگز نه کلیسا و نه هیچ معبد و عبادتگاهی را خراب نکردند.
البته که اجازه نداشتیم هیچوقت در مدارس و دانشگاه نام خدا را ببریم اما در زندگی خانوادگی و معمولی هفتهای چند بار کلیسا باز میشد و میرفتیم.
بعد از پایان رژیم کمونیستی در سال ۱۹۸۹ چه تغییراتی در وضعیت زنان در کشور رومانی مشاهده کردید؟
بعد از برچیده شدن نظام کمونیستی اولین اتفاق خوشایند در کشور ما آزاد شدن دین بود و مردم از جمله زنان خیلی خوشحال بودند. آزادی بیان دینی در مدارس و آموزش دین رونق گرفت و حضور در کلیساها خیلی بیشتر از قبل شد. اجازه دادند که فعالیتهی فرهنگی خوبی در زمینههای دینی اتفاق بیفتد. همه از طرق مختلف جویای فرهنگ دینی شدند و گویا بهترین آزادی را در همین تعریف دینی میدیدند.
دوم اینکه کمونیسم یک نظامی بود که عزت انسانها را له کرده بود. چون اجازهی هیچگونه بیان آزادانه یا حتی نحوهی لباس و پوشش شخصی نمیداد. همه باید متحدالشکل بودند حتی در لباس پوشیدن. نوع جشنها و و حتی شهرسازیها همه و همه به شدت کنترل میشد و تخت نظارت نظام کمونیستی بود. حالا این آزادی به آنها هویت شخصی و دینی میداد. در کشوری که هیچ کس حق خروج نداشت، حالا همه میتوانستند از کشور خارج شوند و پاسپورت داشتند. تجارت آزاد شده بود و املاک مردم که در زمان نظام کمونیستی از آنها گرفته شده بود به مالکین اصلیشان برگردانده شد. در نظام جدید بود که زنان هم میتوانستند انتخاب کنند که کار کنند یا زنِ خانهدار باشند.
آیا زنان رومانیایی در دوران کمونیستی به دنبال تغییر شرایط خودشان بودند؟
واقعیت این بود که نظام کمونیستی یک نظام آهنین بود و آنقدر سخت و بیرحم که اصلا کسی جرات نمیکرد درصدد تغییر این رویه باشد. حتی در منزل هم کسی جرات نداشت خلاف نظام صحبت کند چون تصور میکرد که شنود میشود. اگر هم جایی چیزی میگفتیم با لبخوانی انتقال میدادیم. هیچ کس جرات هیچ واکنشی را نداشت و همه از ترس در سکوت و اطاعت محض میگذراندند.
با مقایسه وضعیت زنان در دوران کمونیستی و ایران اسلامی چه تفاوتها و شباهتهایی را میبینیم؟
تفاوتها خیلی زیاد است. چون پایه و اساس نظام جمهوری اسلامی یک بینش دینی و اسلامی است و این بینش همان بها دادن به زنها بر اساس فطرت و آفرینش زنانه است. ارزش زن و مرد در نظام جمهوری اسلامی ایران یک ارزش دینی است و بر همین اساس هم تعریف میشود. اما در نظام کمونیستی تفاوتی بین زن و مرد نبود و ارزش هر فردی به میزان کار و درآمدی که برای نظام تحصیل میکرد، برمیگشت.
در اسلام زن به ما هو زن معنایی دار. چراغ خانواده است. مرکز و اساس خانواده و تربیت خانواده است. در نقش مادری ارجح میشود و احترام زیادی برایش قائل است. مربی و پرورشدهندهی نسل آینده است و این تعریف زمین تا آسمان با نظام منحلشدهی کمونیستی متفاوت است.
در اسلام چیزی به نام مهریه وجود دارد که باز هم ارزش زن را بالا نگه میدارد اما در نظام کمونیستی زن و مرد پابهپای هم کار میکردند و رفاه خانواده بر عهدهی هردوی آنها بود.
تفاوت بزرگ دیگردر اسلام وجود نفقه است که همین حق نفقه یعنی اینکه یک خانم در اسلام وقتی ازدواج میکند باید توان تامین معاش همسر و فرزندانش را داشته باشد. در نظام کمونیستی زن حق چیزی خواستن از همسرش را نداشت و اصلا معنایی نداشت اما من بار اول که زنان را در ایران دیدم انگار شاهزاده بودند. همین حقوق ارزش زن را در اسلام و در ایران اسلامی افزایش داده است که در کشورهای اروپای شرقی و کمونیستی اصلا وجود نداشت.
و به عنوان آخرین سوال اگر میتوانستید به کسی که قصد مسلمان شدن دارد توصیهای کنید چه میگفتید؟
این زمان با زمانی که من مسلمان شدم خیلی متفاوت است. آن زمان اینترنت نبود و تمام اطلاعات ما از اسلام آشنایی با مسلمانان بود و یا از طریق کتابهایی بود که ترجمه شده بودند و یا از اخبار اطلاعات میگرفتیم.
حالا هم به دلیل وجود اینترنت و هم ارتباطات گستردهی جهانی اطلاعات زیادی میتوان به دست آورد. البته اطلاعات غلط هم زیاد است. پیشنهادم این است که اگر شخصی تمایل دارد دین اسلام را بشناسد اولین راهنمای خود را قرآن بداند چون ممکن از افراد یا فضای مجازی اطلاعات متفاوت و یا غلط دستگیرش شود.
دوم اینکه در اسلام چیزی به نام نژادپرستی معنایی ندارد. اسلام دین عدالت و برابرای است و اینکه بعضی کشورها خودشان را در اسلام حق میدانند یک تعریف کاملا اشتباه است وافراد را دچار گمراهی در پذیرفتن دین اسلام میکند. البته هر کشوری فرهنگ و آداب خودش را به نسبت اسلام کسب کرده است و این هیچ ربطی به سلام اصیل ندارد و باید تفکیک کرد.
من یک کشور شیعی به نام ایران را برای زندگی انتخاب کردم. حکومت کشور شیعی به من یک حس امنیت داد و اینجا بود که یاد گرفتم اسلامی شیعی چیست و چگونه میتواند زندگی دنیوی و آخرت من را تامین کند.
خانم زهرا اوبرادو ممنون از وقتی که در اختیار پایگاه خبری تحلیلی جهانبانو گذاشتید.
مصاحبه: فائزه آقامحمدیتنظیم گزارش: مهتا صانعی
گفتگوی جهانبانو با بانوان حاضر در مسیر مشایه
آشنایی با اولین موکب بین المللی زنانه
جملات کوتاه برای تشکر از بانوان خادم عراقی
چند توصیه برای مادران جهت در پیادهروی اربعین
به پاس ۱۰۰۰ روز خدمت
جریان مقاومت، جریانی است که باید همچنان خون تازه در آن دمیده شود
سختترین و سوزناکترین درد بشر، درد فراق است
مردم خوب میدانند چه کسی خدمتگزارشان است
یادبود بانوان آمل برای شهید رئیسی و شهدای خدمت