در یادداشتی بخوانید؛

 در پسا رهبران مقاومت               

محور مقاومت در فقدان رهبران خود چه می‌کند یا چه سرنوشتی را درپی دارد؟

شاید از خودتان بپرسید که محور مقاومت در فقدان رهبران خود چه می‌کند یا چه سرنوشتی را درپی دارد؟ آیا با فقدان این اسطوره‌های صبر و مقاومت، هنوز امید پیروزی و نصرت الهی هست یا جبهه‌ی حق رو به زوال می‌رود؟

اگر به اوایل دهه‌ی ۶۰ برگردیم و حوادث آن دهه را بررسی کنیم، به پرسش ذهنی شما پاسخ داده می‌شود.

در روز آخر شهریور ۵۹ صدام تکریتی جنگ را برما تحمیل کرد، در ۷ تیر ۶۰ با بمب‌گذاری در حزب جمهوری اسلامی، آیت‌الله بهشتی با ۷۲ تن از یارانش به شهادت رسیدند و در۶ شهریور همان سال با بمب‌گذاری در کابینه ریاست‌جمهوری، آقای رجایی و نخست‌وزیر ایشان آقای باهنر به شهادت رسیدند.

هم‌چنین چند تن از ائمه‌ی جمعه و جماعات را در محراب نماز ترور کردند و ده‌ها حادثه‌ی تلخ دیگر، ولی بعد از هر حادثه عزم ملت ایران راسخ‌تر و ایمان‌شان قوی‌تر می‌شد و امام راحل‌ (ره) در این رابطه فرمودند «بکشید ما را، ملت ما بیدارتر می‌شود»

تجربه‌ی ترورها به ما می‌گوید حذف رهبران و فرماندهان مقاومت سبب تقویت ساختارها می‌شود؛ چون از قبل خود را برای بدترین حوادث ممکن آماده کرده‌اند و برای جانشینی هر فرمانده، چندین نفر را در نظر گرفته‌اند.

اما بالاتر از این تجربه، بررسی تاریخ مشاهير جهان است، به نحوی که طی دهه‌های اخیر نسل انسان‌های شاخص و صاحب مکتب، بسیار کم و یا نابود شده است، مثلاً شاید دیگر دانشمندی در حد نیوتون، ابوعلی‌سینا، جابربن حیّان و… پیدا نمی‌کنید یا در حوزه ی ورزشی فردی نتوانست جای پِلَه ، مارادونا یا رونالدو و مسی را پر کند، یعنی این همه اُفول!

یا در حوزه علمیه ما بزرگانی مثل آیت‌الله شاه‌آبادی یا امام خمینی(ره) و… را داشتیم، ولی آیا حوزه دیگر توان پرورش چنین افرادِ ذو ابعادی را دارد؟

به نظر می‌رسد جامعه‌ی بشری اوجِ خود را سپری کرده و دیگر نمی‌تواند چنین افرادی را به خود ببیند یا ممکن است دیگر مارادونایی خلق نشود، اما به صورت عجیبی امروزه رشد علمی بیشتر از قبل شده و کیفیت بازی‌ها هم به مراتب افزایش پیدا کرده و این به خاطر عملکرد ساختارها و رشد آنها است که امروزه وظیفه‌ی رهبری را ایفا می‌کنند و خلأ وجود رهبران را پر می‌کند، یا در مسائل علمی ممکن است نیوتونی دیگر پیدا نشود، اما شوراهای علمی، نبود امثال نیوتون را جبران خواهند کرد.

در محور مقاومت ممکن است، مانند حاج قاسم دیگر پیدا نشود ولی وقتی محور مقاومت شخصیت چند بعدی و چند وجهی ایشان را از دست می‌دهد و فردی برای جایگزینی نباشد، به بن‌بست نمی‌رسیم و ناامید نمی‌شویم بلکه به تعداد ابعاد شخصیتِ حاج قاسم، در کنار سردار قاآنی نیروی انسانی قرار می‌دهد.

براي نمونه اگر حاج قاسم هم مرد میدان، هم دیپلمات، هم مستشار، هم استراتژيست و هم پدر معنوی بود، پس حاکمیت برای جبران نقش و ابعاد فردی ایشان به تعداد ابعاد شخصیتی حاج قاسم در کنار سردار قاآنی، نیروی انسانی قرار می‌دهد تا به عنوان یک روح منفصل عمل کنند، و اوضاع را مانند حاج قاسم مدیریت کنند.

درمحور مقاومت فلسطین و لبنان هم به همین منوال است و برای هر فرمانده، چندین جانشین در نظر می‌گیرند تا پس از شهادت یک فرمانده جای خالی او فوراً پر شود و خللی در میدان مبارزه پیش نیاید، بنابراین در عرصه‌ی مبارزه، پس از شهادت این عزیزان انفعالی صورت نمی‌گیرد.

به عبارتی به جای فرماندهی فردی فرماندهی شورایی صورت می‌گیرد و البته فرماندهی شورایی زمانی اتفاق می‌افتد که شخصیت ذوابعاد نباشد.

مرضیه عاصی